بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 12 آذر 1391      12:17
کارشناسان مسائل بین الملل بررسی می کنند

آنسوی رابطه با امریکا چیست؟

تحریم های امریکا چه اثری بر اقتصاد ایران داشته است؟

اقتصاد ایرانی: اعمال تحریم های تازه از سوی امریکا علیه اقتصاد ایران هرچند از سوی محافل کارشناسی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است ولی برخی شائبه ها را نیز در مورد آینده اقتصاد ایران به وجود آورده است. لیست تحریم های تازه نشان می دهد، بنادر و کشتیرانی ایران هم در خطر قرار گرفته اند ولی با این وجود فعالان اقتصادی تلاش می کنند با به کارگیری روش های تازه تر تحریم های جدید امریکا را دور بزنند.

فواد ایزدی کارشناس مسائل بین المللی در جلسه بنیاد باران به بررسی همین موضوع پرداخته است. او در سخنرانی خود اثرات تحریم های امریکا علیه اقتصاد ایران را بررسی کرده است. متن سخنرانی او در بنیاد باران که بدون حضور سیدمحمدخاتمی برگزار شد را می خوانید:  

فواد ایزدی: معمولا در داخل کشور ما زمانی که در مورد رابطه با آمریکا صحبت می کنند، روی قوه مجریه آمریکا تمرکز می کنند. یعنی مثلا وقتی اوباما به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شود روی وی و کابینه اش به عنوان عامل موثر در رابطه توجه می شود؛ در حالی که این تمرکز ما را گمراه می کند. زیرا در بخش سیاست خارجی و به خصوص رابطه با ایران، کنگره آمریکا حرف اول را می زند و در طول 34 گذشته هرگاه قوه مجریه آمریکا می خواست سیاست خود در قبال ایران را تعدیل کند، افرادی را در کنگره یا سنا می دیدیم که فعالیت می کردند تا جلوی این کار را بگیرند و در آخرین مورد، حدود 2 ماه پیش در کنگره قانونی تصویب شد که به موجب آن هر مقام دولتی که بخواهد با یک مقام ایرانی ارتباط بگیرد دو هفته قبل از انجام باید موضوع را به اطلاع کنگره برساند.

 از این جهت توجه به افرادی که در کنگره هستند و کسانی که رئیس کمیسیون ها  می شوند، اهمیت کمتری از وزرای کابینه ندارد. ما در دوره آقای اوباما شاهد چالش هایی میان دولت و کنگره بودیم؛ مثلا هنگام طرح موضوع تحریم بانک مرکز ایران توسط کنگره، اوباما از طریق آقای تیموتی گایتنر وزیر دارایی نامه ای را به سنا نوشت و از سناتورها خواست تا بحث تحریم بانک مرکزی ایران را پیگیری نکند و اشاره شده بود که در چند سال وضع تحریم علیه ایران موفق بوده ایم و این تحریم در نهایت ممکن است به ضرر ما باشد، زیرا ما با برخی کشورها که تاکنون ایران را با هم تحریم کرده بودیم ارتباط داریم و این تحریم ممکن است رابطه ما با آنها را بر هم بزند. دلیل این مخالفت این بود که اگر یک بانک خارجی با بانک مرکزی ایران ارتباط داشته باشد، در آمریکا نمی تواند فعالیت کند. چند روز بعد از این نامه در خصوص تحریم بانک مرکزی رای گیری شد و با وجود اکثریت داشتن دموکراتها در سنا، این تحریم با 100 رای تصویب شد؛ یعنی حتی یک نماینده حاضر نشد به نامه رئیس جمهور اعتنا کند. در حالی که اوباما در همان زمان در حال رقابتهای انتخاباتی بود، اما آنها حاضر به همصدا شدن با اوباما نشدند. این امر نشان دهنده قدرت لابی اسرائیل است؛ البته در پایان ذکر می کنم که لابی اسرائیل با وجود قدرتمند بودن اینگونه نیست که همه چیز را در اختیار داشته باشد و حرف آخر را بزند.

در دوره جدید هم که مردم مجلس نمایندگان و یک سوم سنا را انتخاب کردند، همان ترکیب قبلی انتخاب شد؛ بر خلاف ایران که معمولا نمایندگان مجلس در هر دوره تغییر زیادی می یابند. اما امروز مانند قبل کنگره آمریکا در اختیار جمهوریخواهان و سنا در دست دموکراتهاست. یعنی 7 هزار میلیون دلار هزینه انتخلاباتی تغییر زیادی در ترکیب قدرت ایجاد نکرد. اما ما در داخل کشور به این نقش کنگره توجه نمی کنیم ودر نوع سیاستگذاری ما و تامل در آینده مشکل ایجاد می کند.

البته این مشکل صرفا مربوط به ایران هم نمی شود؛ شما به عنوان مثال موضوع سفر مک فارلین و الیور نورث به ایران (ایران گیت) در دهه 60 را ببینید؛ هدف آن سفر فروش سلاح بود. ابران هزینه آن سلاحها را پرداخت کرد که بخشی از آن برای کنتراهای نیکاراگوئه(مخالفان اورتگا) ارسال شد. چرا از طریق فروش سلاح به ایران این کار را کردند؟ زیرا کنگره، مخالف سیاست ریگان در حمایت از کنتراها بود و چون تأمین  بودجه هم در دست کنگره بود و تصمیم به توقف تخصیص بودجه برای کنتراها بود؛ اما چون ریگان و الیور نورث علاقه داشتند که از کنتراها حمایت کنند از این روش(فروش سلاح به ایران) خواستند برای تامین پول لازم اقدام کنند. در آمریکا نظارت بر قوه مجریه خیلی بیشتر از ایران است؛ مثلا در وزارت خارجه، حتی معاونان و سفرا هم با رای کنگره انتخاب می شوند؛ لذا نقش کنگره آمریکا، بازیگران حاضر در آن و نگاه آن به رابطه با ایران که اکنون منفی است، در رابطه آن کشور با ایران نباید نادیده گرفته شود.

2-ما آمریکا را با پیچیدگی های موجود و لایه ها و جناح های مختلفی که در حاکمیت و نهادهای سیاسی آن حضور دارند، نمی بینیم. مثلا الان در درون دولت اوباما دو جناح در رابطه با ایران فعالیت می کنند؛ بک جناح معتقد است که تا پایان سال 2013 تکلیف ایران باید روشن شود؛ یعنی ایران یا در موضوع هسته ای تسلیم می شود و یا اینکه باید حمله نظامی انجام شود. بر همین اساس آقای دنیس راس دو روز پس از پیروزی در انتخابات اخیر اعلام کرد که این جناح اول پیروز شده و اوباما از این جناح حمایت می کند. اگر این ادعای راس درست باشد، کشور با مشکلات جدی مواجه خواهد شد و در نهایت اتفاقی که خواهد افتاد، اتفاقی نیست که ما به آن عادت داشته باشیم؛ زیرا در طول 34 سال گذشته رابطه دو کشور "کجدارو مریز" بوده و همدیگر را مدیریت کرده اند. اما به نظر می رسد این رابطه در حال تغییر است و قرار است اتفاقاتی بیفتد؛ بحث حمله نظامی چیزی است که گروه اول در تیم اوباما به آن معتقد است. نماینده این گروه هم افرادی مانند همین دنیس راس است که تا چند ماه پیش پرونده ایران در دست او بود.

اما گروه دوم کسانی هستند که معتقد به "محدود کردن" ایران هستند و این برخلاف گروه اول است که می گویند ما نمی توانیم بگذاریم ایران هسته ای شود. بلکه گروه دوم معتقد است رابطه آمریکا و شوروی با وجود برخورداری از سلاح هسته به مدت چند دهه مدیریت شد و همین سیاست را در قبال ایران هم می توان پیش گرفت. در حالی که ایران حتی سلاح هسته ای هم ندارد و اگر هم داشته باشد، قابل مدیریت است.

در این زمینه مناظره پل رایان و جو بایدن نامزدان معاونت رئیس جمهور آمریکا مناظره بسیار مهمی بود، اما رسانه های ما پوشش مناسبی به آن ندادند و فقط ما در دانشکده خودمان آن را ترجمه کردیم. در آن مناطره رایان نکاتی را که مطرح می کرد، حمله به بایدن بود و می گفت در دوره شما ایران قوی تر شده است، تعداد سانتریفیوژ ها زیاده شده و ... . بایدن در پاسخ او مطالبی را گفت که هیچ گاه مطرح نکرده بود؛ زیرا در مناظره ها معمولا با جوی که ایجاد می شود طرفین حرفهای متفاوتی را می زنند؛ بخصوص آنکه مخاطبان هم زیاد هستند. او گفت که اولا غنی سازی ایران در حد 20 درصد است و در حد بالا این کار را انجام نمی دهد. دوم اینکه ایران اصلا سلاح ندارد که اورانیوم را بخواهد در آن استفاده کند. یعنی حتی اگر ایران غنی سازی 95 درصد انجام دهد، فناوری بمب را ندارد که بخواهد از آن استفاده کند. نکته سوم اینکه اگر ایران به بمب هم دست پیدا کند ما زودتر به آن دست پیدا می کنیم. او می گوید که این نتیجه تحقیق نهاد های اطلاعاتی ما و اسرائیل است. بایدن که به صراحت لهجه مشهور است، سخنان رایان را "حرف مفت"، "حرف بی اساس" و "هیاهو" دانست. بایدن در واقع یکی از افراد گروه دوم است که معتقدند نباید به سمت جنگ با ایران رفت. متقابلا جمهوریخواهان (رامنی) هم برای اولین بار پس از شصت سال در رقابتهای انتخاباتی خود از واژه "جنگ" استفاده نکردند؛ زیرا مردم آمریکا هم دیگر آمادگی پذیرش جنگ را ندارند.

پس ما در ایران، در شناخت جناح های مختلف آمریکا مشکل داریم و تشخیص نمی دهیم که برخی افراد در مجموعه حاکمیت آمریکا ممکن است به نفع ما باشد. با توجه به رقابت این دو گروه در ایران، این دو ماه برای ما بسیار حساس است؛ زیرا پست ها در حال تقسیم شدن است و اگر ادعای دنیس راس درست باشد، افرادی که این پستها را می گیرند می توانند در تحقق این مساله کمک کنند. مثلا اگر تندروهایی مثل دنیس راس وزیر خارجه شوند برای ما خیلی بد خواهد بود، اما اگر جان کری وزیر خارجه شود برای ما بهتر است؛ لذا اینکه چه کسانی در دور دوم دولت اوباما انتخاب شوند، برای ایران بسیار مهم است. زیرا جنگ یک پروسه ای دارد که اگر آغاز شود نمی توان جلوی تداوم آن را گرفت.

3- متاسفانه بحث مذاکره در کشور ما تبدیل به امری ایدئولوژیک شده است. مذاکره یک ابزار در سیاست خارجی است و نمی توان با آن برخورد ایدئولوژیک  برخورد کرد. ما مذاکره خوب داریم و مذاکره بد؛ مذاکره خوب در حال حاضر این است که جمهوری اسلامی با افراد شاخص گروه دوم(که در بالا ذکر شد و معتقد به محدودیت هستند) در زمینه مذاکره به تعاملاتی برسد و این گروه را تقویت کند. یعنی با توجه به شرایط اقتصادی ایران و بحرانی شدن روابط باید گروه دوم را تقویت کرد؛ حال این افراد چه کسانی هستند؟ سناتور بازنشسته و رئیس شورای آتلانتیک فردی است که در سال 2007 یک سخنرانی معقول داشت که ضمن اشاره به قدرت و نفوذ آمریکا ادامه تنش با ایران را به نفع آمریکا ندانست. امروز نام وی برای وزارت دفاع مطرح است، اما بدلیل رویکرد که در قبال ایران دارد بعید است که وزیر شود. فرد دیگر آقای "توماس پکلینگ" سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل است که بازنشسته شده است و پس از قضایای بنغازی لیبی اوباما خواستار تحقیق وی در خصوص این تحولات شد. وی در خصوص ایران بسیار معقول صحبت کرده است. با این چهره ها باید تعامل و ارتباط برقرار شود تا تقویت شوند و پیروزی شان به نفع ماست.

اما مذاکره بد چیست؟ مثلا دنیس راس که طرفدار "مذاکره بد" است و اخیرا هم یک سخنرانی داشت، در سال 2008 طی مقاله ای این سیاست جورج بوش را که توقف غنی سازی را پیش شرط مذاکره با ایران عنوان کرده بود، نقد کرد و با آن مخالفت کرده بود، بلکه می گفت مذاکره را باید به عنوان ابزاری قرار دهیم که به اروپا، چین و روسیه بگوییم ما می خواستیم مذاکره کنیم اما ایرانیها خودشان نخواستند؛ یعنی توپ را به زمین ما بیندازند و بگویند خودتان خواستید! او اخیرا در یک سخنرانی گفته است که بحث مذاکره فراهم شود، اما این بار برای جنگ! یعنی قبل از ورود به جنگ بگوییم ما می خواستیم مذاکره کنیم، اما طرف مقابل(ایران) نخواستم. ما(ایران) نباید چنین فضایی را در اختیار آمریکا قرار دهیم؛ یعنی وقتی می بینیم آنها می خواهند برای کار ظاهری مذاکره کنند اجازه ندهیم.

در نهایت علاقه ای که آن گروه اول به مذاکره با ایران دارد، برای رسیدن به همان کاری است که با یاسر عرفات کردند؛ می دانید که جنبش فتح یک جنبش انقلابی با سابقه دهها سال مذاکره با اسرائیل بود که به آن گفتند حالا که پیروز نشدید، مذاکره کنید. کار به جایی رسید که فتح به جای آنکه اسلحه اش به سمت اسرائیل باشد به سمت مردم خودش باشد. لذا از سال 1992 که عرفات به مادرید رفت چیزی عایدشان نشده است و مذاکرات فرسایشی ادامه دارد. در واقع کار به سمتی برده شد که آنها از هم فروبپاشند.

 یعنی موضوع مذاکره باید عمیق تر بررسی شود تا این اتفاقات نیفتد و مبادا به ما آسیب بزند. متاسفانه در طول 34 سال گذشته تحلیل غلطی در بخشی از نخبگان آمریکایی وجود داشته است که هرگاه لحن ایران نرم تر شده است، به این معناست که فشارهایشان اثر گذاشته است. اما با خودشان نمی گویند که چون فشارها اثر گذاشته است، پس ما هم لحن خود را نرم تر کنیم، بلکه فشارها را بیشتر می کنند تا به قول خودشان کار را تمام کنند.

بر اساس این بحثی که داشتیم ممکن است تا یک سال دیگر جنگ اتفاق بیفتد؛ حال چه کار کنیم که جنگ نشود؟ باید همان کارهای کوتاه مدتی که گفته شد انجام شود؛ یعنی با شناسایی افرادی از گروه دوم که ذکر شد، با آنها ارتباط گرفته شود، حتی به ایران سفر کنند و با آنها مذاکره شود.

 به گزارش رسانه های اسرائیلی خانمی به نام "والری جرت"  (Valerie Jarrett)چند روز پیش به بحرین آمده و خواهان مذاکره با ایران است؛ با او باید صحبت شود؛ وی کسی است که اولین شغل را به همسر اوباما(در دوران دانشجویی) داد و او بود که این زوج جوان را به نخبگان جوان شیکاگو معرفی کرد. وی نفوذ زیادی در خانواده اوباما دارد و اعتماد بسیار زیادی به وی دارد؛ ضمنا متولد شیراز هم هست و پدر و مادر او جزو اولین سیاه پوستانی بودند که در دانشگاههای آمریکا(دهه 1950) مدرک پزشکی گرفتند؛ در حالی که در آن زمان هنوز محدودیتهای زیادی برای سیاه پوستان وجود داشت. لذا تصمیم گرفتند به شیراز بیایند و فرزنشان هم تا 5 سالگی در این شهر زندگی کرد و هنوز هم مقداری فارسی بلد است؟ اگر خبر رسانه های اسرائیلی صحیح باشد باید با وی صحبت شود که این امر به معنای مذاکره نیست، بلکه به معنای تقویت گروه دوم است.

در میان مدت و دراز مدت هم کارهایی را 30 سال پیش باید شروع می کردیم که متاسفانه این کار را نکردیم. ما در دیپلماسی عمومی(تاثیرگذاری بر افکار عمومی مردم آمریکا) بسیار ضعیف هستیم؛ در حالی که آنها از طریق رسانه هایشان این تاثیرگذاری را دارند. حتی شبکه پرس تی وی ایران در سیستم تلویزیون کابلی آمریکا پذیرفته نشده است! در تاریخ آمریکا-یعنی از 70 سال پیش که نظرسنجی علمی انجام می شود- سابقه نداشته است که آمریکا وارد یک جنگ شود، اما افکار عمومی مخالف جنگ بوده باشد. امروز افکار عمومی در آمریکا در مورد ایران چگونه فکر می کند؟ طبق نظرسنجی چند ماه پیش موسسه گالوپ 72 درصد مردم آمریکا معتقدند که ایران "الان" سلاح هسته ای دارد؛ 56 درصد فکر می کنند اگر ایران به سلاح هسته ای دست یافت باید به آن حمله کرد. البته آمریکا حالت حمله ندارد، اما اگر زمانی بخوهد حمله کند افکار عمومی را آماده کرده است. ما در حوزه تعامل با نخبگان و دانشگاهیان و افراد همفکر که منتقد سیاست خارجی آمریکا هستند، جمعیت یک میلیون نفره شیعیان و... ارتباط نداریم. یعنی در کشور ما نسبت به ساختار آمریکا آگاهی و اشراف لازم وجود ندارد. در حالی که در این حوزه ها باید کار لازم صورت گیرد؛ ولی ما حتی زبان خود را هم تقویت نکرده ایم. لذا باید به سمت اشراف به آمریکا برویم و در غیر این صورت هیچ کاری در قبال این کشور نمی توان انجام داد.

در نهایت، پیش بینی من این است که اوباما طی چند ماه آینده بسته ای را به ایران پیشنهاد خواهد کرد. محتوای این بسته به این امر بستگی دارد که کدام یک از دو گروه برنده شود؛ گروه اول تمایل دارد بسته ای ارائه دهد که ایران نتواند آن را قبول کند و "بسته تسلیم" باشد. اما گروه دوم می گویند باید بسته ای به ایران داد که آبرویش حفظ شود و بتواند از این معصل خارج شود. ما محتوای این بسته ها را نمی دانیم، اما در هر صورت وجود خوهد داشت. جمهوری اسلامی هم باید در جهت تقویت گروه دوم گام برداشت.

چند موضوع مهم دیگر هم وجود دارد؛ یکی اینکه انتخابات ژانویه در اسرائیل بسیار مهم است. نکته دیگر اینکه آمریکایی ها زمان را به ضرر ایران می دانند و لذا موضوع هسته ای را طول می دهند. نکته آخر هم اینکه معتقدند شکاف های داخلی در ایران درست شدنی نیست. آمریکایی ها در برخورد با ما به این نگاه نمی کنند که کدام گروه چه تفکری دارد، بلکه همه را به یک چشم نگاه می کنند و در این تفکر اتفاق نظر دارند.

 



 


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir