بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 5 بهمن 1393      10:49

اشرافیت جدید آمریکایی

اقتصاد ایرانی: زمانی که نامزدهای جمهوری خواه برای نخستین بار در ماه اوت به صف شوند تا خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده کنند، احتمالا سه نفر از آنها پدرانشان سابقه چنین تجربه ای داشته اند. هرکسی که در سال آینده پیروز شود ممکن است با همسر ریاست جمهوری سابق مواجه شود. کمی عجیب است که کشوری که براساس جنگ با اصول حکومت موروثی بنا شده است، در برابر این خاندان گرایی به این اندازه تساهل و تسامح نشان دهد. زیرا آمریکا هرگز شاه و لرد نداشته است اما باید نگران این موضوع بود که نخبگان جامعه در حال از بین رفتن هستند.
توماس جفرسون بین اشرا فی گری طبیعی در دو حوزه مجازی و بالقوه تفاوت هایی قائل شده است و گاهی به برکت یک ملت، اشرافیگری تصنعی خیلی پنهانی و در خفا براساس ثروت و تولد در خاندان خاص بازتولید می شود. جفرسون از نخبگانی بود بود که می توان درخصوص آن بحث کرد.
وی از پدر زن خود ۱۱ هزار هکتار زمین و ۱۳۵ برده به ارث برده، اما تمایز خود را با این طبقه حفظ کرده بود.
به گزارش دنیای اقتصاد، زمانی که بارون های غارتگر، با ترکیبی از نوع دوستی خود حسد شاهزاده های اروپایی را برانگیختند، فرزندان آنها با اعمال خود و زیاده روی در عملکردخود بیانگر این موضوع شدند که این قاره به دلیل آنچه برای زندگی کشف شده است دیگر جایی قابل اطمینان نخواهد بود. جایی که قرار بوده با اطمینان نخبگان خود را بازتولید کند. امروزه نیز آنها متوجه این موضوع شده اند. برای اینکه این روزها، پولداران ثروت و دارایی خود را به فرزندانشان منتقل کرده اند و آنها نیز متوجه شده اند که نمی توانند این ثروت را در چند شب در کازینوها به باد دهند. چیزی که شامل مالیات بر ارث نمی شود، همانا مغز آنها است. سرمایه ذهنی از دانش اقتصاد نشأت می گیرد. کسانی که به مقدار زیادی به این دانش دسترسی داشته اند، کسانی بوده اند که یک لقمه بزرگ از این شیرینی برداشته اند. باید گفت این موضوع به مقدار زیادی حتی قابل به ارث بردن است. نسبت به نسل های پیشین، مردان موفق و باهوش با زنان باهوش و موفق ازدواج می کنند. چنین روشی برای «جفت» پیدا کردن نابرابری ها را تا ۲۵ درصد افزایش می دهد و این خانواده ها از دو منبع عظیم درآمد بهره می برند. فرزندان زوج های قدرتمند، با آتیه ای محکم در زیر یک سقف محکم هم به دنیا خواهند آمد. یک نکته مهم دیگر در این پازل نهفته است. اینکه تنها ۱/۹ درصد از زنان تحصیلکرده حاضرند بچه به دنیا بیاورند و در مقابل، برای دخترانی که  تنها تا دوره دبیرستان تحصیل کرده اند، این رقم به ۶۱ درصد می رسد.  در اینجا می توان به یک نتیجه قطعی رسید: فرزندان افرادی که تحصیلات عالیه دارند تقریبا در سن ۴ سالگی ۳۲ میلیون کلمه بیشتر از فرزندان خانواده ای می شنوند که در رفاه مطلق هستند. این در حالی است که فرزندان دسته دوم به مدارس عالی می روند و در دوران تحصیلات عالیه هم به بهترین دانشگاه ها می روند. دانشگاه هایی که پیش از این نخبه پرور بوده هم اینک از این پیشینه دور شده است. فرزندان باهوش خانواده های فقیر به دلیل شهریه های بالا، از حضور در دانشگاه چشم پوشی می کنند. در این میان دانشجویان طبقه متوسط نیز باید متحمل بدهی های هنگفتی شوند تا به دانشگاه ها وارد شوند. به ویژه اگر به دنبال تحصیلات تکمیلی تری باشند تا در شغل دلخواهشان مشغول به کار شوند، این هزینه ها چند برابر می شود. امروزه، پیوند بین درآمد والدین با تحصیلات عالیه فرزندان در حال تقویت روزافزون است. مردمان باهوش ثروتمندتر می شوند و برای فرزندان خود معلمان سرخانه قدرتمندی استخدام می کنند. برای آنها آموزش و پرورش اهمیت بیشتری نسبت به گذشته دارد، زیرا آنها در پی تقویت قدرت ذهنی خود هستند.
یک جوان که از دانشگاه فارغ التحصیل شده است، ۶۳ درصد بیشتر از فارغ التحصیل دوره متوسطه درآمد کسب می کند. این هم در شرایطی صادق است که هر دو گروه کار تمام وقت داشته باشند. برای فارغ التحصیلان دوره متوسطه کمتر کار تمام وقت پیش می آید. برای کسانی که در راس هرم قرار دارند، از بهترین دانشگاه ها جذب بهترین مشاغل می شوند. پاداش های بالقوه ، بیشتر از آن چیزی است که تاکنون از آن بهره برده اند. این اتفاقات عجیب و غریب دیگر یک رویه محسوس در آمریکا شده است. برای اینکه شکاف بین فقیر و غنی در آمریکا بیش از دیگر کشورهای ثروتمند در دنیا شده است. مشکلی که باراک اوباما در سخنرانی سالانه اش در «وضعیت اتحادیه» در بیستم ژانویه به آن اشاره داشت.
نظام آموزشی در آمریکا بیش از هر کشور ثروتمند دیگری به نفع مرفهان کار می کند. آمریکا بیش از هر کشور مرفه دیگری، در مدارس مناطق اعیان نشین نسبت به مناطق فقیرنشین سرمایه گذاری می کند. هزینه های دانشگاهی نسبت به دهه ۱۹۸۰، رشد ۱۷ برابری داشته است و عمدتا هم صرف امور بوروکراسی دست و پاگیر و ساخت ساختمان های پر زرق و برق شده است. بسیاری از این دانشگاه ها همچنین طرفدار تئوری «میراث خواری» هستند. آنها برای تحصیلات تکمیلی از کسانی حمایت می کنند که از ابتدا در دانشگاه شان پذیرفته شده اند.
راه حل این نیست که ثروتمندان را از سرمایه گذاری روی فرزندانشان بازداریم، اما می توانیم راه حل های فراوانی برای کودکان باهوشی پیدا کرد که دارای اولیای پولدار و شیک پوش نیستند. از همان عنفوان کودکی باید آغاز کرد. زمانی که کودک دارای ذهنی انعطاف پذیر است و آماده تاثیرپذیری زیادی است. برای پدران و مادرانی که برای فرزندان خود کتاب و داستان می خوانند و با آنها حرف می زنند، هیچ جایگزینی نمی توان پیدا کرد، اما گاهی یک پرستار کودک خوب می تواند مفید واقع شود. به ویژه اینکه آمریکا در بین کشورهای دیگر با این معیار، از استاندارد ضعیفی برخوردار است. بهبود مراقبت های اولیه از کودکان در فقیرترین محله های آمریکا از شاخص خوبی برخوردار نیست و از ۱۰ به یک یا کمی بیشتر از یک می رسد. دولت می تواند با یک پرداخت سخاوتمندانه این موضوع را حل و فصل کند. بسیاری از مدارس آمریکا ضد شایسته سالاری هستند. اتحادیه معلمان که در برابر هر تذکری موضع می گیرند مخالف این هستند که معلمان خوب باید پاداش بگیرند و معلمان بد نیز باید اخراج شوند. برای حل این موضوع و رفع رسوایی اختصاص بودجه های نابرابر باید سیستم آموزشی مدارس کمتر به سمت محلی شدن آموزش پیش برود. بودجه هر دانش آموز باید در سطح دولت تنظیم شود و به سود دانش آموزان فقیر تغییر کند. دلارها باید در یک نظام تضمینی  برای شاگردان در مدارس هزینه شوند. با این روش مدارس خوب ترغیب می شوند که شاگردان را در جهت رشد بیشتر هدایت کنند، بدترین مدارس هم بسته می شوند یا از نو بازسازی می شوند. اتحادیه ها و احزاب دموکراتیک آنها ممکن است در این باره مظلوم نمایی کنند اما تجربه نشان داده است در مدارسی که به این طریق عمل کرده اند، به عنوان مثال در نیواورلئان، این انتخاب جواب داده است. در نهایت، باید به مدارس آمریکا افراد شایسته تزریق شود. در این میان تنها تعداد انگشت شماری مانند «کلتِک» اعتراف کرده اند که باید معیار را بر شایستگی علمی بنا نهاد. تمام مدارس باید از این شیوه تبعیت کنند. همچنین همه کالج ها، باید تلاش کنند که پول بیشتری را به دست آورند. باید بساط دوره های بی کیفیت آنلاین برچیده شود. موسسات آموزشی سنتی نیز باید هزینه هایشان قطع شود. دولت نیز می تواند درخواست شفافیت بیشتری از دانشگاه ها درخصوص فارغ التحصیلان داشته باشد. کمرنگ کردن پیوند بین تولد و موفقیت می تواند آمریکا را بیش از پیش ثروتمند کند. با این سیستم تاکنون استعدادهای بی شماری به هدر رفته است. این موضوع حتی می تواند ملت را به هم بیش از پیش نزدیک کند. بیشتر آمریکایی ها فکر می کنند که بازی سیاسی یک تقلب است و آنها ممکن است با عوام فریبی سیاسی به چپ یا راست متمایل شوند. باید ببینیم راهکار افراد بزرگسال آمریکا یک بیل کلینتون است یا جورج بوشی دیگر.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir