بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : دوشنبه 24 فروردين 1394      13:42

جهان تا سال ۲۰۲۵ چگونه خواهد بود؟

اقتصاد ایرانی: اندیشکده های تاسیس شده توسط سیاسیون آمریکائی و سرمایه داران این کشور عموما با هدف تخریب کشورهای رقیب مطالعات خود را به سفارش دهندگان تحویل می دهند. اندیشکده استراتفور نیز از این قاعده مستثنی نیست و مطالعات جهت دار انجام می دهد که در آن همه رقبای امریکا را دارای عاقبتی ناکارآمد نشان می دهد. گزارش حاضر با هدف آشنایی خوانندگان ارجمند با دیدگاه های این اندیشکده ها درج شده و به معنای تایید نکات درج شده در آن نیست.

اندیشکده استراتفور برای پنجمین بار پیش بینی ۱۰ساله این موسسه اطلاعاتی را منتشر کرد.
اندیشکده استراتفور هر پنج سال یک بار از سال ۱۹۹۶ (یعنی ۱۹۹۶، ۲۰۰۰، ۲۰۰۵، ۲۰۱۰ و اکنون ۲۰۱۵) یک پیش بینی دوره یی ارایه داده است. موسسه اطلاعات جهانی استراتفور در دوره های گذشته پیش بینی کرد که اروپا نمی تواند بحران های مالی را با موفقیت پشت سر بگذارد. همچنین افول چین و مسیر جنگ های جهادگرایان ایالات متحده را پیش بینی کرد. البته استراتفور اشتباهاتی نیز داشته است. برای نمونه رویداد ۱۱سپتامبر و مهم تر از آن، ابعاد واکنش امریکا به این رویداد را نتوانست پیش بینی کند. اما این اندیشکده در ۲۰۰۵ پیش بینی کرد که ایالات متحده در دنیای اسلام [(منطقه خاورمیانه)] با مشکل روبه رو می شود و باید درگیری نظامی خود در آن منطقه را متوقف کند. استراتفور ضعف چین را بسیار زود پیش بینی کرد و این ضعف را هنگامی اعلام کرد که دیگران داشتند ظهور یک اقتصاد، قوی تر از اقتصاد ایالات متحده را مشاهده می کردند. به گفته اندیشکده استراتفور، این موسسه همه رویدادها را پیش بینی نمی کند بلکه روی رویدادها و گرایش های اصلی در دنیا تمرکز می کند. نمونه یی از پیش بینی های استراتفور از دهه ۲۰۱۰ را در زیر مرور می کنیم:

پیش بینی وضعیت اقتصادی اتحادیه اروپا
جهان از سال ۲۰۰۸ که روسیه به گرجستان یورش کرد و بحران مالی ناشی از وام های بی پشتوانه پدیدار شد درحال بازسازی ساختار خود بوده است. [در این میان] سه مدل پدیدار شده است. نخست، اتحادیه اروپا وارد بحرانی شد که نمی توانست آن را حل کند و بر شدت آن افزوده شده است. ما پیش بینی می کنیم که اتحادیه اروپا هیچگاه اتحاد پیشین خود را باز نخواهد یافت؛ و اگر هم از این بحران به سلامت عبور کند در دهه پیشِ رو بسیار محدودتر و تکه تکه تر فعالیت خواهد کرد. به نظر نمی رسد که منطقه آزاد تجاری بدون بالا بردن سیستم حمایت از تولیدات داخلی بتواند به فعالیت خود ادامه دهد. ما پیش بینی می کنیم که آلمان در دهه پیشِ رو از یک زیان اقتصادی چشمگیر آسیب ببیند و لهستان در نتیجه این امر بتواند قدرت منطقه یی خود را بالا ببرد.

تضعیف روسیه در صورت تداوم تنش با غرب
جبهه گیری فعلی [غرب] علیه روسیه بر سرِ اوکراین محور اصلی نظام بین المللی در چند سال پیشِ رو خواهد ماند ولی ما فکر نمی کنیم که فدراسیون روسیه بتواند با همین وضع فعلی اش برای یک دهه کامل سر کند. وابستگی شدید این کشور به صادرات انرژی و ناپایداری قیمت ها موجب می شود تا مسکو نتواند روابط سازمانی خود در گستره فدراسیون روسیه را حفظ کند. ما پیش بینی می کنیم که قدرت مسکو به طرزی چشمگیر کاهش یابد و منجر به تکه تکه شدن رسمی و غیررسمی روسیه شود. و با سرعت گرفتن این روند در دهه پیشِ رو مساله ذخایر هسته یی روسیه به نگرانی اصلی بدل خواهد شد.

از دست رفتن جایگاه نخست چین در شرق
چین چرخه خود به عنوان کشوری با رشد [اقتصادی] بالا و دستمزد پایین را کامل کرده و وارد مرحله یی جدید شده که مبتنی بر [رشد اقتصادی با] سرعت متوسط است. این مرحله شامل رشد [اقتصادی] بسیار آهسته تر و یک خودکامگی بسیار قدرتمندتر است – البته برای جلوگیری از [قدرت گیری] نیروهای پراکنده و از هم دورشونده که به موجب رشد [اقتصادی] کند پدید آمده اند. چین همچنان یک قدرت اقتصادی عمده خواهد بود ولی دیگر آن موتور پویای رشد [اقتصادی] جهانی که زمانی به شمار می رفت، نخواهد بود. جای چین را گروهی از کشورهایی پراکنده [در گوشه و کنار دنیا] که ما آنها را ۱۶کشور پساچین می نامیم – و بیشتر کشورهای آسیای جنوب شرقی، شرق آفریقا و بخش هایی از امریکای لاتین را در برمی گیرد – خواهد گرفت. چین دیگر یک قدرت نظامی ستیزه جو نیز نخواهد بود. ژاپن – هم به دلیل موقعیت جغرافیایی آن کشور و هم به دلیل نیازهای آن به عنوان یک واردکننده برجسته – به احتمال بسیار فراوان رقیب چین برای گرفتن جایگاه نخست در شرق آسیا خواهد بود.

وضعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی امریکا
ایالات متحده همچنان قدرت نخست اقتصادی، سیاسی و نظامی در جهان خواهد ماند ولی درگیری و مداخله آن [در مسایل جهان] کمتر از گذشته خواهد شد. میزان پایین صادرات این کشور، وابستگی روزافزون این کشور به انرژی تولیدشده در داخل و تجربه این کشور در یک دهه گذشته موجب خواهد شد تا به طرزی فزاینده نگران و مراقب شرکت اقتصادی و نظامی اش در جهان باشد. ایالات متحده دریافته است که چه بر سر صادرکنندگان بزرگ خواهد آمد اگر مشتریان آن نتوانند یا نخواهند محصولات آن را بخرند. ایالات متحده دریافته است که قدرت خود را تنها تا حد سر جای نشاندن کشورهای متخاصم و دشمنِ امریکا به کار گیرد. ایالات متحده دریافته است که امریکای شمالی منطقه یی است که این کشور می تواند با شرکت گزینشی در جاهای دیگر به پیشرفت و رونق دست پیدا کند. ایالات متحده در برابر خطرات و تهدیدات استراتژیک با قدرت نسبی پاسخ خواهد داد ولی دیگر نخستین کشوری نخواهد بود که بر سرِ صحنه حاضر می شود – کاری که در سال های اخیر انجام داده است.
با تغییر کشورهایی که نقش محافظ در بسیاری از نقاط دنیا را بازی می کنند، جهان مکانی نابسامان و درهم و برهم خواهد شد. تنها قدرت همیشگی و پایدار همان قدرت تداوم دار و سنجیده ایالات متحده خواهد بود – قدرتی که البته بسیار پنهان تر و در دهه آتی بسیار کمتر از آن استفاده خواهد شد.

وابستگی کشورهای اتحادیه اروپا به یکدیگر
اتحادیه اروپا در برطرف کردن مشکل اصلی خود که نه منطقه یورو بلکه منطقه آزاد تجاری است، ناتوان خواهد بود. آلمان گرانیگاه اتحادیه اروپاست؛ این کشور بیش از ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی خود را صادر می کند که نیمی از آن به دیگر کشورهای اروپایی می رود. آلمان به چنان توانایی تولید بالایی دست یافته که به میزان چشمگیری از توانایی مصرف آن پیشی گرفته است و آلمان برای حفظ این رشد اقتصادی به صفر رساندن میزان بیکاری و ثبات و پایداری اجتماعی بر صادرات خود متکی است. ساختار اتحادیه اروپا – ازجمله قیمت گذاری یورو و تعیین بسیاری از مقررات [کشورهای] اروپایی – به گونه یی طراحی شده که این اتکا بر صادرات را آسان کرد

الگوهای رفتاری و نیازهای متفاوت در اروپا
این امر اروپا را به حداقل دو بخش تقسیم کرده است. اروپای مدیترانه یی و کشورهایی مانند آلمان و اتریش دارای الگوهای رفتاری و نیازهای به طور کامل متفاوتی [نسبت به دیگر بخش های اروپا] هستند. بنابراین نمی توان یک خط مشی سیاسی واحد را برای تمامی بخش های اروپا به کار برد. این مساله از همان ابتدا نیز مشکل ساز بوده است ولی اکنون به بالاترین حد خود رسیده است. [و در نتیجه این امر] چیزی ممکن است برای بخشی از اروپا سودآور باشد و برای بخشی دیگر زیان آور. ملی گرایی هم اینک به طرزی چشمگیر افزایش پیدا کرده است. چیزی که این مساله را وخیم تر می کند بحران اوکراین و تمرکز کشورهای اروپای شرقی روی تهدیدِ مطرح شده از سوی روسیه است. نگرانی اروپای شرقی در مورد روسیه، خود پدیدآورنده اروپایی دیگر است و این یعنی در مجموع چهار اروپای متفاوت – تازه اگر انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی را از دیگر بخش های اروپا جدا کنیم. با توجه به عواملی مانند سر برآوردن گروه هایی که مخالف قدرت گیری بیشتر اتحادیه اروپا در چپ و راست هستند، بالا رفتن بدبینی ها نسبت به گروه ها و جریان های اصلی و نیز بالا رفتن محبوبیت گروه های جدایی طلب در درون کشورهای اروپایی می توان نتیجه گرفت که تکه تکه شدن ها و ملی گرایی هایی که ما در ۲۰۰۵ و پیش از آن پیش بینی می کردیم، حالا به روشنی دیده می شود.

کشورهای کم نفوذ اروپا
این گرایش ها ادامه خواهد داشت. اتحادیه اروپا ممکن است به نحوی از این وضع عبور کند اما باید این نکته را مدنظر قرار داد که روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی کشورهای اروپایی عمدتا توسط روابط دوجانبه یا چندجانبه محدود هدایت می شود که البته گستره آن کوچک است. چیزی که مسیر اروپا در دهه آتی را مشخص می کند، پیدایش مجدد دولت- ملت ها به عنوان ابزار سیاسی این قاره است. در واقع، شمارِ ملت- دولت ها به احتمال فراوان بالا خواهد رفت، چراکه بسیاری از جنبش های شکل گرفته خواهان کناره گیری کشورشان از اتحادیه اروپا، یا دارا بودن کشورشان از حق رای و نفوذ بیشتر در این اتحادیه هستند، که همین امر نیز می تواند به افزایش قدرت دولت- ملت ها بینجامد.

مزایا و عیوب اتکا بر صادرات
همین آلمان از میان این توده های دولت- ملت ها به عنوان تاثیرگذارترین قدرت اقتصادی و سیاسی [در اروپا] سر برآورد. البته باید اشاره کرد که خودِ آلمان نیز بسیار آسیب پذیر است. آلمان چهارمین قدرت اقتصادی جهان است اما این جایگاه را با اتکا بر صادرات خود به دست آورده است. قدرت های صادرکننده دارای یک آسیب پذیری در درون خود هستند: اینکه متکی بر میل مشتریان خود و توانایی آنها برای خریدن محصولات آنها هستند. به بیان دیگر، اقتصاد آلمان در گروی رفاه اقتصادی و محیط رقابتی است که آن کشور در آن فعالیت می کند.

پایین آمدن صادرات کشورهای اروپایی
در این باره می توان گفت که نیروهای بسیاری علیه آلمان در حال کار کردن هستند. نخست، ملی گرایی روزافزون در اروپا سرانجام به سیستم حمایت از تولیدات داخلی و پایین آوردن واردات و پشتیبانی از بازار کار داخلی خواهد انجامید. [در این صورت] کشورهای ضعیف تر به احتمال فراوان کنترل سرمایه را در دستورکار خود قرار خواهند داد، در حالی که کشورهای قوی تر به محدودسازی حرکت خارجی ها – از جمله شهروندان دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا – در طول مرزهای خود روی خواهند آورد. ما پیش بینی می کنیم که این سیاست پشتیبانی از تولیدات داخلی در درون اتحادیه اروپا، به ویژه در بخش کشاورزی، در سال های پیش رو توسط محدودیت ها و موانع ایجادشده بر سر راه بازرگانی به اجرا درآید. این سیاست ها به ویژه توسط کشورهای ضعیف تر اروپای جنوبی که نیاز دارند پایه و اساس اقتصادی خود را پس از رکود فعلی بازسازی کنند، اعمال خواهد شد. در سطح و مقیاس جهانی می توانیم انتظار داشته باشیم که صادرات اروپایی با افزایش رقابت و نیز تقاضای به شدت متغیر همراه باشد. بنابراین، پیش بینی ما اینگونه است که آلمان یک افول اقتصادی مدت دار را تجربه خواهد کرد که منجر خواهد شد یک بحران اجتماعی و سیاسی در این کشور پدید آید که آن نیز موجب خواهد شد که تاثیر و نفوذ آلمان در اروپا طی ۱۰سال آتی کاهش پیدا کند.

افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی لهستان
کشوری که در مرکز این رشد اقتصادی و افزایش نفوذ سیاسی قرار خواهد گرفت، لهستان است. لهستان توانسته است خارج از دایره آلمان و اتریش، یکی از چشمگیرترین رشدها را [در میان کشورهای اروپایی] داشته باشد. به علاوه، اگرچه جمعیت این کشور احتمالا پایین خواهد آمد ولی این کاهش جمعیت در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی بسیار کمتر خواهد بود. هم زمان با آنکه آلمان تغییراتی منفی در اقتصاد و جمعیت خود تجربه خواهد کرد، لهستان روابط تجاری خود [با دیگر کشورهای اروپایی] را گسترش خواهد داد تا به عنوان قدرتی عمده [و نوپا] در بخش های استراتژیک دشت های اروپای شمالی مطرح شود. به علاوه، ما پیش بینی می کنیم که لهستان در 5سال نخست این دهه [(۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰)] به عنوان رهبر ائتلاف ضد روسیه – که البته رومانی را نیز در برمی گیرد – ظهور کند. در 5سال دوم این دهه [(۲۰۲۰ تا ۲۰۲۵)] این اتحاد [شکل گرفته علیه روسیه] نقشی اساسی در تعیین مرزهای جدید روسیه و بازپس گیری قلمروهای از دست رفته – چه به طرق رسمی و چه به طرق غیررسمی - ایفا خواهد کرد. سرانجام، با تضعیف روسیه، این ائتلاف به قدرت غالب نه تنها در بلاروس و اوکراین، بلکه حتی تا شرق اروپا تبدیل خواهد شد و این امر نیز موجب بالا رفتن قدرت اقتصادی و جایگاه سیاسی لهستان و متحدانش خواهد شد.

امریکا به دنبال همکاری با لهستان و رومانی

لهستان از برقراری یک رابطه استراتژیک با ایالات متحده سود خواهد برد. هرگاه که یک قدرت پیشتاز جهانی با یک شریک استراتژیک وارد یک رابطه می شود، این در جهت منافع [آن] قدرت جهانی خواهد بود تا شریک خود را تا حد امکان به لحاظ اقتصادی قدرتمند سازد؛ هم با هدف تثبیت جامعه آن شریک و هم برای توانمند ساختن آن برای ساخت یک نیروی نظامی. لهستان با کمک ایالات متحده در آن جایگاه قرار خواهد گرفت؛ همان گونه که رومانی قرار خواهد گرفت. واشنگتن منافع خود در آن منطقه را روشن ساخته است.

احتمال فروپاشی دوباره فدراسیون روسیه
بسیار بعید است که فدراسیون روسیه بتواند با این وضعیت دوام بیاورد. ناکامی روسیه برای تبدیل درآمدهای بخش انرژی خود به اقتصادی خودپویا، موجب شده است که اقتصاد روسیه با توجه به بالا و پایین رفتن قیمت ها آسیب پذیر باشد. روسیه هیچ راهکار دفاعی برای مقابله با این نیروهای فعال در بازار را ندارد. با توجه به نحوه سازماندهی فدراسیون روسیه و با توجه به اینکه درآمدها[ی بخش انرژی] مستقیم به مسکو روانه می شود – آن هم بدون اینکه به طور مستقیم یا از طریق دولت های منطقه یی [در سرتاسر روسیه] پخش شودروسیه شاهد تفاوتی چشمگیر در نحوه پخش منابع است و این موجب خواهد شد تا روسیه تجربه یی داشته باشد شبیه آنچه اتحاد شوروی در دهه ۱۹۸۰ و همین روسیه در دهه ۱۹۹۰ داشت – و طی آن توانایی مسکو برای کار کردن روی زیربناها کاهش یافت و در این مورد، این مساله می تواند منجر به این شود که مناطق مختلف [روسیه] تنها به فکر خود باشند و حکومت های خودمختار غیررسمی و رسمی برای خود تشکیل دهند. [و در این صورت] پیوندهای اقتصادی که مناطق مختلف روسیه را به مسکو پیوند می دهد، از میان خواهد رفت.

نقش پلیس مخفی روسیه برای جلوگیری از تجزیه
روس ها به لحاظ تاریخی چنین مشکلاتی را با کمک پلیس مخفی– یعنی کا.گ.ب و جانشین آن، سرویس امنیت فدرال [روسیه] – حل می کنند. ولی پلیس مخفی [روسیه] این بار و در این دهه نیز مانند دهه ۱۹۸۰ قادر نخواهد بود تا جلوی نیروهای گریز از مرکزی که می خواهند نواحی مختلف روسیه را از این کشور جدا کنند، بگیرد. در این مورد، قدرت سرویس امنیت فدرال [روسیه] کاهش خواهد یافت، چراکه رهبران روسیه باید تمرکز خود را روی اقتصاد ملی معطوف سازند. با متزلزل شدن اقتصاد، قدرت سرویس امنیت فدرال روسیه نیز پایین خواهد آمد و با از میان رفتن ترس از سرویس امنیت فدرال روسیه، تجزیه و تکه تکه شدن فدراسیون روسیه اجتناب ناپذیر خواهد بود.

روسیه در بحران اوکراین چه از دست خواهد داد؟
در غرب روسیه، کشورهای لهستان، مجارستان و رومانی به دنبال این خواهند بود تا نواحی که روس ها در برهه های گوناگون از آنها گرفته اند را بازپس گیرند و تلاش می کنند تا بلاروس و اوکراین را نیز وارد جناح خود کنند و در جنوب روسیه هم می توان گفت که توان روس ها برای تداوم کنترل قفقاز شمالی از میان خواهد رفت و [در نتیجه] آسیای مرکزی بی ثبات و ناپایدار خواهد شد. در شمال شرقی روسیه نیز منطقه کارلیان به دنبال این خواهد بود تا دوباره به فنلاند بپیوندد. در آسیای دور نیز می تواند گفت که مناطق دریایی که بیشتر به چین، ژاپن و ایالات متحده نزدیک هستند تا به مسکو، به صورت مستقل حرکت خواهند کرد. دیگر نواحی خارج از مسکو لزوما به دنبال خودمختاری نخواهند بود، اما دیگران این را بر آنها تحمیل خواهند کرد. نکته اینجاست: شورشی علیه مسکو شکل نخواهد گرفت، ولی توانایی رو به افول مسکو در کنترل و پشتیبانی از فدراسیون روسیه، پدیدآورنده خلأ در این میان خواهد بود و چیزی که در این خلأ بر جای خواهد ماند، همان پاره پاره های فدراسیون روسیه است.

خطر موشک های هسته ای روسیه
این امر پدیدآورنده بزرگ ترین بحران دهه آتی است. روسیه دارای مقادیر بسیار زیاد موشک های هسته یی است که در سرتاسر مناطق داخلی این کشور پخش شده است. کاهش قدرت مسکو این پرسش را پدید می آورد که چه کسی این موشک ها[ی هسته ای] را کنترل می کند و چه تضمینی وجود دارد که از آنها استفاده نشود و این آزمونی بزرگ پیش روی ایالات متحده است. واشنگتن تنها قدرتی است که می تواند به این موضوع رسیدگی کند، ولی ایالات متحده قادر نخواهد بود که کنترل اماکن نظامی پرشمار روسیه را در دست بگیرد یا تضمین کند که هیچ موشکی در این فرآیند شلیک نخواهد شد. ایالات متحده یا مجبور خواهد بود راه حلی نظامی بیندیشد که اکنون بسیار دشوار است، یا خطر این موشک ها را بپذیرد، یا تلاش کند تا دولتی باثبات و به لحاظ اقتصادی خودکفا در مناطق درگیر ایجاد کند تا بتواند به مرور زمان موشک ها را خنثی کند. تصور اینکه این مشکل چگونه ادامه خواهد یافت دشوار است. هرچند با توجه به پیش بینی ما در مورد فروپاشی روسیه، چیزی که روشن است این است که باید راه حلی برای این مشکل اندیشیده شود؛ البته احتمالا در دهه آتی.
موضوع اصلی در 5سال نخست این دهه این خواهد بود که اتحاد کشیده شده میان دریای بالتیک و دریای سیاه تا کجا گسترش خواهد یافت. به لحاظ منطقی، این اتحاد باید به کشور آذربایجان و دریای خزر برسد. حالا چه این مساله به آنچه ما در مورد خاورمیانه و ترکیه پیش بینی کرده ایم، وابسته باشد یا نباشد.

انتقال قدرت از دست دولت به جناح ها
خاورمیانه – به ویژه منطقه میان سرزمین های شرق مدیترانه و نیز شمال آفریقا – در حال تجربه نوعی فروپاشی ملی است. منظور ما از فروپاشی ملی این است که دولت- ملت های به وجود آمده توسط قدرت های اروپایی در قرن ۱۹ و ۲۰ دارند به جناح های تشکیل دهنده شان فرو می شکنند که روابط میان آنها را خویشاوندی، مذهب، یا منافع اقتصادی تعیین می کند. در کشورهایی مانند لیبی، سوریه و عراق، ما شاهد تمرکززدایی و نوعی واگذاری دولت-ملت به جناح هایی هستیم که در حال جنگ با یکدیگر هستند و حتی این جنگ ها گاهی به خارج از مرزهای این کشورها نیز کشیده می شود.

تکرار تجربه لبنان در لیبی، سوریه و عراق؟
این روند بسیار شبیه است به تجربه لبنان در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که در آن قدرت مرکزی دست از فعالیت کشید و قدرت به جناح های در حال جنگ با یکدیگر واگذار شد. جناح های اصلی و کلیدی نتوانستند [به طور کامل] بر جناح های دیگر غلبه کنند و دیگر جناح ها نیز نتوانستند آنها را شکست دهند. این جناح ها از خارج و نیز داخل مورد پشتیبانی و سوءاستفاده قرار گرفتند. درگیری های میان این جناح ها به شکل یک جنگ داخلی دهان باز کرد – جنگی که آرام شده است ولی پایان نپذیرفته است. همان گونه که خلأ قدرت در سرتاسر این منطقه ادامه دارد، گروه های جهادگرا فضا را برای انجام عملیات باز خواهند دید ولی حتی همین گروه های جهادگرا نیز درنهایت تقسیم بندی های درونی و جناح های خود را دارند.

وضعیت دشوار امریکا برای کنترل اوضاع در خاورمیانه و روسیه
نیروهای خارجی نمی توانند جلوی این وضعیت را بگیرند. نیروی مورد نیاز و میزان به کارگیری این نیروها بسیار فراتر از ظرفیتی است که ایالات متحده در اختیار دارد؛ حتی اگر ایالات متحده بتواند این ظرفیت را بسیار بالاتر از این هم ببرد، باز هم کافی نخواهد بود. با توجه به وضعیت موجود در دیگر بخش های جهان، به ویژه در روسیه، ایالات متحده نمی تواند توجه خود را تنها به این ناحیه [(خاورمیانه)] معطوف سازد.
و درهمان حال، انقلاب های درحال شکل گیری، به ویژه در کشورهای عربی در جنوب ترکیه بیانگر تهدیدی برای ثبات و پایداری منطقه است. ایالات متحده در این راستا عمل خواهد کرد که تهدید ناشی از جناح هایی خاص- که [ماهیت] آن در طول زمان تغییر خواهد کرد- را با استفاده از نیروهایی محدود و کم شمار کاهش دهد. ایالات متحده از به کارگیری نیروهای پرشمار و چندبخشی در منطقه خودداری خواهد کرد. در این لحظه، بیشتر کشورها در منطقه هنوز از ایالات متحده انتظار دارند تا به عنوان نیرویی قاطع و تعیین کننده عمل کند، آن هم باوجود اینکه به چشم خود دیده اند که ایالات متحده در دهه پیش در انجام این کار ناتوان بود. با این حال، باید گفت که توقعات بسیار کندتر از واقعیت تغییر می کند.

نگرانی های ترکیه
البته خاورمیانه تنها منطقه یی نیست که توجه ترکیه را به خود جلب کرده است. با ضعیف شدن روسیه، توجه اروپا به سمت شرق و به مناطقی که ترکیه در آن دارای منافع تاریخی است- مانند سواحل شمالی دریای سیاه- جلب خواهد شد. ما می توانیم پیش بینی کنیم که ترکیه قدرت خود را به سمت شمال متمرکز کند. ترکیه به طور حتم به لحاظ بازرگانی و سیاسی به آن مناطق جلب خواهد شد، ولی این احتمال نیز وجود دارد که به لحاظ نظامی هم در آنجا شرکت داشته باشد.
به علاوه، با فروپاشی اتحادیه اروپا و ضعیف شدن اقتصادهای جداافتاده از این اتحادیه- یا برخی کشورهایی که در نتیجه این امر به سوی شرق جذب خواهند شد- ترکیه حضور خود در بالکان به عنوان تنها قدرتِ باقی مانده که توانایی این کار را دارد را پررنگ تر خواهد ساخت.
البته پیش از اینکه این امر بتواند روی دهد، ترکیه ناچار است که به یک توازن سیاسی داخلی دست پیدا کند. ترکیه کشوری است که هم سکولار (غیردینی) است و هم مسلمان. دولت فعلی تلاش کرده است که این شکاف را کاهش دهد، ولی در تلاش برای انجام این کار، به طرق گوناگون از سکولارها- که شمارشان بسیار زیاد هم هست- فاصله گرفته است. به طور حتم در سال های پیش رو دولتی جدید بر سرِ کار خواهد آمد و این اشتباهی همیشگی در [تاریخ] ترکیه معاصر بوده است. مانند بسیاری از کشورها، قدرت ترکیه در بحبوحه یک بلاتکلیفی سیاسی گسترش خواهد یافت. در کنار این درگیری داخلی سیاسی، لازم است که دستگاه های نظامی، اطلاعاتی و دیپلماتیک در دهه پیشِ رو از لحاظ ابعاد و عملکرد دگرگون شوند و باتوجه به این موارد، ما انتظار داریم که ترکیه به سرعت به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه یی در ۱۰سال آتی ظهور پیدا کند.

تغییر در سیاست های اقتصادی چین
چین از اینکه اقتصادی با رشد بالا و دستمزد پایین [برای کارگران] باشد، دست کشیده است. با پایین آمدن [رشد] اقتصادی چین، روند تولید و سامان دهی زیربناهای اقتصادی برای به کارگیری کارگران با دستمزد پایین به طور فزاینده یی بالا خواهد رفت. کاری را که به سرعت می توان در یک شهر بندری انجام داد، در شهرهای مرکزی بسیار بیشتر طول می کشد. بنابراین، چین اقتصاد خود را عادی سازی کرد، همان گونه که ژاپن پیش از این- و تایوان و کره جنوبی در ۱۹۹۷- انجام داده بودند. تمامی توسعه های چشمگیر به نقطه اوج خود رسیدند و نحوه عملکرد اقتصادها تغییر پیدا کرد.

چالش های ناشی از تغییر سیاست های اقتصادی
مشکل پیشِ روی چین در دهه پیشِ رو همان پیامدهای سیاسی و اجتماعی ناشی از این تغییرات است. نواحی ساحلی با آهنگ رشدی بالا و پیوندهایی نزدیک با مصرف کنندگان اروپایی و امریکایی ساخته شده اند. و [بنابراین] با پایین آمدن این رشد، چالش های سیاسی و اجتماعی پدید خواهد آمد و درهمان حال، این انتظار در میان مردم چین وجود دارد که شهرهای مرکزی [چین]- که در آن سوی بخش های شهرنشین دلتای رود یانگ تسه وجود دارند- با همان سرعت شهرهای ساحلی پیشرفت کنند و چالش پیشِ روی چین در دهه آتی این است که این مشکلات را حل کند.

مشکلات پیشِ روی پکن
با نگاهی به گرایش های خودکامانه در چین که روزبه روز هم افزایش می یابد و مبارزه علیه فساد که در واقع از اصرار پکن برای اعمال قدرت خود در سرتاسر کشور ناشی می شود، می توان طرحی کلی از آنچه در طول دهه آتی در چین روی خواهد داد را ترسیم کرد. چین دارد مسیری دوگانه را طی می کند که منجر به متمرکزشدن قدرت های سیاسی و اقتصادی می گردد. از دیگر برنامه های چین می توان به تثبیت و ادغام صنایعی مانند زغال سنگ و فولاد که پیش از این جدا بودند و نیز اجرای تدریجی و ملایم یک سری اصلاحات در شرکت ها و بنگاه های متعلق به دولت و نیز ایجاد اصلاحات در بخش نظام بانکی اشاره کرد و این امر بسیار محتمل است که یک دولت مستبد با توقعات اقتصادی ساده تر در نتیجه این سیاست ها به وجود آید. اگرچه پیامدی دیگر که البته احتمال آن کمتر است، نیز وجود دارد و آن این است که پکن ثروت را به شهرهای مرکزی چین تزریق کند تا بدین ترتیب بتواند جلوی نارضایتی ساکنان شهرهای مرکزی [که در مقایسه با شهرهای ساحلی از رشد آهسته تر و کمتری برخوردار هستند] را بگیرد. البته این الگویی ناشناخته در چین نیست و هرچند که ما این را به عنوان محتمل ترین اقدام ازسوی پکن نمی بینیم، ولی نمی توان آن را به کلی نادیدن گرفت. پیش بینی اصلی ما، تحمیل یک دیکتاتوری کمونیستی، مرکزگرایی شدیدِ اقتصادی و سیاسی و نیز بالا رفتن حس ملی گرایی [در میان مردم چین] است.

ضعف بارز چین در بخش ناوگان دریایی
البته این حس ملی گرایی در چین به آسانی به پرخاش و تعرض تبدیل نخواهد شد. جغرافیای چین به گونه یی است که اگر انجام چنین اقداماتی را غیرممکن نسازد، حداقل بسیار دشوار می کند. تنها استثنایی که در این مورد وجود دارد این است که اگر ما درست پیش بینی کرده باشیم و روسیه دچار فروپاشی شود، چین تلاش کند تا کنترل سهم دریایی روسیه را در دست بگیرد و البته در این مورد ژاپن چالش [و رقیبی] برای چین است. چین درحال ساختن شمارِ بالایی از کشتی [های جنگی] است، ولی چین تجربه اندکی در جنگ های دریایی دارد و ازسوی دیگر فاقد فرماندهان باتجربه در بخش ناوگان جنگی است- و این تجربه برای رقابت با ناوگان های دریایی باتجربه تر، مانند ناوگان دریایی ایالات متحده، لازم و ضروری است.

افزایش قدرت ناوگان دریایی ژاپن
ژاپن منابع لازم جهت ساختِ یک ناوگان دریایی بسیار بزرگ تر و نیز شکل دهی یک نیروی دریایی قدرتمندتر را دراختیار دارد. به علاوه، ژاپن به شدت وابسته به واردات مواد خام از آسیای جنوب شرقی و خلیج فارس است. البته هم اینک ژاپن برای دسترسی داشتن به این مواد خام، نیازمند [اجازه ی] ایالات متحده است. ولی باتوجه به اینکه ما اینگونه پیش بینی می کنیم که ایالات متحده شرکت و مداخله یی بسیار محتاطانه تر در قبال خطرات و تهدیدات خارجی داشته باشد و نیز باتوجه به اینکه ایالات متحده وابستگی به واردات ندارد، قابل اطمینان بودن ایالات متحده [برای ژاپن] مورد پرسش و تردید قرار دارد. در نتیجه، [پیش بینی ما اینگونه است که] ژاپن قدرت نیروی دریایی خود را در سال های آتی بالا خواهد برد.

رقابت چین و ژاپن برای تصاحب سهم دریایی روسیه
جنگیدن بر سرِ جزایر کوچکی که تنها چیزی که در آنها یافت می شود انرژی کم هزینه و بدون سود است، مساله اصلی در منطقه نخواهد بود. بلکه در عوض، بار دیگر شاهد همان بازی قدیمی با سه بازیگر پیشین خواهیم بود. روسیه، قدرت درحال افول، به طور روزافزون توانایی حفاظت از سهم دریایی خود را از دست خواهد داد. چینی ها و ژاپنی ها هردو برای به چنگ آوردن این سهم دریایی علاقه مند خواهند شد و تلاش خواهند کرد تا دیگری را از دستیابی به آن بازدارند. با افول قدرت روسیه و بالا رفتن رقابت چین و ژاپن [بر سرِ سهم دریایی روسیه فروپاشی شده]، ما این را به عنوان مساله محوری و برطرف نشده در منطقه پیش بینی می کنیم.

چین بهترین منطقه برای سرمایه گذاری؟
نظام سرمایه داری بین المللی نیازمند منطقه یی با دستمزدی پایین و رشدی بالا برای کشور سرمایه گذار است. برای نمونه در دهه۱۸۸۰، این منطقه ایالات متحده بود. چین نیز آخرین منطقه بود که جایگزین ژاپن شد. هیچ کشوری نمی تواند جای چین را بگیرد، ولی ما ۱۶ کشور را مورد توجه قرار داده ایم که روی هم دارای جمعیتی حدود یک ونیم میلیارد نفر هستند و تولیدات اولیه آنها بسیار نزدیک به چین است.

منبع: روزنامه تعادل


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir