اقتصاد ایرانی: در 1 ژوئن سال 2012، نیویورک تایمز گزارشی به قلم الن بری (Ellen Barry) در مورد حمایت معنوی کلیسای ارتودوکس روسیه از سیاست این کشور در بحران فعلی سوریه را به چاپ رساند. سیاستی که نقطه عطف آن وتوی سرسختانه همه تلاش ها برای برداشته شدن گام هایی جدی علیه رژیم سوریه بود که یک بار دیگر، همچون دوران جنگ سرد، روسیه را در مقابل آمریکا و متحدانش قرار داد. از زمان نخستین دوره ریاست جمهوری پوتین و همچنین طی دوران ریاست جمهوری موقت مدودف و بالاخره بازگشت پوتین به راس دولت روسیه، کلیسای روسیه، به رغم و شاید به دلیل روند رو به رشد استبداد، به شدت از رژیم پوتین حمایت کرده است. قانون سال 1977 در مورد مذهب، اگرچه از تعیین مذهب ارتودوکس به عنوان مذهب رسمی کشور اجتناب کرد اما جایگاه ممتازی را به مذهب ارتودوکس بخشید. روابط گرم میان مذهب ارتودوکس و دولت اگرچه بیشتر به امور داخلی مربوط میشود اما در امور بین المللی نیز خود را نشان داده است. مدارکی وجود دارند که نشان میدهند روسیه در خلال جنگ در بوسنی و کوزوو در کنار صرب ها قرار گرفت. گزارش بری در نیویورک تایمز نیز نشان دهنده نقش کلیسای اوتودوکس در سیاست روسیه در خاورمیانه است.
هیلاریون آلفیف (Hilarion Alfeyev)، اسقف کلیسای ارتودوکس روسیه که اکنون رئیس دپارتمان روابط خارجی کلیسا است (به نوعی میتوان گفت وزیر امور خارجه کلیسا)، آنچه وی "مسیحی هراسی" نامیده را در صدر امور خود قرار داده است. او در بیانیه ای که آزار و اذیت مسیحیان در خاورمیانه را توصیف و محکوم میکند، پوتین را به حمایت از این اقلیت های مورد تهدید دعوت میکند. و پوتین نیز قول میدهد که چنین کاری را انجام دهد. دفاع موثر او از رژیم اسد، به طور غیر مستقیم در سازمان ملل و طبق گزارش ها، به طور مسقیم از طریق ارسال اسلحه، اکنون با ادعای دفاع از مسیحیان آزار دیده، مشروعیت یافته است. سال گذشته، پاتریارک کریل (Patriarch Kirill) رهبر کلیسای مسکو و کل روسیه از دمشق بازدید کرد. در حالیکه این بازدید به طور رسمی یک حرکت غیرسیاسی برای نشان دادن اتحاد با اقلیت مسیحی روسیه اعلام شده بود، کریل همراه با بشار اسد در میان مردم حضور یافت و از او به خاطر شیوه رفتارش با مسیحیان ستایش کرد. همچنین در یک راهپیمایی مذهبی، کریل پیشاپیش جمعیت حرکت میکرد و در کنارش مردی که عکسی از چهره اسد را نگه داشته بود، او را همراهی میکرد. کریل با جدی ترین شیوه ممکن در حال پذیرفتن نقش امپراتوری روسیه به عنوان مدافع مذهب ارتودوکس در خاورمیانه است. آیا تاریخ در حال تکرار کردن خود است؟ به گمان من پاسخ بله و خیر است.
انگیزه ها و پیامدهای سیاسی آن هر چه که باشد، بازهم روایت کریل از رنج کشیدن مسیحیان در خاورمیانه و البته در دیگر مناطق جهان اسلام، تا حدی حقیقت دارد. دولت اسد از مسیحیان سوری دفاع میکرد و به همین خاطر آن ها نیز اکنون دلیل خوبی دارند تا نگران سرنگونی دولت اسد باشند. ترس مسیحیان از خیزش گرایش های ضد مسیحی پس از نابودی رژیم های مستبد اما غیراسلام گرا در عراق، و اخیرا در مصر، موجه به نظر میرسد. اگرچه مسیحیان اخیرا در نقاط دیگری از جهان مانند چین و هند نیز با مشکلاتی مواجه شده اند، اما بیشتر این مشکلات به دست مسلمانان صورت گرفته است. مسیحیان در پاکستان، افغانستان، مصر و حتی کشور نیمه دموکراتیک ترکیه از سوی مسلمانان و به خاطر آنچه "توهین به مقدسات" نامیده میشود، تحت پیگرد قرار میگیرند. و در کشور عربستان برای آن ها ممنوعیت هایی وجود دارد. به علاوه خشونت های فیزیکی نیز که معمولا از طرف گروه های خشن علیه مسیحیان اعمال میشود با دخالت ناچیزی از سوی مقامات کشورهای اندونزی، پاکستان، عراق و مصر مواجه میشوند. در منطقه، بیشتر پیگردهای قانونی علیه مسیحیانی مانند قبطی ها از قدمتی طولانی برخوردارند. قوانین و خصومت عمومیعلیه تبلیغ مسیحیت به مورد پیگرد قرار گرفتن مبلغان مسیحیت انجامیده است. در شمال نیجریه، جنگی داخلی میان مسیحیان و مسلمانان در جریان است. البته من نمیگویم که اسلام ذاتا ضد مسیحیت است. عبارات مهمی در قرآن وجود دارد که خصومت با مسیحیان را منع میکند و همچنین نمونه های تاریخی بسیاری از زندگی مسالمت آمیز مسیحیان در کشورهای اسلامی وجود دارد (مانند مسیحیان اسپانیا در دوران حکومت قوانین اسلام بر این کشور). در واقع حقیقت این است که بیشتر مسلمانان، مسیحیان را مورد حمله قرار نمیدهند اما بیشتر چنین حملاتی، توسط مسلمانان صورت میپذیرد که هانتینگتون آن را مرزهای خونین اسلام مینامد.
مسیحیان که به درستی نگران آینده خود هستند، کشورهای بسیاری از منطقه خاورمیانه را ترک گفته اند که این روند در عراق و مصر و حتی سرزمین فلسطین شدیدتر است. شهردار بیت لحم اخیرا هشدار داده که ممکن است زادگاه مسیح در آینده ای نه چندان دور به شهری بدون مسیحیان تبدیل شود. آیا کسی میتواند آخرین فردی را تصور کند که چراغ های کلیسای ولادت در بیت لحم را خاموش کرده و آن را ترک میگوید؟
نکته طعنه آمیز قابل توجهی در پذیرش نقش مدافع مسیحیت توسط ولادیمیر پوتین، مامور سابق ک.گ.ب. وجود دارد. شاید او بتواند لقب "مدافع مذهب" که همچنان به ملکه الیزابت دوم تعلق دارد را به عنوان ریاست جمهوری خود بیافزاید. (نکته طعنه آمیز دیگر اینکه عنوان مدافع مذهب نیز توسط پاپ به پادشاه هنری هشتم داده شده بود چرا که او در مقاله ای به مارتین لوتر حمله کرده بود. من نمیدانم که آیا رم بعدها تجدید نظری در این حکم صورت داد یا خیر، چرا که هنری هشتم به پیرو ارتداد مارتین لوتر تبدیل شد تا جایی که خود را در جایگاه پاپ به عنوان رئیس کلیسای انگلستان قرار داد. یک شیوه نگریستن به تاریخ، همین توالی بی پایان نکته های طعنه آمیز است، اما آن داستان دیگری است.)
پوتین دوست دارد که همراه با روحانیون ارتودوکس دیده شود. او ادعا میکند که در دوران شوروی، مخفیانه غسل تعمید داده شده است. آیا او در بیان چنین ادعاهایی صادق است و یا تنها از مذهب به عنوان تاکتیکی سیاسی بهره میبرد؟ پرسش مشابهی را میتوان در مورد دمیتری مدودف به کار برد، کسی که صندلی ریاست جمهوری را برای پوتین گرم نگه داشت و شنیده میشود که در اقامتگاه خود یک زیارتگاه کوچک دارد. برای پاسخ به این پرسش، باید تاریخی طولانی از امپراتوری روسیه پیش از اتحاد جماهیر شوروی و دخالت های آن در منطقه خاورمیانه ، صادقانه یا ناصادقانه، تحت پرچم دفاع از مسیحیان ارتودوکس را مدنظر قرار داد. مجموعه ای روسی در اورشلیم نمونه مناسبی است. مجموعه ای از ساختمان هایی در محوطه ای به وسعت 17 هکتار در مرکز شهر که بین سال های 1860 تا 1864 و توسط جامعه فلسطینی ارتودوکس امپراطوری ساخته شده و شامل کلیسایی بزرگ و یک هتل برای اقامت زائرین روسی سرزمین مقدس میشود. هرچند بخش هایی از مجموعه در اختیار دولت اسرائیل و شرکت های خصوصی قرار دارند اما کلیسا و یکی دیگر از ساختمان ها همچنان توسط کلیسای ارتودوکس روسیه مورد استفاده قرار میگیرند. برای سال ها در قرن نوزدهم میلادی، کشمکشی مداوم میان روسیه و قدرت های غربی به خصوص فرانسه و امپراتوری بریتانیا بر سر تاثیرگذاری بر خاورمیانه وجود داشت. عثمانی ها که بعدها بر منطقه حاکم شدند، بیشتر نگران روس ها بودند و در نتیجه به قدرت های غربی برای حمایت از آن ها در مقابل روسیه چشم امید داشتند. در حالی که روسیه به عنوان حامی مسیحیان ارتودوکس که تحت قوانین ترکی قرار داشتند، شناخته میشد، فرانسه خود را به عنوان حامی کاتولیک ها و به خصوص مسیحیان مارونی نشان میداد و بریتانیا نیز در سطحی کمتر حامی پروتستان هایی بود که جمعیت ناچیزی داشتند و بیشتر آن ها نیز از دیگر مذاهب به مذهب پروتستان گرویده بودند. و از آنجا که تغییر دادن دین مسلمانان خطرناک بود، مبلغان پروتستان هم مذهبان اوتودوکس خود را هدف قرار دادند.
روسیه میخواهد که بار دیگر نقش مهمیدر خاورمیانه بازی کند، همانند نقشی که ترکیه با اتکا به توان اقتصادی تازه اش ایفا میکند. سیاست خارجی دولت اسلامگرایی که از سال 2003 در قدرت قرار دارد، طعم نئو عثمانی دارد، که تاثیر آن نیز از محدوده خاورمیانه فراتر رفته و به آسیای مرکزی که سابقا بخشی از شوروی محسوب میشد نیز در حال کشیده شدن است، منطقه ای که زبان بیشتر ساکنان آن به زبان ترکی مربوط است. اکنون به نظر میرسد اردوغان که او رویای سلطان سلیمان یکم (مشهورترین سلطان عثمانی) را در سر میپروراند. اگر ترکیه که با توجه به عضویتش در ناتو میتوان آن را قدرتی غربی محسوب کرد، بخواهد به رقیب اصلی روسیه تبدیل شود، تاریخ بار دیگر تکرار خواهد شد. دولت های روسیه و ترکیه همین حالا نیز به طور مشخص در حال رقابت برای بدست آوردن توجه اعراب از طریق ابراز خصومت نسبت به اسرائیل هستند. به طور قطع، جهت گیری آینده بهار عربی نیز این بازی را به طرز پیش بینی نشده ای پیچیده تر خواهد کرد.
ایالات متحده آمریکا از زمان دخالت ناکام سال 1956 در کانال سوئز، تمام تلاش خود برای بر عهده گرفتن جانشینی امپراتوری بریتانیا در خاورمیانه را به کار گرفته اما تاریخ اخیر آمریکا امکان تحقق نقش حافظ مسیحیان برای این کشور را مشکل کرده است. دو جنگ از جنگ های اخیر آمریکا، در صربستان و کوزوو، نبردهایی برای حمایت از مسلمانان در مقابل مسیحیان بوده اند. من فکر نمیکنم که آمریکا به خاطر این جنگ ها اعتبار خاصی در میان جهان اسلام کسب کرده باشد. و البته مسیحیت هراسی متحد آمریکا یعنی عربستان سعودی تا احتمال هرگونه تمایل آمریکا نسبت به کسب جایگاه مدافع مسیحیت در منطقه از بین برود. هرچند که نزدیکی آمریکا به اسرائیل تا حدی در این زمینه به آمریکا کمک میکند. (پروتستان ها نه تنها قاطعانه از اسرائیل حمایت میکنند بلکه در کنار کلیسای کاتولیک، نگرانی بسیاری در مورد وضعیت مسیحیان در کشورهای مسلمان را ابراز کرده اند.)
من کسانی را نمیشناسم که تاکنون جورج سانتایانا خوانده باشد و خود من نیز اثری از او را نخوانده ام. اما همگان جمله ای را از او نقل میکنند: "آن هایی که نتوانند گذشته را به یاد بیاورند، محکوم به تکرار آن هستند." من تردید دارم که این عبارت قابل تعمیم دادن به حافظه تاریخی باشد؛ شاید، تنها شاید، در مورد خاورمیانه کارایی داشته باشد. گذشته در این منطقه از جهان از وزن بسیاری برخوردار است. به خاطر داشتن اینکه بیشتر خاطرات جمعی نسبت به گذشته نادرست هستند، میتواند مفید باشد. همانطور که یک لطیفه روسی میگوید: "تنها چیزی که از آینده نامعلوم تر است، گذشته است."
منبع: The American Interest
نویسنده: پیتر برگر