بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : شنبه 26 آبان 1397      14:7

یک درس از سازماندهی بازار‌ها

اقتصاد ایرانی: در خبر ها بود که سلطان سکه و دستیارش اعدام شده اند. در مورد این محاکمه و جرم و مکافات مطالب چندانی مطرح نشد به جز اینکه جرم آنان «افساد فی الارض» بوده است. و معنی آن نیز ظاهرا فعالیت این فرد و دستیارش در خرید و فروش سکه و ارز در حد وسیع است. یک مصاحبه هم از این دو منتشر شده که در آن به نکاتی از کار خود اشاره می کند.

به این واقعیت که برای مدتی این افراد و دیگران واسطه بانک مرکزی برای توزیع ارز و سکه در بازار با هدف کنترل بازار یا در گیر در واردات اسکناس پول های خارجی از کشور های دیگر، به همان منظور مثلا کنترل بازار بوده اند. از نکات مندرج در آخرین مصاحبه انجام شده با سلطان سکه و همدستانش، در آمد فوق العاده این افراد از معامله ارز و سکه مثلا در حد ماهی سی میلیارد تومان ذکر شده است. (آخرین گفت وگو با سلطان سکه) همچنین یکی از این افراد فقط از اینکه از کارت ملی و بانکی دیگران استفاده کرده ابراز پشیمانی و ندامت کرده است. به رغم نوع فعالیت (خرید و فروش ارز و سکه)، با توجه به اطلاعات ارائه شده در متن مصاحبه و دیگر اطلاعاتی که تاکنون اعلام شده کار خلاف از فعالیت این افراد که به نظر اینجانب رسید هم همان استفاده از مدارک هویت دیگران است که احتمالا برای فرار مالیاتی انجام شده (متاسفانه این کار رواج هم دارد).

شرایط بازار سکه و ارز هم مثل بسیاری بازار ها در کشور همراه با ناکار آیی و مسائل فراوان است. مدتی قبل دو سکه بهار آزادی خریدم که در موقع خرید فروشنده قول صد درصد داد که سکه بانکی است. پس از دو ماهی که موضوع استفاده از آن منتفی شده بود برای پس دادن به همان فروشنده مراجعه کردم که قول صد درصد می داد که غیر بانکی است و انکار اینکه از او خریداری شده باشد. اینکه سکه طلا را به انواع و اقسام تفکیک کرده اند که هیچ مشتری آماتوری سر در نمی آورد و همیشه به نفع مغازه دار یا زرگر است، یک نکته قابل توجه است. سکه بانکی و غیر بانکی، امامی و غیر امامی، سکه های تاریخ مختلف، ضرب های اول و چندم، سکه ها در برچسب های مختلف پلاستیکی گوناگون و البته روزی که خواستید بخرید آن نوع که به شما عرضه می کنند گران تر، و روزی که خواستید بفروشید همان نوع ارزان تر از بقیه است! و این ماجرا طبعا درآمد قابل ملاحظه ای را برای معامله گر حرفه ای فراهم می کند.

به این امر اضافه کنیم که معمولا زمان خرید سکه طلا توسط خانواده ها زمان خوشی و وفور و اما زمان فروش زمان نیاز و عسرت است، واین انگیزه تحمل زیادتر پرداخت کردن موقع خرید و کمتر دریافت کردن زمان فروش را مهیا می کند و این هم کمک می کند به در آمد معامله گر. همچنین زمان تصور سقوط قیمت روی پنجره مغازه های معامله گر سکه طلا می بینیم که نوشته اند «خرید سکه نداریم» و در زمانی که جو بازار دال بر گران شدن است یادداشتی بر روی پنجره می بینیم که «فروش سکه نداریم»، یعنی شرایط معامله باید به نوعی باشد که برای زرگر سودآور باشد. بنابر این اگر معامله گر حرفه ای ریسک اضافی برندارد این کار علی الاصول سودآور است.

در مصاحبه سلطان چنین مطرح می شود که گویی این شخص که تحصیلات در حد دیپلم داشته یک نابغه بوده است! اما سلطان سکه هم مثل بقیه سلطان ها (در بازار کالاهای دیگر مثل موبایل، اتومبیل، ملک... و سلطان های حکومتی تاریخ) از نظر استعداد حتما نابغه نبوده اند و گرنه در شرایط کشور ما (بی سر و سامانی بازارها، دخالت های موردی و ضد و نقیض حکومتی از جوانب مختلف، عدم تمکین به استاندارد سازی و رتبه بندی، بی اطلاعی و سردرگمی عمومی در مورد کالا و عدم اطمینان از شرایط حال و آینده آن، وجود کانال های تبعیض ازجمله قرار دادن سکه و ارز دولتی در حد حجیم در اختیار افراد خاص برای توزیع، تصمیم ها و بخشنامه های خلق الساعه و فساد اداری...) در این شرایط افراد تابع عقلانیت شکست می خورده اند یا به شرایط حاکم بر محیط این فعالیت ها تمکین نمی کنند. به همین دلیل هم افراد موفقی که صاحب تحصیلات درخشان باشند، در این بازار ها کمتر یافت می شوند.

در این بازار ها افراد بهره مند از استعداد متوسط پایین که بتوانند جمع و تفریق انجام دهند و به جای عقل بر غریزه متمرکز باشند و با کاستی های اخلاقی و شخصیتی دمساز باشند و ریسک بپذیرند، موفق تر هستند. چه نوع برداشت غریزی برای این کار لازم است؟ تصور کنید که بیش از چهل سال است قیمت سکه و ارز روند صعودی داشته است، ما می دانیم که ماخذ این افزایش نیز افزایش نقدینگی و از پایه افتادن واحد پول کشور به دلیل تورم ناشی از آن است، برای یک بازیگر این حیطه کافی است به روند گذشته نگاه کند بدون اینکه نیازی به تحلیل آن داشته باشد، بیش از چهل سال افزایش مرتب پس نتیجه اینکه روند آتی هم افزایشی است.

این برداشت غریزی برای چنین بازیگری کافی است و کافی است استراتژی بلندمدت خود را بر مبنای آن تنظیم کند. چگونه؟ اگر علائم کاهش قیمت دربازار ظاهر شد به دلیل شرایط سیاسی یا مثلا افزایش در آمد حاصل از صادرات نفت، این کاهش قیمت موقتی تلقی می شود، با یک عرضه بزرگ (مثلا فروش هزار سکه یا فقط فروش بر مبنای قول تحویل آتی) یک یا چند بازیگر می توانند کاهش قیمت را تشدید کنند و با این رویکرد به بازیگران کوچک و آماتور علامت دهند که باید موجودی خود را بفروشند، قیمت ها پایین می آید. آن گاه برای بازیگران بزرگ که نسبت به روند صعودی مطمئن هستند موقع خرید است و سود بردن.

به همین دلیل هم بازیگران کوچک و آماتور معمولا در این بازار ها بازنده هستند. مگر اینکه آنان نیز استراتژی بلند مدت خود را در مورد خرید و فروش بر اساس روند صعودی بلند مدت تنظیم کرده باشند. بازیگر یا بازیگران بزرگ این میدان، لازم است ریسک پذیر هم باشد. علاوه بر این اگر بخواهد بر نوسان های قیمت تاثیر بگذارد باید آماده باشد یک اقدام دیگر هم انجام دهد. یعنی پولش را جایی بگذارد که کلامش را می گذارد. اگر برای خرید سکه یا ارز یا کسب اطلاع به صراف و زرگر مراجعه کرده باشید متوجه می شوید که ممکن است به شما بگویند هنوز قیمت اعلام نشده یا اینکه به یک شماره تلفن زنگ بزنند و قیمت را بپرسند. این فرد یا افراد مرموز که آن طرف خط تلفن قیمت را تعیین می کنند چه کس یا چه کسانی هستند و چه توطئه ای در کار است؟ اگر در ایران یا مثلا در دبی باشند تنها رمز کارشان همین است؛ حاضر هستند بر اساس ادعایی که نسبت به قیمت می کنند با همان قیمت از همکارانشان خرید کنند و با همان قیمت(به اضافه یک حاشیه سود) بفروشند.

کاری که بانک مرکزی حاضر نیست انجام دهد(مثلا اعلام می کنند قیمت دلار ٤ هزار تومان اما حاضر نیستند به هرکس که ٤ هزار تومان پرداخت کرد یک دلار بدهند). قرار گرفتن در چنین موضعی سبب می شود که از عرضه و تقاضایی که در قیمت اعلام شده خودشان ایجاد می شود، مطلع باشند و بر اساس تقاضا یا عرضه اضافی (تفاضل این دو) قیمت را بالا ببرند یا پایین بیاورند. معمولا بازیگران عمده با کمال میل این فرد را انتخاب می کنند و با او همکاری می کنند، به او اعتبار خرید و فروش نقد و آتی می دهند، زیرا او است که با بر داشتن ریسک اندازه تقاضای اضافی را تعیین می کند و چون ریسک می پذیرد پاداش هم دریافت می کند. این فرد کار همان «حراجی والراس» (Walrasian auctioneer) را که ما در کتاب می خوانیم به عهده دارد، در حقیقت خلأ ایفای یک نقش مفید در بازار آن کالا، ارز یا سکه را پر می کند. به هر میزان که بازار ها به هم ریخته و نابسامان باشد، به دلایلی که در بالا گفته شد، کار این افراد مهم تر، ضروری تر و پرسودتر است. راه چاره نیز ایجاد و سر و سامان دادن به بازار این گونه کالا ها است. در این میان نبود بازار ارز و نا کارآیی ناشی از آن آثار ضایعه آمیزی بیش از بازار سکه به همراه دارد و هزینه بیشتری نیز بر تخصیص منابع در کشور اعمال می کند که البته در مورد ضرورت ایجاد بازار برای آن و ضرورت بیرون آوردن «حراجی والراس» از دخمه های سبزه میدان گوش شنوایی هم یافت نمی شود.

منتشر شده در روزنامه دنیای اقتصاد


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir