بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 12 آذر 1391      11:18
بخش اول: مروری برمهترین اختلافات دیدگاهی اقتصادی در دهه 60

دیالکتیک فقه و دولت

محمد قوچانی- سردبیر مجله مهرنامه

اقتصاد ایرانی: مقاله پیش روی در بخش ویژه کتاب ماه، ماهنامه مهرنامه به چاپ رسیده است. سایت اقتصاد ایرانی با توجه به اهمیت مرور برخی نکات ناگفته از اختلافات بنیادین اقتصادی در دهه 60 مقاله پیش روی را در اختیار خوانندگان خود قرار می دهد.

 درآمد

«لویاتان» تعبیری برگرفته از تورات است که توماس هابز، فیلسوف سیاسی انگلستان عصر جدید آن را برای توصیف مفهوم «دولت مدرن» به کار برده است: «آن لویاتان عظیمی که کشور یا دولت (به زبان لاتین Civitas) خوانده می شود به کمک فن و صناعت ساخته شده و صرفاً انسانِ مصنوعی است که از انسان طبیعی عظیم تر و نیرومندتر است و برای حراست و دفاع از او ساخته شده و در آن حاکمیت همچون روحی مصنوعی است که به کل بدن زندگی وحرکت می بخشد و در آن [بدن مصنوعی] قضات و حکام و دیگر کارگزاران قوه قضائیه و مجریه همچون مفاصل مصنوعی هستند، پاداش و کیفر (که هر مفصل و اندامی به واسطه ی آن به جایگاه حاکمیت وصل شده و برای انجام وظیفه ی خود به حرکت درمی آید) رگ ها، اعصابی هستند که همان وظیفه را در بدن طبیعی انجام می دهند، ثروت و مکنت همه ی اعضای [کشور] در حکم قوت آن اند، حفظ امنیت مردم... کار ویژه اصلی آن اند، عدالت و قوانین، عقل و اراده ی مصنوعی هستند، اجماع و توافق در حکم تندرستی، فتنه و شورش در حکم بیماری و جنگ داخلی در حکم مرگ آن موجود است. سرانجام اینکه، پیمان ها و میثاق ها که به موجب آنها نخست اجزای این پیکر سیاسی ساخته و سپس ترکیب و یکپارچه شده اند همانند حکمی هستند که خداوند در روز خلقت اعلام کرد و فرمود: پس انسان را خلق می کنیم.» (ترجمه ی حسین بشیریه، ص 71).

هابز نظریه پرداز «دولت مطلقه» یا «دولت تامه» به عنوان مهم ترین ویژگی دولت جدید است. او اولین کسی بود که به بیان این نکته پرداخت که در دوره جدید ویژگی اصلی نهاد دولت «انحصار قدرت» اعم از «دینی و مدنی» است و دولت نهاد انحصاری اعمال قدرت در جهان مدرن است:

«هدف، غایت یا خواست نهایی آدمیان (که طبعاً دوستدار آزادی و سلطه بر دیگران اند) از ایجاد محدودیت بر خودشان (که همان زندگی کردن در درون دولت است) دوراندیشی درباره ی حفظ و حراست خویشتن و به تبع آن تأمین زندگی رضایت بخش تری است یعنی اینکه هدف آنها رهانیدن خویشتن از همان وضع جنگی محنت باری است که ... پیامد ضروری امیال طبیعی آدمیان در زمانی است که قدرتی مشخص و مشهود وجود نداشته باشد» (همان ص 189).

هابز دولت را دارای 12 حق انحصاری می داند: 1- اتباع نمی توانند شکل حکومت را تغییر دهند 2- امکان نقض عهد از جانب حاکم متصور نیست 3- هر کس که به تأسیس حکومت بر طبق رأی اکثریت معترض باشد اعتراضش نادرست است 4- اتباع نمی توانند به حق اعمال حاکم را محکوم کنند 5- هیچ یک از اعمال شخص حاکم از جانب اتباع قابل مجازات نیست 6- حاکم واجد حق داوری درخصوص وسایل لازم برای تأمین صلح و دفاع از اتباع خویش است 7- حق وضع قواعد در مورد آن اتباع چه چیزهایی را می توانند تملک کنند بدون آنکه حقاً مورد اعتراض دیگران قرار گیرد [از حقوق حکومت است] 8- حق قضا و اخذ تصمیم درباب دعاوی از آن حاکم است 9- حق اعلام جنگ و صلح بنا به صلاح دید حاکم از آن اوست 10- گزینش همه مشاورین و وزرا چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ از آن حکومت است 11- اعطای پاداش و مجازات (وقتی قانون ملاک و معیار آنها را معین نکرده باشد) به صلاح دید حاکم خواهد بود 12- اعطای شأن و مرتبت حق حکومت است.

این اصول «لویاتان» بعداً عیناً در قوانین اساسی همه ی حکومت های مدرن جهان تکرار شد. در ایران هم از زمان ناصرالدین شاه و به خصوص در عهد رضاشاه به تدریج این حقوق در زمره اختیارات بدون تردید نهاد «دولت» درآمد و «دولت» بر دیگر نهادهای اجتماعی مانند «خانواده» و «مذهب» چیره شد. (سیری از این تحول در اندیشه سیاسی جدید ایران را قبلاً در مقاله ی «لویاتان ایرانی» در ضمیمه «سیاست نامه» روزنامه ی شرق شماره 2، آذرماه 1384 بررسی کرده ایم.)

اما توماس هابز با یک مشکل اساسی در جهت اثبات نهاد اقتدار «دولت» مواجه بود همان مشکلی که در ایران هم وجود داشت و آن مقاومت «نهاد مذهب» در برابر نهاد دولت بود. «مذهب» به عنوان متشکل ترین شکل «سنت» دارای سازمانی بود که به آن اقتدار (قدرت مشروع) می بخشد و از ادغان آن در نهاد دولت جلوگیری می کند. در ایران با وجود آنکه نهضت مشروطه قصد تأسیس نهاد دولت مدرن را داشت اما به علت اینکه مذهب مهم ترین نهاد مدنی در برابر نهادهای حکومتی وقت بود لاجرم با دولت مدرن دچار ستیز شد. این ستیز پایان نیافت تا زمانی که در سال 1357 با انقلاب اسلامی ایران نیروهای مذهبی خود رأساً دولت سازی کردند اما این پایان خود آغاز راهی بود که مقاله ی اخیر، پژوهشی در باب مسائل آن است. در این مقاله سعی شده است سه تجربه در مواجهه ارباب شریعت با نهاد دولت از طریق محتوای سه رسانه سخنگوی آنان بررسی و توضیح داده شود که چگونه لویاتانی به نام دولت مدرن که به مصاف مذهب سنتی رفته بود گرچه در ظاهر مغلوب مذهب شد اما در واقع مقلوب مذهب شد یعنی به قالب مذهب درآمد:

فصل اول: از اصلاح طلبی فقهی تا دولت گرایی فقهی

 

وقتی حاکم مدنی خود دینی باشد

حق نصب پیشوایان دینی از آن اوست...

وی از این حیث که دینی است اجازه تعلیم و تبلیغ دین را می دهد و از این حیث که حاکم است... پس مبلغان و معلمانی که برگزیند، برگزیده جماعت و نهاد دین هستند و وقتی جماعتی از دینداران پیشوای دینی خود را در دولت دینی برمی گزینند مثل این است که حاکم وی را برگزیده باشد... به همان سان که وقتی [مردم] شهر، شهردار خود را برمی گزینند

توماس هابز: لویاتان ص 446

 

عصر روز بیست و یکم اردیبهشت ماه سال 1361 روزنامه ی کیهان نوشت: «طی حکمی که از سوی دادستان کل انقلاب اسلامی (سیدحسین موسوی تبریزی) و آیت الله محمدی گیلانی – حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی - صادر شد، مجمع دارالتبلیغ قم به دفتر تبلیغات اسلامی (حوزه علمیه قم) واگذار شد.» پس از صدور این حکم روزنامه ی کیهان در بیست و هشتم همان ماه گزارشی از تسخیر دارالتبلیغ چاپ کرد: «ساعت 2 بعدازظهر دیروز بعد از اقامه ی نماز جمعه، مرکز «دارالتبلیغ اسلامی» و کتابخانه ی وابسته و انتشارات دارالتبلیغ که هر کدام دارای ساختمان و تشکیلات وسیعی می باشد و تحت نظر آیت الله شریعتمداری اداره می شد، به وسیله ی مردم مسلمان قم به تصرف درآمد و عکس های امام خمینی بر درب آنها نصب گردید و تابلویی بدین مضمون که این واحدها چون مرکز توطئه بودند به وسیله ی امت حزب الله تسخیر شد، بالا رفت. این اقدامات به دنبال اعلامیه ی حاکم شرع دادگاه انقلاب ارتش در مورد توطئه ی براندازی و نیز سخنرانی آقای فخرالدین حجازی نماینده ی تهران در مجلس شورای اسلامی و نیز اشاره ی امام جمعه قم در خطبه های دیروز نماز در مورد دستگیری صادق قطب زاده صورت گرفت. همچنین بعد از نماز مغرب و عشا، جمع زیادی از علما و طبقات مختلف مردم تظاهراتی علیه عوامل براندازی برپا نمودند و خواستار اقدامات سریع و انقلابی علیه این افراد شدند. عباسی داماد آقای شریعتمداری نیز دو روز قبل در منزل خود، به همراه تنی چند از میهمانان خود دستگیر شد. در حال حاضر کلیه مؤسساتی که تحت نظر آقای شریعتمداری اداره می شد که بنا به اظهارات آقای فخرالدین حجازی در درون همین مؤسسات بی سیم و نوارهای ضدانقلابی پیدا شده است، تحت مراقبت امنیتی برادران سپاه و کمیته است. این مراقبت برای فرو نشاندن خشم مردم حزب الله که از عصر روز گذشته قصد برچیدن بساط ضدانقلابی که خود را منتسب به حوزه می داند، انجام می گیرد.»

کیهان سپس درباره ی این موضوع با خلخالی مصاحبه ای کرد: «خلخالی ابتدا تأکید کرد که من در اتفاقاتی که افتاده است، هیچ گونه نقشی نداشته ام و تنها به عنوان نماینده ی مردم سعی کرده ام اطلاعاتی به دست بیاورم. وی سپس اطلاعات کسب شده ی خود را به این شرح در اختیار ما گذاشت: دیروز تقریباً پس از تمام شدن نماز جمعه، مردم به خیابان ریخته و دارالتبلیغ که مربوط به آقای شریعتمداری بوده، تصرف می کنند و همچنین خوابگاه طلاب که زیر نظر ایشان اداره می شد را تصرف کردند. همچنین شنیدم که چاپخانه، کتابخانه و خانه های مربوط به دارالتبلیغ را هم مردم تصرف می کنند و بعد هم منازلی را که مربوط به آقای شریعتمداری بوده، یعنی خانه ی داماد ایشان و بیرونی را با حکم دادستانی زیر نظر می گیرند. همچنین افرادی که قبلاً مسلحانه از منزل ایشان پاسداری می کردند خلع سلاح شدند و حفاظت از منزل آقای شریعتمداری را سپاه به عهده گرفت.

حجت الاسلام خلخالی در مورد ارتباط آقای عباسی، داماد آقای شریعتمداری با توطئه ی کودتای اخیر گفت: آقای عباسی گویا اقرار کرده است حدود دو میلیون تومان در اختیار آقای قطب زاده گذاشته و اینکه ایشان چه کاره بوده، آقای عباسی تمام کارهای آقای شریعتمداری را انجام می داده است. حجت الاسلام خلخالی سپس توضیح داد که به منزل خود آقای شریعتمداری تعرضی نشده و شنیده ام که حال خود ایشان خوب است.

همچنین خبرنگار کیهان، صبح امروز در تماسی با سپاه پاسداران مرکز قم کسب اطلاع کرد که هم اکنون مؤسسات وابسته به دارالتبلیغ قم تحت کنترل سپاه پاسداران است. سپاه پاسداران قم در این گفت وگو اعلام کرد: دیروز دارالتبلیغ و مؤسسات وابسته به آن به اشغال امت حزب الله درآمد و سپس تحویل سپاه پاسداران شد و هم اکنون سپاه کنترل این محدوده را به عهده دارد. سپاه پاسداران قم همچنین افزود: در جریان اشغال دارالتبلیغ قم هیچ گونه تعرضی به خانه ی آیت الله شریعتمداری صورت نگرفته است و اوضاع کاملاً آرام و تحت کنترل است.»

 

1- در میانه ی اصلاح طلبی فقهی و محافظه کاری سیاسی

«مجمع دارالتبلیغ قم» نهادی مدنی – مذهبی بود که زیر نظر یکی از مراجع تقلید شیعه آیت الله سیدکاظم شریعتمداری اداره می شد و سابقه ی تأسیس آن به مهرماه 1344 بازمی گشت. در مراسم افتتاحیه ی آن امام موسی صدر سخنرانی کرد. دوره ی اول این نهاد آموزشی با 125 طلبه و دوره ی دوم آن با 145 طلبه آغاز به کار کرد و برنامه های درسی اش نهج البلاغه، عقاید، تراجم علمای اسلام، فن نویسندگی، ادبیات فارسی، فن خطابه، تاریخ اسلام، درایه و حدیث شناسی، تفسیر قرآن، فقه و هیأت بود که در زمره ی دروس رسمی حوزه علمیه نبود و از این جهت دارالتبلیغ در حوزه علمیه ی معاصر نهادی مدرن و نوآور تلقی می شد. به جز موسی صدر، مرتضی مطهری هم از مدرسین دارالتبلیغ به حساب می آمد: «استاد مطهری پس از آن که مدتی در دارالتبلیغ درس داشت و گویا مدت مدیدی نیامده بود بار دیگر در سال 1351 یا 1352 برای سخنرانی دعوت شد. وی به این شرط پذیرفت که آقای شریعتمداری به دیدن آقای منتظری – که تازه از زندان آزاد شده بود – برود زیرا با این کار حساسیت رژیم روی آقای منتظری کمتر خواهد شد. آقای شریعتمداری پذیرفت و به دیدار آقای منتظری رفت و پس از آن آقای مطهری دو جلسه در عصر جمعه در دارالتبلیغ سخنرانی کرد که بعدها تحت عنوان معیارهای اخلاقی به چاپ رسید. گفتنی است که برخی از آثار استاد مطهری در منشورات دارالتبلیغ اسلامی منتشر شده است.» (رسول جعفریان: جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، ص 290)

 

2- شکاف اراکی ها و آذری ها در قم

همین روایت نشان می دهد که از آغاز، جناح چپ و انقلابی حوزه علمیه قم نسبت به جناح راست و محافظه کارِ آن حساسیت داشت. محافظه کاران حوزه علمیه قم حول آیت الله سیدکاظم شریعتمداری گرد آمده بودند و دارالتبلیغ اسلامی و نشریه ی مکتب اسلام را داشتند و انقلابیون حوزه علمیه قم گرد آیت الله سیدروح الله خمینی حلقه زده بودند و از 15 خرداد 1342 نهضت اسلامی را هدایت می کردند. حرکتی که مشهور بود مرحوم شریعتمداری با آن مخالف است و در تقابل با امام خمینی قرار دارد. واقعیت این است که پس از فوت مرجع عام حوزه علمیه قم و احیاگر بزرگِ آن؛ آیت الله بروجردی، نهاد مرجعیت تجزیه شد. شیخ محمد یزدی در این باره می گوید: «بعد از ارتحال آیت الله بروجردی حوزه با مشکل مواجه بود. یکی اینکه شهریه طلاب از سوی چه مرجع و مرکزی تأمین شود و دیگر اینکه طلبه ها به کدام اساتید مراجعه کنند؟ بعد از اینکه مسأله شهریه را دو تن از بزرگان یعنی آیت الله گلپایگانی و آقای شریعتمداری به عهده گرفتند امام (خمینی) اظهار رضایت کردند و فرمودند اقدام آقایان باعث شد که حوزه از متلاشی شدن محفوظ بماند. در خصوص تدریس هم در واقع حضرت امام عهده دار امر شدند و درس ایشان طلبه ها را بی نیاز کرد، حتی در زمان حیات مرحوم آیت الله بروجردی حلقه درس امام در زمره پرجمعیت ترین دروس بود.» (خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص 159) اما می دانیم که اقتدار اجتماعی نهاد مرجعیت در حوزه به شهریه است و شهریه ای که به طلاب داده می شود، چون برآمده از سهم امام و وجوهات شرعی اهدایی شهروندان شیعه است نشان گر عدد مقلدین یک مرجع هم هست؛ در حالی که درس یک مرجع تقلید نماد رجوع طلاب و بدنه حوزه به اوست. آیت الله بروجردی این هر  دو را با هم داشت؛ اما پس از فوت آن مرجع عام، علم و ثروت، درس و شهریه هر یک به سویی رفتند. از سوی دیگر شکاف اجتماعی دیگری هم میان دو استاد وجود داشت: شکاف طلبه های تبریزی و طلبه های اراکی. اراک یا همان «عراقِ عجم» (در برابر عراقِ عرب) از پایان عصر قاجار به کانون احیای حوزه علمیه قم تبدیل شده بود. در یک ارزیابی تاریخی گرچه حوزه ی علمیه قم تاریخی طولانی دارد و از اولین مراکز علمی شیعه به حساب می آید اما با رشد مدرسه های بغداد و سامرا و نجف، حوزه های ایرانی کم فروغ شد و «عراقِ عرب» به مرکز فقه شیعه بدل شد و حتی فقهای ایران هم به «نجفی بودن» افتخار می کردند و میان ایرانی بودن و نجفی بودن فرقی نمی دیدند. از عهد صفویه به تدریج زمینه های احیای حوزه های علمیه ایرانی فراهم شد و حوزه ی علمیه اصفهان رونق گرفت اما رواج اخباری گری شیعی، این حوزه را ضعیف کرد و بار دیگر نجف با حضور علمایی مانند آخوندخراسانی و نهضت هایی مانند مشروطه ایرانی رونق یافت. هجرت آیت الله حائری یزدی از اراک به قم و انتقال سازمان حوزه علمیه اراک به قم این شهر مذهبی را واقعاً زنده کرد. آیت الله حائری، یزدی بود و در قم توانست مردمانی از نواحی مرکزی ایران را متحد کند و علمای یزد و اصفهان و قم و اراک را در قدیمی ترین شهر شیعه ایران  به طلبگی بخواند و این گونه «عراقِ عجم» در مقابل «عراقِ عرب» زنده شد. طلاب خمین و گلپایگان و اراک و نجف آباد و سده و... از این پس حوزه ای در جوار حرم حضرت معصومه (س) داشتند و الزامی به سفر به نجف اشرف و مجاورت حرم حضرت علی(ع) نبود. آیت الله سیدروح الله خمینی به این جغرافیای دینی تعلق داشت اما آیت الله سیدکاظم شریعتمداری از حوزه ی جغرافیایی دیگری برخاسته بود؛ از تبریز که تمدنی جدای از تمدن مرکزی ایران داشت. در مرکز ایران (عراق عجم) شهرها دور از هم و طبعی کویری داشتند. آب کمیاب بود و راه دستیابی به آن قنات بود. خان ها در ده ها بیداد می کردند و چشم انداز طبیعت آمیزه ای از رنگ های زرد و خاکستری شن زارها بود. زندگی کویری به انسان روحیه مبارزه و مقابله و مقاومت می داد, اما در شمال غرب ایران در آذربایجان، شهرها نزدیک به هم و طبیعت، کوهستانی و جنگلی بود. آب فراوان بود و شهرها و روستاها، آباد. چشم انداز طبیعت سبزرنگ بود و محصول بسیار. «تجارت» در کنار «زراعت» رونق داشت و طبقه ای از «تجار» در کنار «رعایا»ی زارع رشد کرده بودند که تابع خوانین و سلاطین نبودند و همین «تجار» نیازمند «فقها»یی بودند که آئینِ «معامله» و آدابِ «مبایعه» را به آنان بیاموزد. آنان هم در طول زمان طلبه هایی را راهی حوزه علمیه قم کردند و از آنان حمایت می کردند. داستان تأسیس ماه نامه ی «مکتب اسلام» به خوبی گویای این رابطه اجتماعی است: مجله ای که در اواخر مرجعیت آیت الله بروجردی با حمایت و نظارت مستقیم آیت الله شریعتمداری و با سرمایه تجار تبریزی چاپ شد.

 

3- مکتب اسلام ارگان اصلاح طلبان حوزه علمیه قم

مرحوم شیخ علی دوانی جریان تأسیس مجله ی مکتب اسلام را چنین توضیح می دهد: «در سال 1336 شمسی روزی آیت الله شریعتمداری مرا خواست و گفت: مقاله ای از شما در مجله «ندای حق» خواندم که از جمله نوشته اید چرا خمس نفت را به حوزه ها نمی دهند؟ ولو مطلب حقی است، اما وقتی این منبع در دست دولت است چطور آنها حاضر می شوند خمس آنکه خدا می داند چقدر خواهد شد به ما بدهند. سپس از اصل مقاله من و مقالات دیگری که در «ندای حق» می نوشتم قدردانی کرد. روز دیگر ایشان مرا خواست و گفت چند نفر از رفقای تجار ما که آذربایجانی هستند از تهران آمده اند و یکی از آنها همان آقای حاج فرج نعمت زاده (پدر محمدرضا نعمت زاده وزیر صنایع جمهوری اسلامی) است، و راجع به نبودن یک نشریه آبرومند در حوزه با ما صحبت کرده اند و گفته اند اگر شما نویسندگان را آماده کنید ما هم از نظر مالی کمک می کنیم. حال نظر شما چیست؟

من گفتم: بارها با شما از نداشتن مجله ای در حوزه سخن می گفتیم، حال باید از این عده که از فضلای حوزه هستند دعوت کنیم بیایند و شما این موضوع را با آنها هم در میان بگذارید، و آنها آقایان: سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری، مجدالدین محلاتی، جعفر سبحانی، سیدمرتضی جزائری، محمد واعظ زاده هستند. گفت: پس خودتان از آنها دعوت کنید. رفتم و با آن آقایان صحبت کردم. همه آمدند و آمادگی خود را اعلام داشتند. آقایان تجار هم آمدند. جلسه مشترکی با حضور آقای شریعتمداری تشکیل دادیم. این عده که نامشان در پشت جلد شماره های سال اول مکتب اسلام هست، اینان بودند: حاج اسماعیل سیگاری، حاج مجید پرکار، حاج بیوک اتفاق جورابچی، حاج فرج نعمت زاده و بعد هم حاج موسی ابریشمچی، حاج محمد کلاهی، حاج سیدمصطفی عالی نسب و حاج کریم انصاری. آنها گفتند ما هزینه آن را از سهم امام می پردازیم، اگر مجله مورد توجه آیت الله بروجردی واقع شد و آن را از ما که همه مقلد ایشان هستیم قبول کردند، فبها، وگرنه میان خودمان تقسیم می کنیم تا مجله به راه بیفتد و افزودند که همه ما با آیت الله بروجردی حساب داریم و ما را می شناسند. اگر طبق معمول در معرض بعضی حرف ها قرار گرفتید که پول مجله را چه کسی و چه مقامی می دهد؟ خود ما با مراجعه به آیت الله بروجردی مسئله را حل می کنیم، ولی از آنجا که آنها همگی آذربایجانی بودند گفتند: آیت الله شریعتمداری ریاست افتخاری آن را به عهده بگیرند و رابط بین ما و شما و آیت الله بروجردی باشند. پذیرفتم و بر این اساس مشغول کار شدیم.» (علی دوانی، نقد عمر ص 203)

 

4- مکتب تشیع ارگان انقلابیون حوزه علمیه قم

در مقابل «مکتب اسلام» - که مدرسین نزدیک به آیت الله شریعتمداری آن را چاپ می کردند - مدرسین و طلاب نزدیک به آیت الله خمینی مجله ی مکتب تشیع را به راه انداختند: «مدتی از انتشار مجله مکتب اسلام نگذشته بود که مجله ای فصلی و بدون امتیاز به صورت کتابچه به نام «مکتب تشیع» در قم منتشر شد. مقالات را از مرحوم راشد واعظ معروف و آقای فلسفی و دیگران که اغلب در قم نبودند می گرفتند و چاپ می کردند. هر سه یا چهار ماه یک بار چاپ می شد. سالنامه هم داشت. بعدها خود اعضای هیأت تحریریه هم مقاله می نوشتند.» (همان ص 210)

هاشمی رفسنجانی از تحریریه «مکتب تشیع» در تفاوت آن با «مکتب اسلام» می گوید: «نسل جوان حوزه به اصل مبارزه گرایش داشت و از حضور مجدد غربی ها و تجدید سلطه ی آمریکا و انگلیس رنج می برد و معتقد به مبارزه با آن بود و ما با چنین روحیه ای به تأسیس مکتب تشیع اقدام کردیم و می دانستیم که از این رهگذر می توانیم به شمار زیادی از انسان های باهدف و یک شبکه سراسری ارتباط دست یابیم.» (هاشمی، دوران مبارزه ص 112) «مکتب تشیع» برخلاف «مکتب اسلام» مشکل مالی داشت و با شیوه «قبض پیش فروش» چاپ می شد و از همان آغاز تضاد دو خط مرجعیت در آن روشن بود. هاشمی رفسنجانی می نویسد: «وقتی تصمیم گرفتیم مکتب تشیع را منتشر کنیم همه همکاران ما از مریدان امام بودند... تا جایی که اواخر به بیت ایشان از بیت آقای بروجردی بیشتر اهمیت می دادیم. مجله ی مکتب اسلام که منتشر شد احساس ما این بود که آقای شریعتمداری در آن محور است همین طوری هم بود. تجاری که مجله مکتب اسلام را از لحاظ مالی پشتیبانی می کردند از مریدهای آقای شریعتمداری بودند همان هشت نفری که به عنوان مؤسس مطرح بودند نویسندگان اصلی مقاله ها هم با ایشان رابطه صمیمی داشتند و البته در آن زمان کار باارزشی بود و ابتکار از آنهاست (اما) ما می خواستیم مکتب تشیع را پایگاه تبلیغاتی امام کنیم من رفتم با امام مشورت کردم... ایشان ضمن تشویق از نویسندگان مقاله ها پرسیدند که لیست نویسندگان را به ایشان دادیم. نظریاتی هم در مورد بعضی مسائل دادند.» (همان ص 104)

«مکتب اسلام» و «مکتب تشیع» البته نویسندگان مشترکی هم داشتند و افرادی از دو جریان با هم ارتباط گرفتند اما در نهایت سخنگوی دو روایت و قرائت از مرجعیت شیعه بود. قرائت انقلابی امام خمینی و قرائت اصلاحی آیت الله شریعتمداری که در آن زمان محافظه کارانه تلقی می شد.

نویسندگان «مکتب اسلام» از مدرسان میانه روی قم مانند آقایان ناصر مکارم شیرازی، عبدالکریم موسوی اردبیلی، سیدموسی صدر، جعفر سبحانی و علی دوانی و... تشکیل می شود اما «مکتب اسلام» از حوزویان جوان تری مانند صالحی نجف آبادی، سیدمحمدحسین بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی و محمدتقی مصباح یزدی استفاده می کرد.

 

5- تضاد دو فلسفه سیاسی

اکنون هر دو جریان اصلی مرجعیت، رسانه و سخنگو داشتند. سه شکاف «شهریه – درس» و «تبریز – اراک» و «مکتب اسلام – مکتب تشیع» در نهایت به شکاف سیاسی – فکری روشنی در فلسفه سیاسی شیعه منتهی شد:

امام خمینی به «دولت مشروعه» باور داشت و آیت الله شریعتمداری «دولت مشروطه» می خواست. امام خمینی به «انقلاب اسلامی» باور داشت و آیت الله شریعتمداری به «اصلاحات اسلامی». این دو بینش (فلسفه) سیاسی و این دو روش سیاسی به دو راه جداگانه منتهی می شد. آیت الله شریعتمداری می خواست حکومت موجود اصلاح شود و امام خمینی خواستار تغییر آن بود. بدیهی بود در چنین دوگانه ای نهادی مانند دارالتبلیغ اسلامی و نشریه ای مانند مکتب اسلام دچار بحران شود. در شرایطی که نفوذ سیاسی و اجتماعی امام خمینی رو به افزایش بود و با تبعید و هجرت ایشان به عراق عرب اعتبار علمی و سیاسی آیت الله خمینی رو به صعود بود، از نفوذ اجتماعی و سیاسی آیت الله شریعتمداری چه در حکومت، چه در ملت کاسته می شد. روش محافظه کارانه ی شریعتمداری هم به این شرایط دامن زد و او برای کاستن از تنش سعی کرد بر سر دارالتبلیغ مصالحه کند. در آن زمان روحانیون جوان، دارالتبلیغ را نهادی شبه حکومتی و تحقق رویای پهلوی برای تبدیل حوزه مستقل قم به دانشگاه اسلامی تحت تکفل اوقاف دولتی می دانستند. اما این روایت از تأسیس دارالتبلیغ توسط مرحوم علی دوانی رد می شود. او در خاطراتش نوشته اندیشه دارالتبلیغ در اصل از آیت الله بروجردی بوده است:

«روزی مرحوم آقای فلسفی در قم به من و رفقای مجله مکتب اسلام آقایان مکارم و سبحانی گفت: دیروز نزد آیت الله بروجردی بودم و راجع به تأسیس مدرسه وعظ و خطابه مطلبی به ایشان گفتم: ملاحظه فرمودید حوزه مجله خوبی دارد، حال اگر مصلحت بدانید قدمی دیگر بردارید. ایشان هم دستوری داده اند، فردا، اول خیابان صفائیه در منزل حاج آقا مهدی حائری جمع باشید تا به اطلاع برسانم. به دستور آقای فلسفی حاج آقا مهدی حائری عده ای غیر از ما را هم دعوت کرده بود از قبیل مرحوم آذری قمی، آقا شیخ اکبر رفسنجانی و چند نفر دیگر. آیت الله شریعتمداری هم دعوت بود. مرحوم آقای فلسفی در آن جلسه گفت: خدمت آقا بودم، گفتم رفقای مکتب اسلام گفته اند و نظر من هم همین است، حال که مجله مکتب اسلام تأسیس شده و به خوبی عمل کرده و منتشر می شود و حضرت آیت الله هم تأیید کرده اند، خوب است قدم دوم را هم برداریم، منتها خواسته اند اول نظر حضرت عالی و موافقت شما را بدانند و آن تأسیس مدرسه ای است که در آن مبلغ تربیت کنند تا بتوانند هماهنگ سیر زمان و با اوضاع روز در داخل و خارج تبلیغ کنند. باید دروسی خاص در آن تدریس شود و زبان عربی و انگلیسی و اگر بشود زبان اردو هم که صدوپنجاه میلیون نفر با آن تکلم می کنند و در پاکستان و هندوستان و آفریقا شیعه هستند و نیاز به مبلغ دارند جزو برنامه باشد. آیت الله بروجردی فرمودند: «فکر خوبی است. شما آقایانِ مکتب اسلام و عده دیگر را بخواهید و بدون سر و صدا موضوع را با آنها در میان بگذارید و در اطراف آن مذاکره کنید، وقتی مقدمات کار و برنامه درس ها درست شد به اطلاع من برسانید تا بعد از اینکه موافقت کردم به اطلاع عموم برسد... مرحوم آقای فلسفی گفت: تا آیت الله بروجردی موافقت نکرده است نباید موضوع در خارج منعکس شود که ایشان ناراحت می شوند و شاید اصل موضوع منتفی شود.» (نقد عمر، ص 446)

اما عدم احتیاط، کار دست علمای اصلاح طلب می دهد و با افشای ماجرا، آیت الله بروجردی از ادامه کار صرف نظر می کند. پس از فوت آیت الله بروجردی، دوانی به سراغ شریعتمداری می رود:

«یکی دو سال بعد از واقعه رحلت آیت الله بروجردی، مجدداً موضوع را با آیت الله شریعتمداری در میان گذاشتیم و گفتیم آن موقع ناچار بودیم نظر آیت الله بروجردی را کسب کنیم، حال اگر شما و رفقای هیأت مالی مکتب اسلام موافقت کنید، راجع به مدرسه وعظ و خطابه، آنچه قبلاً درباره اش صحبت شده بود، اقدام کنیم. آقای شریعتمداری می ترسید مبادا برایش حرف درآورند، چون اوائل انتشار مجله مکتب اسلام هم چنین شد.»

با وجود این دوانی ظاهراً شریعتمداری را قانع می کرد: «آقای شریعتمداری پس از مدتی دودلی گفت: پس خودتان هیأت مالی را ببینید و موضوع را با آنها در میان بگذارید و نتیجه را به من اطلاع دهید. پس از ملاقات و مذاکره با هیأت مالی بنا شد زمینی را در نظر بگیریم تا آن را برای بنای مدرسه وعظ و خطابه خریداری کنند، کلنگ آن را بزنند و شروع به تبلیغ برای جمع آوری پول به منظور ساختمان آن نمایند. زمینی وقفی را در کنار خیابان صفائیه مقابل کوچه مسعود که تعلق به آستانه حضرت معصومه(ع) داشت در نظر گرفتند و به آقای شریعتمداری خبر دادند. به دستور آقای شریعتمداری، آقایان مکارم و سبحانی و گویا یکی دو نفر از هیأت مالی رفتند تولیت آستانه را دیدند و آن را نود و نه ساله اجاره کردند و بنا شد روز عید غدیر در مراسمی کلنگ آن را به زمین بزنند.(همان ص 448)

مکان دارالتبلیغ البته همین زمین نماند و در پی جویی های دوانی، جایی در خیابان ارم که قرار بود به «سینما»ی قم تبدیل شود، خریداری و به دارالتبلیغ تبدیل شد:

«یکی دو ماه از اجاره زمین وقفی نگذشته بود که شبی در چاپخانه حکمت مشغول غلط گیری فرم های یکی از کتاب هایم بود که شنیدم بچه های حروفچین به هم می گفتند کامکار (رئیس آگاهی شهربانی قم) می خواهد میهمان خانه ارم را بخرد و دولت آن را سینما کند و به هم مژده می دادند که بالاخره قم هم سینما خواهد داشت و چه جای خوبی! میهمان خانه ارم در بهترین نقطه قم یعنی در یک ضلع میدان ارم آن روز و میدان شهدای امروز واقع و بهترین ساختمان آن روز قم بود. حیاطی وسیع و پرگل داشت. درخت های کاج آن هم بلند و جمعاً نمای خاصی به آن نقطه قم داده بود.»(همان ص 452)

راه اندازی دارالتبلیغ اما با واکنش منفی طلاب و مراجع انقلابی حوزه مواجه شد باز هم دوانی می نویسد: «موج تهمت و اعتراض شروع شد که آقای خمینی در بازداشت تهران است، یا پس از آزادی می گفتند مبارزه با دستگاه ادامه دارد و هر کار دیگر، در جهت رها کردن مبارزه است. تنها طلاب تند و مدعی طرفداری از امام خمینی چنین نظری داشتند و حال آن که همه ما شاگرد امام بودیم و آقای سبحانی از هر کس دیگری به امام نزدیک تر و اولین مقرر درس ایشان بود. کتاب «تهذیب الاصول» تقریرات درس امام را نوشته بود و در عین حال عضو اصلی هیأت مؤسسین و هیأت تحریریه مجله مکتب اسلام و استاد دارالتبلیغ نیز بود. آقای مکارم هم کسی بود که در حوزه به جامعیت او نبود. در بازار تهران و میان دانشجویان تبلیغات بر ضد دارالتبلیغ اوج گرفته بود. جمعی می گفتند این همان دانشگاه اسلامی است که شاه خواسته است!

عده ای گفته بودند این کار درست در راستای جلوگیری از نهضت است و همه می گفتند آقای خمینی با آن مخالف است. من و آقای سبحانی هر کدام جدا و شاید هم آقای مکارم به امام گفتیم: آقا! جریان دارالتبلیغ از اول تا حالا چنین بوده، ما همه شاگردان شما هستیم، مخصوصاً من گفتم «والله» آقای شریعتمداری می ترسید و دودل بود. به زور او را آماده کردیم که مسوولیت آن را به عهده بگیرد. حضرت عالی که آمادگی ندارید، آقایان دیگر هم که یا اهل این کار نیستند یا حاضر به شنیدن ایجاد دگرگونی در حوزه نمی باشند، پس چه باید کرد؟ بیشتر فعالیت را بنده و بعد هم آقایان مکارم و سبحانی به عهده داشته و داریم. امام فرمود: کسی از قول من چیزی نفیاً و اثباتاً درباره دارالتبلیغ نگوید، ولی اگر وقتی دیدم وابسته به جایی است (قریب به این مضمون) می دهم آجرهای آن را بکنند، ولی با این وصف، مخالفین دست از سمپاشی برنمی داشتند. چیزی که بیشتر بر عناد مخالفین افزود، انتقال دفتر «مکتب اسلام» به دارالتبلیغ و مخصوصاً چاپ و انتشار اساس نامه آن بود که در 5/1/1344 منتشر شد که نظارت بر هر دو را از آنِ آیت الله شریعتمداری دانسته بود و بعدها هم به راه افتادن چاپخانه دارالتبلیغ و افتتاح کتاب فروشی آن و چاپ و انتشار بعضی از کتاب ها بود که زیر نظر حسن شریعتمداری و عباسی، پسر و داماد آقای شریعتمداری اداره می شد. بعدها که امام در تبعید نجف بود شنیدم که جمعی به ایشان نامه نوشته اند و از ایشان خواسته اند که نامه ای بنویسند تا طلبه ها و بعضی از بازاری ها که دم از ایشان می زنند دست از این تهمت ها و انگ زدن ها بردارند، ولی امام چیزی ننوشت. شهید مطهری گفت من هم به حاج آقا (امام) نوشته ام که من در دارالتبلیغ تدریس داریم، شما گوش به این اشخاص ندهید که همه حرف ها بیهوده است.»(همان ص 459)

هیچ کدام از این اقدامات کمکی به فروکش کردن اختلاف نکرد و حتی مراجع دیگر هم به اختلاف پیوستند و این بار یاران مشترک امام خمینی و آیت الله شریعتمداری را مورد حمله قرار دادند. «شبی در جلسه اساتید بودم که هفته ای یک بار با حضور آقای شریعتمداری برگزار می شد. خبر آوردند که آیت الله گلپایگانی پیغام داده اند اگر کتاب «مسئله حجاب» آقای مطهری را از پشت شیشه کتاب فروشی دارالتبلیغ برندارید آن را تحریم می کنم. آقای شریعتمداری هم گفت بگویید بردارند. بعضی از اساتید گفتند چرا، مگر چه دارد؟ گفتند بر ضد این کتاب سر و صدا راه افتاده، آقای مطهری هم در دارالتبلیغ تدریس می کند، بردارید که کار بالا نگیرد و برداشتند.» (همان ص 458)

دوانی در اثر همین برخوردها بعداً از قم به تهران هجرت کرد در حالی که «بسیاری از طلابی که در دارالتبلیغ درس خواندند، امروز از قضات دادگاه ها و نمایندگان مجلس هستند.»(ص 462) اما آیت الله شریعتمداری همچنان سعی می کرد با دعوت از اساتید جوان و نزدیک به انقلابیون این تصور را تغییر دهد و با حامیان امام رابطه برقرار کند. یکی از واسطه های اصلی علامه سیدمحمد حسین طباطبایی مدرس فلسفه اسلامی از اهالی آذربایجان بود که چند بار واسطه ی پیام صلح میان دو آیت الله شد. اما کار به جایی نرسید: «در اینکه امام نسبت به دارالتبلیغ بدبین بوده تردیدی وجود ندارد. آقای جعفری گیلانی از قول امام نقل کرده است که فرموده بود: من فعلاً از این ناحیه احساس خطر نمی کنم اگر احساس خطر بکنم با دست طلبه ها، دارالتبلیغ را ویران می کنم و هر آجرش در دست یک طلبه خواهد بود.» (رسول جعفریان، همان ص 286)

 

6- چگونه دارالتبلیغ اسلامی به دفتر تبلیغات اسلامی تبدیل شد؟

با پیروزی انقلاب اسلامی این احساس خطر ایجاد شد و پس از طرح «ماجرای کودتای صادق قطب زاده علیه جمهوری اسلامی و اطلاع آیت الله سیدکاظم شریعتمداری از آن و دست داشتن بیت او در ماجرا» همه ی تأسیسات شریعتمداری مصادره شد.

آیت الله شریعتمداری سه نهاد مؤثر داشت: اول مجله ی «مکتب اسلام»، دوم مؤسسه ی «دارالتبلیغ» و سوم حزب «خلق مسلمان». مکتب اسلام با انتقال مدیریت به آیت الله جعفر سبحانی (مدرس و مجتهد تبریزی) ادامه حیات یافت و تا امروز چاپ می شود هر چند که دیگر آن تیراژ و نفوذ را ندارد. اموال دو نهاد دینی و سیاسی دیگر به ترتیب به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و حزب جمهوری اسلامی منتقل شد: «مسوول وقت دفتر تبلیغات اسلامی حجت الاسلام والمسلمین آقای عبایی طی مصاحبه ای اعلام کرد بر طبق حکمی که امام در رابطه با پیشنهاد دادستان کل انقلاب اسلامی فرموده اند چون اموال منقول و غیرمنقول دارالتبلیغ به گفته آقای شریعتمداری از وجوه مردم و سهم مبارک امام(ع) و انفاقات تهیه شده است و ایشان صلاحیت اداره آن را ندارد به دستور ولی فقیه در اختیار دفتر تبلیغات گذاشته شده است.» (کیهان، 22 اردیبهشت 1361)

همچنین اکبر هاشمی رفسنجانی نوشته است که در 21 مهرماه 1361 «با آقای ری شهری در مورد پرداخت پول گرفته شده از آقای سیدکاظم شریعتمداری که به دستور امام قرار بود به حزب جمهوری اسلامی داده شود تلفنی صحبت کردم، معلوم شد که در مصارف دیگر من جمله دفتر تبلیغات (اسلامی) قم و خانواده های اعدام شدگان صرف شده است.» هاشمی رفسنجانی همچنین به یاد دارد که در 29 مهرماه 1361 «به دفتر امام رفتم با آقای ری شهری و آقای موسوی تبریزی و احمدآقا (خمینی) برای رسیدگی به اموالی که از بیت المال در اختیار آقای شریعتمداری بوده جلسه داشتیم، قرار شد که اموال غیرمنقول در اختیار شورای تبلیغات قرار گیرد و بخشی از اموال نقد (حدود سیزده میلیون ریال) با اجازه امام به حزب جمهوری (اسلامی) داده شود.»

تسخیر دارالتبلیغ اسلامی البته به همین آسانی نبود. شیخ محمد یزدی در خاطراتش می نویسد: «آقای شریعتمداری و مریدان ایشان... مدعی بودند که دارالتبلیغ دارای اساسنامه مستقل است و زیر نظر یک شخصیت حقوقی اداره می شود و آقای شریعتمداری تنها اجازه شرعی بنای آن را صادر کرده و در شمار هیأت مؤسس دارالتبلیغ است و بعد از آن دیگران پیش قدم شده اند و مکان مزبور را خریده، ساختمان آن را برپا کرده اند... بیشترین فعالیت را در دارالتبلیغ آقای شیخ غلامرضا انجام می داد و چند تن از روحانیون ترک زبان نیز به همراه چند تن از تجار تبریز ما را یاری می کردند.» (خاطرات ص 184) با وجود این وقتی داستان حزب خلق مسلمان پیش آمد و «اوضاع قم به هم ریخته شد و شبیه دوران قبل از پیروزی انقلاب» شد، شیخ محمد یزدی از حضور امام به میان ماجرا رفت: «سوار بر ماشین پیکانی شدیم و به سمت میدان ارم که دارالتبلیغ در آنجا قرار داشت حرکت کردیم. به جایی رسیدیم که جمعیت انبوه راه را بر حرکت ماشین بسته بود و می گفتند از اینجا جلوتر نمی شود رفت. گفتم چرا؟ گفتند ترک ها می زنند و چنین و چنان می کنند. من با پرخاش گفتم: غلط می کنند... چند دقیقه بعد آقای شیخ غلامرضا را دیدم و شروع کردیم به صحبت کردن... گفتم تو غلط کردی! تو می دانی که اگر توهین کوچکی به امام بشود دیگر اثری از آقای شریعتمداری در قم نمی ماند؟... گفتم اگر تا یک ساعت دیگر این بساط را جمع نکردید می دانم چه کار کنم... گفتم خواهی دید بعد به نزد باجنقمان مرحوم محسن آقا رفتم و از او خواستم تا حاج غلام را خبر کند. حاج غلام شخص قوی و تنومندی بود که خیلی ها از او می ترسیدند و سرش درد می کرد برای کارهای بزن بهادری! هر وقت در جایی به بن بست کشیده می شد و تکلیف احساس می کردیم به حاج غلام متوسل می شدیم... گفتم بچه هایت را جمع کن و برو سراغ این ترک هایی که شهر را به آشوب کشیده اند و تا آنجا که در توان داری آنها را دستگیر کن... غلام گفت این کارها برای چیست؟ گفتم کار نداشته باش و کاری را که از تو خواسته ام انجام بده فقط یادت باشد که جان امام در خطر است... در کمتر از نیم ساعت حاج غلام و نوچه هایش افتادند به جان خلق مسلمان ها. زدند و بستند و گرفتند... آقا شیخ غلامرضا همه کاره آقای شریعتمداری هم جزو دستگیرشدگان بود.» (خاطرات، ص 186-185)

شیخ محمد یزدی همچنین از دیدارش با سیدکاظم شریعتمداری خبر می دهد: «وقتی با ایشان ملاقات کردم، دیدم که رنگ از صورتش پریده است. گفت: آقای یزدی من خیلی دوست دارم به تبریز بروم... گفتم این کار شدنی نیست... گفت دارالتبلیغ و کتابخانه و بیمارستان وابسته به ما همه در اختیار تو. هر جور که خودت تصمیم می گیری، قبول دارم... از منزل ایشان خارج شد و خشنود بودم که دارالتبلیغ و اماکن وابسته به آقای شریعتمداری به همین سهولت... به تسخیر ما درآمد.» (همان، ص 187)

بدین ترتیب یک اختلاف 20 ساله میان پیروان آیت الله سیدکاظم شریعتمداری و پیروان امام خمینی، ماجرا با تبدیل «دارالتبلیغ اسلامی» به «دفتر تبلیغات اسلامی» پایان یافت.

چنین پایانی حاکی از پیروزی یک قرائت از فقه سیاسی بر قرائت دیگر بود. براساس این قرائت ولی فقیه برآمده از اقبال مردم می توانست بر فقهای دیگر اعمال ولایت کند و در حقیقت با ولایت مطلقه خود، ولایت عامه فقها را نقض کند. هنگامی که با فتوای امام خمینی مرجعیت فقهی آیت الله شریعتمداری نقض شد کمتر کسی متوجه ابعاد انقلابی این عمل و تأثیر آن در آینده فقه شیعه شد اما درواقع اولین بنیان نظریه ولایت مطلقه فقیه در سال 1362 بسته شد گرچه نظریه پردازی آن در آرای امام در سال 1366 رخ داد. نظریه ولایت مطلقه فقیه در مسأله آیت الله شریعتمداری نظریه زمانه ی خود بود. نه تنها توده های انقلابی و فقهای انقلابی که حتی روشنفکران هم شریعتمداری محافظه کار و مشروطه خواه و همراه با سنت پادشاهی را قبول نداشتند و اعمال ولایت بر او را تأیید کردند. از سوی دیگر امام خمینی با این اقدام پایه های یک دولت مذهبی مدرن را در فقه شیعه پایه گذاری کرد دولتی که اختیارات کاملی دارد و از حقوق اختصاصی حکمرانی (مانند مصادره اموال برای مصالح ملی) را در اختیار دارد همان گونه که توماس هابز در لویاتان گفته بود.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir