دولت بریتانیا در 13 کشور سراسر جهان که 300 میلیون رای دهنده را در برمیگیرند از برنامه های ارتقای دموکراسی حمایت میکند. و راحت تر این است که تصور شود به آن ها سخنی از حقیقت شرمسار کننده در مورد راهی که دموکراسی در بریتانیا طی میکند گفته نشود: تعداد اعضای سه حزب اصلی بریتانیا اکنون از تعدادی اعضای انجمن سلطنتی حمایت از پرندگان کمتر است. دیوید کامرون احتمالا زمانی که در بیرمینگام، جایی که محافظه کاران به زودی کنفرانس سالانه خود را برگزار میکنند، به روی صحنه میرود احساس خوشایندی خواهد داشت اما او در درون خود میداند که بریتانیا به دارکوب خال دار کوچک بیشتر اهمیت میدهد تا حزب محافظه کار.
سیاست حزبی در بریتانیا امری خرد است به خصوص در مقایسه با آنچه در سوی دیگر آتلانتیک در جریان است. در انتخابات سراسری سال 2010، معادل انتخابات کنگره و ریاست جمهوری در آمریکا، رقابت های انتخاباتی تنها 32 میلیون پوند (42 میلیون دلار) هزینه داشت، تقریبا معادل میزان پولی که باراک اوباما و جان مک کین در سال 2008 تنها در فلوریدا برای تبلیغات تلویزیونی هزینه کردند. انتخابات نوامبر امسال (انتخابات ریاست جمهوری آمریکا) باعث خواهد شد تا حتی این میزان هزینه ها نیز ناچیز به نظر بیایند.
احزاب بریتانیا برای پرداخت همین هزینه های نه چندان زیاد خود نیز همواره مشغول تلاش برای بدست آوردن پول بوده اند. کاهش درآمدهای ناشی از حق اشتراک اعضای حزب و کنار رفتن کمک کنندگان خوش نیت که نمیخواستند شبیه کسی باشند که به سیاستمداران پول میپردازد باعث شد که احزاب بیش از حد به گروه کوچکی از فعالان اقتصادی وابسته شوند که علاقه آن ها به سیاست مانند اشتیاقشان به قوانین مالیاتی موناکو و بلیز (کشوری در آمریکای مرکزی) بود. نتیجه، که در هر کنفرانس فصلی حزبی آشکارتر میشود، این شد که میزان هنگفتی از قدرت در دستان سازمان هایی قرار گرفت که همواره بدنام بوده اند.
همه تقصیر نباید به گردن احزاب انداخته شود چرا که نیروهای بزرگ تری در کار هستند. در دهه 1950، هنگامی که حزب محافظه کار تقریبا 3 میلیون عضو داشت (17 برابر میزان اعضای فعلی حزب)، افراد به دلایل گوناگونی مانند یافتن همسر به احزاب ملحق میشدند. این یک استراتژی سیاسی موفق بود- چرا که مارگارت رابرتس را نصیب حزب کرد که پس از ازدواج با یکی از اعضای دیگر حزب، دنیس تاچر، به موفق ترین رهبر دوران پس از جنگ تبدیل شد. این روزها کسی که در جستجوی عشق باشد گزینه های دیگری دارد: مانند سایت های eHarmony.com و Match.com که حتی مواردی بالقوه ای که با نگرش سیاسی فرد همخوانی دارند را نیز به او معرفی میکنند.
کاهش میزان عضویت در احزاب در چند دهه اخیر با کاهش میزان مشارکت در انتخابات همراه شده است. و این پدیده تنها محدود به بریتانیا نیست. تنها دو کشور در اروپای غربی یعنی اسپانیا و یونان طی 30 سال اخیر افزایش عضویت در احزاب را تجربه کرده اند که هر دوی آن ها نیز این مزیت، اگر بتوان آن را مزیت نامید، را داشتند که پیش از سال 1980 دوره ای از دیکتاتوری را از سر گذراندند و در نتیجه پس از آن از فعالیت سیاسی را از پایه آغاز کردند. در هر جای دیگری (در اروپای غربی)، تعداد افرادی که به هیچ حزبی تعلق ندارند افزایش یافته است.
باد مخالف دیگر برای عضویت در احزاب این است که سیاست بیش از پیش بر پایه رضایت همگانی شکل گرفته است. پیتر کلنر (Peter Kellner) از موسسه یوگاو (YouGov) که موسسه ناظر بر انتخابات است، به این نکته اشاره میکند که هنگامی که نظرسنجی هایی در مورد ارزش هایی مانند نگرش در مورد بانکداران و یا ازدواج همجنسگرایان انجام میشود، محافظه کاران به نسبت 60 به 40 و طرفداران حزب کارگر به نسبت 40 به 60 تقسیم میشوند. این در مقایسه با میزان اختلاف نظر در میان طرفداران دو حزب اصلی آمریکا در مقابل پرسش های مشابه، یک همپوشانی گسترده را نشان میدهد. و استراتژیست های حزبی نیز داده های مشابهی در مورد رای دهندگان متمایل به مرکز دارند، رای دهندگانی که میتوانند پیروز انتخابات را مشخص کنند و به همین خاطر احزاب، سیاست ها و پیام های خود را بر اساس اینگونه رای دهندگان سامان میدهد، و در همین حال به گونه ای تظاهر میکنند که گویا اختلاف نظر شدیدی میان آن ها است؛ در حالی که در واقع چنین نیست.
بهترین عبارت از کنفرانس لیبرال دموکرات ها در هفته گذشته از سوی وینس کیبل (Vince Cable)، وزیر بازرگانی بریتانیا، بیان شد. او که در حال شرح دادن موضع حزب کارگر نسبت به اقتصاد بود گفت: "کارگران جهان متحد شوید. ما به یک طرح جایگزین نیاز داریم. ما نباید کسری بودجه را در 6 سال کاهش دهیم، بلکه طی 7 سال باید چنین کاری را انجام دهیم." به سختی میتوان برای مباحثی این چنینی بلیت فروخت و جمعیت مشتاقی را گرد آورد. از سوی دیگر، اجماع احزاب بر سر بسیاری از موضوعات به این معنی است که سیاستمدران بریتانیایی میتوانند مطمئن باشند که کشور پیش از رسیدن به جایگاهی که دولت آمریکا در پایان سال 2012 به خاطر بدهی به آن مواجه میشود، تغییر جهت میدهد.
گوش دادن به توئیت ها
اگر احزاب سیاسی همچون شرکت ها بودند، ناکامیدر جایگزین کردن درآمد از بین رفته به خاطر کاهش مشتری هایی که پول پرداخت میکنند میشد تا آن ها ورشکست و یا واگذار شوند. اما احزاب همچون شرکت ها نیستند بلکه بیشتر به روزنامه ها شباهت دارند، اهمیت آن ها به میزان افت میزان مشترکین کاهش نیافته است. در مقابل، آن ها در حال تبدیل شدن به چیزی جدید هستند. احزاب به انتخابات نظم و ترتیب میبخشند. به رای دهندگان اجازه میدهند که دولت را تغییر دهند.
احزاب در حالی که اعضای فعال آن ها رو به کاهش است دچار استحاله خواهند شد. در آخرین انتخابات سراسری، سه چهارم کمپین ها از داوطلبانی استفاده کردند که عضو حزب نبودند. یک راه برای شتاب بخشیدن به این تغییرات برگزاری انتخابات مقدماتی باز (بدون محدودیت برای رای دادن افرادی که عضو حزب نیستند)، در بخش هایی از کشور است که احزاب اصلی در آن جا بی رمق هستند. برگزاری انتخابات مقدماتی باز به کاندیداها اجازه میدهد تا حامیان تازه ای بدست بیاورند. و در مقابل احزاب نیز مجبورند تا خواسته های کمتری از این حامیان تازه داشته باشند. یکی از دلایلی که باعث میشود پرندگان محبوب شوند این است که آن ها از انسان ها انتظار ندارند که برای گوش دادن به سخنرانی های طولانی آن ها در کنفرانس ها پول بپردازند. شاید احزاب نیز باید در این مورد بیشتر بیاندیشند.
منبع: اکونومیست