بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 13 آبان 1397      9:5

چین در مقابل آمریکا: پایان تعامل سازنده بین دو کشور

دولت کنونی آمریکا از چین به عنوان یک رقیب استراتژیک، یک بازیگر بدنهاد و یک قانون‌شکن یاد می‌کند. دولت ترامپ چین را متهم به دخالت در فرهنگ و سیاست آمریکا، سرقت مالکیت معنوی و تجارت ناعادلانه کرده است.

اقتصاد ایرانی: رویکرد آمریکا نسبت به چین در ربع قرن گذشته مبتنی بر اعتقاد آن ها به همگرایی دو کشور بوده است. یکپارچگی سیاسی و اقتصادی نه تنها چین را ثروتمندتر می کند، بلکه به توسعه آزادی، کثرت گرایی و دموکراسی در این کشور کمک خواهد کرد. در گذشته شاهد بحران هایی همچون تقابل مستقیم دو کشور در تنگه تایوان یا ساقط شدن هواپیمای جاسوسی چین در آسمان آمریکا در سال ۲۰۰۱ بوده ایم. اما مقامات آمریکایی معتقد بودند با ارائه مشوق های مناسب می توان چین را در نهایت قانع کرد تا به عنوان یک کشور ذی نفع مسئولیت پذیر نظم نوین جهانی را بپذیرد.

اما امروزه امیدی برای همگرایی دو کشور وجود ندارد. دولت کنونی آمریکا از چین به عنوان یک رقیب استراتژیک، یک بازیگر بدنهاد و یک قانون شکن یاد می کند. دولت ترامپ چین را متهم به دخالت در فرهنگ و سیاست آمریکا، سرقت مالکیت معنوی و تجارت ناعادلانه کرده است. علاوه بر این، آمریکا معتقد است که چین صرفاً به دنبال رهبری در آسیا نیست و قصد دارد بر جهان سلطه پیدا کند. دولت آمریکا سوابق حقوق بشری چین در داخل و همچنین رویکرد توسعه طلبانه این کشور در خارج را محکوم کرده است. مایک پنس، معاون رئیس جمهور آمریکا در ماه جاری هشدار داد که چین در حال اتخاذ یک رویکرد تهاجمی تمام دولتی است. انگار که پنس در حال هشدار دادن در مورد شروع یک جنگ سرد جدید بود.

اما فرض نکنید که این نگرش نسبت به چین تنها به ترامپ و پنس محدود می شود. جمهوری خواهان و دموکرات ها در حال رقابت با یکدیگر بر سر انتقاد از چین هستند. از اواخر ۱۹۴۰ به بعد هیچ وقت تجار، دیپلمات ها و نیروهای نظامی آمریکا با چنین سرعتی به این باور نرسیده بودند که آمریکا با یک رقیب استراتژیک و ایدئولوژیکی جدید روبرو شده است.

هم زمان، نگرش دولتمردان چینی نیز در حال تکامل پیدا کردن است. استراتژیست های چینی برای مدتی طولانی مشکوک بودند که آمریکا مخفیانه به دنبال جلوگیری از رشد کشور آن ها است. به همین خاطر چین تصمیم گرفت برای جلوگیری از تقابل مستقیم با آمریکا نقاط قوت خود را پنهان کند و منتظر فرصت مناسب برای خودنمایی بماند. بسیاری از استراتژیست های چینی معتقدند که بحران مالی سال ۲۰۰۸ فرصت مناسبی برای عرض اندام چین در برابر آمریکا فراهم کرد. این بحران مانعی در مقابل توسعه آمریکا ایجاد کرد، در حالی که چین در همین دوره زمانی از رونق خوبی برخوردار بود. ژی جین پینگ، رئیس جمهور چین رؤیای خود برای تبدیل کردن کشورش به قطب اول دنیا را تبلیغ کرده است. بسیاری از چینی ها دولت آمریکا را به عنوان حکومتی فریبکار و حقه باز توصیف می کنند که خود همه گناه های نسبت داده شده به چین را مرتکب می شود. آن ها معتقدند که حالا فرصت مناسبی برای خودنمایی چین در عرصه جهانی است.

این موضوع عمیقاً نگران کننده است. متفکرانی همچون گراهام آلیسون، استاد دانشگاه هاروارد هشدار می دهند که قطب هایی همچون آمریکا و قدرت های در حال ظهور همچون چین می توانند در یک چرخه رقابت خصمانه گرفتار شوند.

اما آمریکایی ها نگرانند که چین دست برتر را در این رقابت دارد. رشد اقتصادی چین دو برابر آمریکا است و این کشور در حال سرمایه گذاری بر روی فن آوری های پیشرفته همچون هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و بیوتکنولوژی است. انجام اقداماتی همچون جلوگیری از سرقت مالکیت معنوی یا به چالش کشیدن چین در دریای جنوبی چین برای آمریکا آسان نیست. اما شاید دست یابی به این اهداف در آینده غیرممکن شود. در حال حاضر این ابرقدرت ها در حال جا انداختن هنجارهای جدیدی در خصوص نحوه رفتار کردن با یکدیگر هستند. تغییر دادن نگرش و انتظارات دو قدرت نسبت به یکدیگر در آینده دشوار خواهد بود. آمریکا و چین برای حفظ صلح و ثبات جامعه بشری باید به یک تفاهم صلح آمیز برسند. اما دست یابی به این هدف چگونه امکان پذیر خواهد بود؟

ترامپ و دولت او در سه مورد دیدگاه های صحیحی دارند. اول اینکه آمریکا باید قدرتمندانه عمل کند. آمریکا به منظور تقویت امنیت ملی خود قوانین سخت گیرانه تری را برای تصاحب شرکت های آمریکایی اعمال کرده است. یکی از افسران اطلاعاتی چین به جرم جاسوسی و سرقت فن آوری از بلژیک استرداد و محاکمه شده است. آمریکا بودجه نظامی خود را افزایش داده است. علاوه براین، آمریکا اخیراً کمک های خارجی خود را به منظور مقابله با سرمایه گذاری های گسترده چین در کشورهای دیگر افزایش داد.

این دیدگاه دولت ترامپ نیز صحیح است که آمریکا باید انتظارات خود در مورد رفتار چین را تغییر دهد. سیستم تجارت کنونی نمی تواند از تلاش شرکت های تحت حمایت چین برای از بین بردن مرز بین منافع تجاری و منابع ملی جلوگیری کند. شرکت های چینی که در حال تصاحب فناوری های دو منظوره یا رقابت در بازارهای بین المللی هستند مورد حمایت دولت قرار می گیرند. چین از قدرت اقتصادی خود به منظور تأثیرگذاری بر سیاست خارجی کشورهای کوچک تر از جمله در اتحادیه اروپا بهره برداری کرده است. دولت های غربی باید بیشتر در مورد منابع مالی احزاب، اندیشکده ها و دانشگاه ها شفافیت داشته باشند.

سوم، ظاهراً قابلیت دونالد ترامپ در نشان دادن بی اعتنایی خود نسبت به تفکرات مرسوم ثمربخش بوده است. اقدامات ترامپ قابل پیش بینی یا زیرکانه نیستند. اما همان طور که در مذاکرات تجاری با کانادا و مکزیک مشاهده کردیم، متوسل شدن آمریکایی ها به قلدری می تواند به توافقات جدید منجر شود. البته آمریکا به راحتی نمی تواند چین را تحت فشار قرار دهد. اقتصاد چین در مقایسه با کانادا و مکزیک کمتر به صادرات وابستگی دارد و ژی جین پینگ نمی تواند جلوی دیدگان مردم چین رؤیای خود برای تبدیل کردن کشورش به قطب اول اقتصاد دنیا را کنار بگذارد. اما گرایش ترامپ به پیروی از دیپلماسی نامتعارف باعث سردرگم شدن رهبران چین شده است. رهبران چین تصور می کردند که آمریکا تمایلی برای تغییر دادن وضعیت کنونی نخواهد داشت.

اما دونالد ترامپ در آینده نمی تواند به تاکتیک های فردی خود اتکا کند و به یک استراتژی جامع نیاز دارد. ترویج ارزش های آمریکا در دنیا می تواند نقطه شروع مناسبی باشد. ترامپ ظاهراً اعتقاد دارد که زور حرف اول را می زند. او ارزش هایی که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در نهادهای بین المللی ترویج داده بود را حقیر می شمرد. در صورتی که او این روند را ادامه دهد، اعتبار آمریکا به عنوان یک نیروی سیاسی و اخلاقی در دنیا خدشه دار خواهد شد. آمریکا به عنوان مدافع نظم جهانی باید از موضع قدرت وارد مذاکره و رقابت با چین شود. اما هر کشور غربی که وارد یک چرخه رقابت خصمانه با چین شود در نهایت شکست خواهد خورد.

استراتژی آمریکا باید فرصتی برای توسعه صلح آمیز چین فراهم کند. به عبارت دیگر، باید به چین اجازه داده شود که قدرت خود در دنیا را گسترش دهد. توجه داشته باشید که شرکت کردن در یک «رقابت مجموع-صفر» برای مهار کردن چین احتمالاً به رویارویی مستقیم آن ها منجر خواهد شد. علاوه بر این، آمریکا و چین با وجود رقابت باید با یکدیگر همکاری کنند. این دو کشور در مقایسه با دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بیشتر از لحاظ تجاری به یکدیگر وابسته هستند. آن ها همچنین مسئولیت های مشترکی در حوزه محیط زیست و منافع امنیتی از جمله در شبه جزیره کره دارند.

علاوه بر این، استراتژی ترامپ باید شامل ابزاری باشد که آمریکا را به طور صریح از چین متمایز می کند. البته منظور ما تشکیل ائتلاف های بین المللی است. برای مثال، در حوزه تجارت ترامپ باید برای تغییر دادن رفتار چین با ژاپن و اتحادیه اروپا همکاری کند. آقای ترامپ در حوزه دفاعی و امنیتی نیز نه تنها باید انتقاد کردن از متحدان آمریکا را کنار بگذارد، بلکه روابط خود با دوستان قدیمی همچون ژاپن و استرالیا را تقویت کند. علاوه بر این، آمریکا باید به فکر توسعه اتحادهای جدید با کشورهایی همچون هند و ویتنام باشد. این ائتلاف ها بهترین ابزار در دسترس برای مقابله با قدرت نظامی و اقتصادی چین هستند.

شاید از ابتدا تبدیل شدن چین و آمریکا به رقبای یکدیگر اجتناب ناپذیر بوده باشد. اما این رقابت نباید به جنگ منجر شود.

منبع: اکونومیست


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir