بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : شنبه 4 خرداد 1392      13:34
رئیس سازمان برنامه دولت هاشمی افشا کرد

داماد احمدی نژاد پیام آورد می خواهند سازمان مدیریت را احیا کنند

هفته نامه تجارت فردا در گفت و گو با مسعود روغنی زنجانی رئیس اسبق سازمان مدیریت به بررسی احیای دوباره سازمان مدیریت پرداخته است.

                                  

14 سال سابقه سازمان برنامه او را رکورددار ریاست سازمان برنامه و بودجه کرده است. سازمانی که در دوره مدیریتش فراز و فرودهای زیادی دید. تغییر ساختار در دوران او نیز رخ داد. این تغییر از جانب مجلسیانی رخی داد که تصور داشتند می توانند با تبدیل سازمان به وزارت ساز و کار تخصیص بودجه را تغییر دهند؛ پروژه ای که ناتمام ماند و پس از مدتی به ارتقای مجدد سازمان منجر شد. مسعود روغنی زنجانی این روزها به مطالعه مباحث مربوط به توسعه مشغول است. این چهره تکنوکرات از همین زاویه به جایگاه سازمان بازمی نگرد. مدتی پیش از مهیا نبودن شرایط احیا سخن گفت امروز هم در واکنش به نامه نمایندگان مجلس می گوید باید تا انتخاب رئیس جمهور آینده صبر کرد. به گفته او منش و مدیریت رئیس آینده می تواند تعیین کننده شرایط احیا باشد. نقد زنجانی بر احیا از زاویه مدیریتی برای ساختار سیاسی ایران قابل تامل است. اما غافلگیری زمانی رخ می دهد که او از ملاقات با داماد احمدی نژاد خبر می دهد. ملاقاتی که دلیل آن احیای سازمان برنامه بوده است. این ملاقات دو سال پیش انجام شده است و پاسخ زنجانی به داماد رئیس دولت قابل تامل. پزشک جوان که برای مشاوره به دیدن این چهره قدیمی رفته بود با یک جواب روبه رو می شود: وقت تمام است. آقای احمدی نژاد نمی تواند احیاگر سازمان برنامه باشد.

 

* مدتی است بحث احیای سازمان برنامه و بودجه مطرح شده است. با توجه به جابه جایی دولت و پیگیری مجلس فکر می کنید زمان احیا نیست؟

بحثی که من چند وقت قبل داشتم با بحث امروز متفاوت است. من معتقدم سازمان برنامه باید احیا شود زیرا این سازمان محصول تجربه دنیای مدرن است. هر نظامی که می خواهد به سوی تکامل و توسعه پیش رود نیازمند چنین نهادی است. حتی کشورهای توسعه یافته نیز برای اداره امور و حفظ شرایط مطلوب از وجود چنین نهادی بی نیاز نیستند.

* در واقع این دستگاه فرابخشی چشم، مغز و گوش هر حاکمیتی به حساب می آید.

این توصیف را می پذیریم. هر سیستمی برای حرکت در مسیر درست نیازمند چنین نهادی است. نهادی که چشم، مغز و گوش دستگاه اداری باشد. در واقع سازمان برنامه و بودجه را نمی توان بدون توجه به جایگاه عالی ترین مقام اجرایی تجزیه و تحلیل کرد. حال این عالی ترین مقام اجرایی می خواهد در نظام پارلمانی تعریف شود که ریاست آن بر عهده نخست وزیر است یا در سیستم جمهوری تبیین شود که مسوولیت آن با رئیس جمهور است. در هر سیستمی جایگاه برنامه با توجه به موقعیت رئیس دولت باید بررسی شود. این تعریف محصول و معلول تجربه های جهانی است و اهمیت سازمان برنامه را نشان می دهد.

* یعنی شما معتقدید سازمان برنامه باید زیر نظر رئیس جمهور باشد یا مجری دستورات وی.

من معتقدم سازمان برنامه باید در جهت تحقق اهداف و برنامه های رئیس دولت حرکت کند. به هر حال رئیس هر دولتی برای اداره کشور برنامه و نقشه راهی دارد، مسوولیت برنامه ریزی و تحقق این اهداف بر عهده سازمان برنامه است. چنین جایگاهی از دید اصلاح کنندگان قانون اساسی در سال 1368 هم پنهان نماند. تا قبل از بازنگری در قانون اساسی جایگاه سازمان برنامه بر اساس قوانین عادی بود. اما پس از بازنگری اعضا با درک اهمیت و کارکرد سازمان در قانون اساسی این مسوولیت را بر عهده رئیس جمهور قرار داد. بر اساس اصل 126 رئیس جمهور مسوولیت امور برنامه و بودجه و امور اداری و استخدامی کشور را مستقیماً بر عهده دارد و می تواند اداره آنها را به عهده دیگری بگذارد. به بیان عینی تر این اصل نشان از پنهان نبودن چنین اموری از نگاه تصمیم گیران وقت است که در عالی ترین سند قانونی کشور بر چنین مقوله ای تاکید کرده اند.

* اما سازمان برنامه با استناد به همین اصل منحل شد و به معاونت رئیس جمهور تنزل کرد.

به نکته خوبی اشاره کردید. بحثی که من آن زمان در رابطه با احیا سازمان برنامه داشتم به همین مباحث باز می گردد. نگرش رئیس دولت به مقوله بودجه و برنامه تجلی عینی در شکل و کارکرد سازمان برنامه است.

* یادم هست در گفت و گویی با شما که در هفته نامه «شهروند امروز» چاپ شد، گفتید سازمان برنامه تصویر رئیس جمهور وقت است؟

بله، الان هم بر این اعتقاد هستم اگر رئیس جمهوری سیاستگذار باشد و اعتقاد به حرکت برنامه ای باشد به سازمان برنامه نیاز دارد اما اگر خود را محور امور و بی نیاز از مشاوره بداند جایگاه سازمان را تنزل می دهد. به همین دلیل تاکید دارم جایگاه و کارکرد سازمان بستگی به نگاه و روش کشورداری رئیس دولت دارد. برای مثال در کشوری مانند آمریکا که یک نظام سیاسی سه لایه است و در آن دولت فدرال، ایالتی و محلی وجود دارد سازمان در کاخ سفید و کنار دست رئیس جمهور است. در کشورهای دیگر نیز چنین عنوانی وجود دارد. اشاره کردم در کشور ما نیز این وظیفه بر عهده رئیس جمهور است که قابل تفویض است. اگر رئیس دولتی بر سر کار باشد که رویکرد کلان به مسائل داشته باشد و موضوعات را با ساده انگاری و ساده سازی تجزیه و تحلیل نکند به یک سازمان برنامه کارآمد احتیاج دارد. اگر چنین درکی از مسائل و موضوع های پیش روی حوزه های مختلف اجتماعی وجود نداشته باشد به طور طبیعی سازمان به حاشیه می رود. نهاد برنامه ریزی مسوول تنظیم و تدوین برنامه ها و سیاست های راهبردی ریاست جمهوری و تنظیم برنامه های توسعه و بودجه های سالانه است. در کنار این وظایف ارزیابی کارایی برنامه ها و دستگاه های اجرایی در جهت پاسخگویی و تدوین گزارش های مهم و کلیدی و مشورت دهی به رئیس دولت و سایر دستگاه ها را هم بر عهده دارد. اگر رویا پردازی و آرمان گرایی محض حاکم شود دستگاه نظریه پردازی مانند سازمان برنامه در متن نمی تواند حضور داشته باشد. البته اشکالی بر آرمان گرایی وارد نیست اما برای رسیدن به آن باید نهادی مانند سازمان برنامه باشد تا بتواند بر اساس مقدورات و امکانات پیوندی میان آرمان و واقعیت ایجاد کند.

* می توان این گونه نتیجه گرفت که در دوره اخیر سازمان به این دلیل نقش کم رنگی یافت که تلاش داشت در حد امکانات حرکت کند اما نگرش حاکم اصرار بر حرکت با شتاب بیشتر داشت؟ به بیانی دیگر سازمان برنامه سرعت گیر بود که از شتاب حرکت می کاست.

اگر منظور این است که سازمان تلاش داشت میان منابع موجود و نیازهای نامحدود پیوند برقرار کند این برداشت درست است. دولت ها و بخش ها تقاضاهای متعدد و فراوانی داشتند اما در تعامل میان آنها و سازمان و مشاوره به رئیس دولت به این نیازها به ترتیب اولویت پرداخته می شد. اما اگر بحث شما به دوره اخیر باز می گردد باید بگویم در این دوره اقتصاد ایران با پدیده ای روبه رو بود که من نام آن را «پدیده احمدی نژادی» نامگذاری می کنم. روحیه، باور و نگرش این پدیده با ماموریت ها و کارکردهای سازمان برنامه در تعارض بود.

نهادی مانند سازمان برنامه دارای مبانی تئوریک و روشی برای تخصیص منابع بود. اما آقای احمدی نژاد از نظر من دارای مبانی فکری مشخص و روش روشنی در خصوص تخصیص منابع نبود. فقط کافی است نگاهی به سخنان و عملکرد ایشان در دوره مسوولیت داشته باشید. تغییر جهت گیری ها و رویه ها ایشان در این هشت سال گاهاً در تعارض با هم بوده است. از آن مهم تر وزن و نقشی که ایشان برای خود قائل بود با کارکرد بودجه بندی و برنامه ریزی در تعارض بود. من شنیده ایم ایشان در مباحث و گفت و گوهایی کارشناسی که در ابتدای کار داشته خطاب به کارشناسان گفته مشکلات را بهتر از آنها می شناسد. یا مثلاً به دلیل سفرهای استانی که انجام داده بود مدعی شناخت کامل چالش ها بود. وقتی رئیس دولتی در ابتدای کار می گوید تئوری نه فقط عمل باید هم به سازمان برنامه به چشم سرعت گیر نگاه کند. در چنین حالتی خود باوری و خود محوری جایگزین مباحث کارشناسی و تصمیم سازی می شود. سازمان برنامه از خاصیت می افتد، سلیقه و رابطه جایگزین منطق و ضابطه می شود.

* این پدیده به نظر می رسد مقطعی بوده، برای آینده چه باید کرد؟

اشتباه نکنید وقتی از یک پدیده صحبت می شود می تواند زودگذر و موقت نباشد. اتفاقاً پدیده ای که من از آن سخن می گویم بازتاب یک جریان فکری است. بنابراین نباید توقع داشت با اتمام این دولت این پدیده هم رو به اتمام برود. باید جریان های سیاسی مختلف در این خصوص هوشیارانه تر عمل کنند. اجازه بدهید یک مثال بزنم. در حال حاضر نقدهایی که از جانب حامیان دیروز آقای احمدی نژاد به ایشان می شود به مسائل سیاسی بازمی گردد. نقدهای اقتصادی در حاشیه است در حالی که من معتقدم در کنار طرح نقدهای سیاسی باید به نارسایی ها در بخش اقتصادی نیز توجه شود. برای مثال در حالی بخشی از اصولگرایان سفرهای استانی را تمجید می کنند که این سفرها به لحاظ رویکرد اقتصادی با علامت سوال های زیادی روبه رو است. بزرگ ترین سوال پیش رو توجیه و هزینه فایده بسیاری از تصمیم ها و وعده ها در این سفرهاست؟ چرا به جای آنکه فرآیندها تسهیل شود باید به صورت موردی به مشکلات و مسائل پرداخت. من کاری به اثر سیاسی و مباحث عاطفی ندارم تاکید من به بخشی از سفر بازمی گردد که قرار است تصمیم گیری صورت گیرد. هر دولت برای تصمیمی که می گیرد باید از قبل فکر کرده باشد و جوانب آن را در نظر گیرد. آیا در سفرهای استانی چنین اتفاقی افتاده است؟ من بعید می دانم. به اعتقاد من این رویه ها کهنه شده و مربوط به دوران قاجار است. اما همین روش از سوی بخشی از حامیان دیروز و منتقدان کنونی تمجید می شود. سوال این است که چه چیز این کار قابل تمجید است. بر اساس آمارهای اعلام شده کشور در دوران ایشان 700 میلیارد دلار نفت و گاز فروخته شده است. خروجی این میزان درآمد برای اقتصاد ایران چه بوده است؟ شاخص ها باید نشان دهد کدام شاخص نسبت به گذشته روند بهتری داشته است. نرخ رشد سرمایه گذاری بهبود یافته، نرخ رشد اقتصادی بالا رفته، بیکاری کاهش یافته، تورم روند نزولی گرفته است؟ کدام شاخص بهبود یافته که این شیوه مدیریت تمجید می شود؟ سه دور سفرهای استانی موجب چه اتفاق پایداری در شهرها و استان های کشور شده است؟

در دنیای امروز به ورودی ها نگاه نمی کنند، خروجی ها را ارزیابی می کنند. من از تمجید کنندگان سفرهای استانی می خواهم به صورت علمی و کارشناسی خروجی سفرهای استانی را ارزیابی کنند و اگر نتیجه مناسبی داشت به دیگران توصیه کنند.

* شنیده ایم فرهاد رهبر در جریان سفرهای استانی به آقای احمدی نژاد گفته درست است شما یک باغ گل دارید اما به دلیل کمبود آب باید به گونه ای توزیع کنید که بخشی خشک نشود و به بخشی آب بیشتری برسد.

بله، سازمان برنامه هشدار برای رئیس جمهور است در زمان شرایط اضطرار. روسای جمهوری می توانند با شنیدن علامت هشدار تغییر رویه بدهند می توانند با خاموش کردن آن به راه خود ادامه دهند. اما اگر ادامه دهند و دستگاه خاموش باشد تغییر در نتیجه نهایی رخ نمی دهد. وقتی دیدگاه کلان نباشد این صدای هشدار خاموش می شود.

* اما برخی نقدها به سازمان به دلیل آن است که نتوانست وظایف خود را که برنامه ریزی و توزیع منابع باشد به شکل مطلوب انجام دهد؟ اگر سازمان برنامه که برای این کار تجهیز شده نتوانسته به درستی انجام دهد یک فرد یا جمع محدود می توانند به تنهایی این کار را انجام دهند؟

متاسفانه سازمان برنامه در طول تاریخ خود با اتهامات زیادی روبه رو بوده است. در بعد از انقلاب هم از دو جهت زیر سوال رفت. برخی سازمان را آمریکایی می دانستند و برخی مبانی کاری سازمان را غربی یا بر گرفته از الگوی نهادهایی مانند بانک جهانی معرفی می کردند.

* این گونه نبود؟

به هیچ وجه. من شهادت می دهم کارشناسان سازمان برنامه عموماً افراد متخصص و کارشناس بودند که منافع ملی را بر چیزی دیگری ترجیح می دهند. ادعا آمریکایی بودن یا غربی بودن به این خاطر بود که آمریکایی ها این نهاد را درست کرده بودند. اولاً که چنین مطلبی صحت ندارد ثانیاً بر فرض که این موضوع صحت داشته باشد آیا دستگاه های دیگر ابداع خودمان بوده یا از تجربه دیگر کشورها وام گرفته ایم؟ آیا سازمان برنامه نهاد بدی بوده؟ اگر این گونه است چرا دفتر مدیریت و بودجه آمریکا در داخل کاخ سفید است؟ یا غربی بودن مبانی سازمان چه مفهومی دارد؟ کارشناسان سازمان در دانشگاه ها تحصیل کرده اند، دانش روز را تحصیل کرده اند حال انگ زدن غربی یا شرقی بودن دانش چه دستاوردی دارد؟ علم جدید از غرب آمده آیا باید کاری جدید خلق کرد. سازمان که نمی تواند به دنبال خلق علم برود سازمان بر اساس دانش موجود در حیطه های مشخص نظر کارشناسی می دهد. رویکرد سازمان تکنوکراتیک است بنابراین از مسائل سیاسی به دور است. متاسفانه در ایران غبار سیاست غلیظ است و بر همه جا سایه افکنده است.

* یکی از انتقادها اتفاقاً بحث تکنوکراتیک است و انتقاد از گروهی به نام تکنوکرات ها.

تکنوکرات پدیده جامعه مدرن و نیاز هر جامعه ای برای حرکت رو به جلو است. قانون به رئیس جمهور اختیارات زیادی داده است اما برای پیشبرد آن آیا باید به تنهایی امور را عهده بگیرد یا با مشورت و استفاده از اندیشه و تفکر دیگران حرکت کند؟

اگر قرار باشد تقسیم کاری صورت گیرد باید با اشتراک گذاری مشکلات مسائل حل شود. یکی از لایه های تصمیم سازی تکنوکرات ها هستند. آنها در تصمیم سازی نقش دارند و کمک می کنند امور بهسامان پیش رود. اما اگر قرار باشد آنها را نادیده بگیریم یا به سمت آنها هجوم ببریم و انکارشان کنیم چه نیاز به سازمان برنامه داریم.

* یعنی تکنوکرات ها و سازمان برنامه با هم مرتبطند؟ شما چه تعریفی از تکنوکرات ها دارید؟

تکنوکرات ها دسته ای از کارشناسان هستند که به دنبال یافتن پاسخ برای سوال های پیش روی یک کشور در حوزه های مختلف هستند. گروهی که فارغ از حب و بغض با تکیه بر دانش در جست و جوی روش های علمی هستند. سازمان برنامه هم در فرآیند توسعه چنین نقشی دارد و تلاش دارد قطب نمای حرکت به سوی توسعه باشد. برای آنکه این نهاد جهت را درست نشان دهد باید اطلاعات دقیق و درست داشته باشد. این اقدام از عهده تکنوکرات ها بر می آید. البته فقط نظام های اداری نیازمند تکنوکرات ها نیستند، بخش خصوصی هم به چنین کارشناسانی با این ویژگی نیاز دارد. تصمیم گیری و پیشبرد اهداف بدون حضور اهل فن و یک نظام سازمانی مجهز به آن ممکن و مقدور نیست.

* در دیگر کشورها انتظار از نهادی مانند سازمان برنامه همین گونه است.

دفتر مدیریت و بودجه آمریکا یکی از وظایفش کمک به اجرای و سیاست های ریاست جمهور است. این یک تقسیم کار پذیرفته شده در دنیاست. اهداف را مسوولان ترسیم می کنند اما امکان سنجی و عملیاتی کردن آن بر عهده نظام کارشناسی است.

* با این حساب معتقدید چه زمانی باید سازمان برنامه را احیا کرد؟

باید منتظر رئیس جمهور بعدی بود.

* چرا؟

چون نوع نگرش و باور وی تعیین کننده این موضوع است. اگر رئیس جمهور بعدی روش مدیریتی خود را بر مبنای کارشناسی قرار دهد می توان به احیای سازمان فکر کرد اما اگر قرار باشد ادامه مسیر کنونی باشد احیای سازمان دردی را داوا نخواهد کرد.

* اگر مجلس سازمان را احیا کند.

اشاره کردم سازمان برنامه زیر نظر رئیس جمهور است با قانون نمی توان جایگاه وی را تحکیم کرد بلکه نگرش رئیس دولت تعیین کننده است. رئیس جمهور باید به سازمان باور قلبی داشته باشد زیرا سازمان نهادی است که فردا می تواند در برابر تصمیم های رئیس جمهوری ترمز باشد. تصمیم ها باید از کانال کارشناسی عبور کند و بعد عمومی و عملی شود. باید دید رئیس دولت آینده تحمل چنین ساز و کاری را دارد.

* اما این موضوع می تواند پایدار نباشد با تغییر رئیس جمهور جایگاه سازمان ارتقا یا تنزل پیدا کند؟

این موضوع به جریان های سیاسی و نهادهای نظارتی بازمی گردد. در کشورهای توسعه یافته احزاب پیشخوان انتخابات هستند و فرد منتخب در چارچوب حزبی کار می کند. استراتژی های کلان تغییر نمی کند بلکه تاکتیک ها عوض می شود. در کشور ما در غیاب احزاب باید جریان ها سیاسی دقت خود را بالا ببرند در برجسته کردن افراد باید سراغ کسانی بروند که به یکباره نخواهند دگرگونی ایجاد کنند. نهادهای نظارتی نیز باید قبل از انتخاب این ملاحظات را در نظر داشته باشند. کسی که قرار است منتخب مردم باشد چه کارنامه مدیریتی دارد آیا به کار جمعی اعتقاد دارد، یا تک رو و خود محور است؟ اگر این ملاحظات رخ ندهد مطمئن باشید این نوسان در نهادهای توسعه ای تکرار خواهد شد و کشور نیز زیان خواهد کرد.

* بالاخره دولت ها در ایران یا چهار سال عمر می کنند یا هشت سال بنابراین هر دولتی می خواهد نامی از خود به جا بگذارد، به بیانی دیگر خاصیت دولت ها میان مدت بودن آنهاست در حالی که سازمان بلندمدت نگاه می کند، این تناقض چگونه قابل حل است؟

این تناقض به ضعف در حوزه سیاست بازمی گردد. اشاره کردم در دنیا احزاب جا افتاده وجود دارند که پیشرو امور هستند و با هم در امور بلند مدت به تفاهم می رسند. اما در ایران فرد پیشانی سیاست قرار می گیرد. برای رفع آن باید در جغرافیای سیاست تدبیر شود، باید نهاد سیاسی مدرن مثل احزاب قوی شود. در واقع این یک بحث اقتصاد سیاسی است. اگر احزاب شکل بگیرند می توان هم پیوندی ایجاد کرد. آن موقع نگاه جریان های داخل قدرت نیز میان مدت و موقتی نیست و افق پیدا می کند.

* در حال حاضر چه می توان کرد.

پاسخ به این سوال نیازمند تامل بیشتری است اما به صورت کلی می توان پیشنهاد کرد برای آن بخش که سیاست های کلی و آرمان های نظام است اتاق فکری طراحی شود تا به عملیاتی شدن دیدگاه ها کمک کند. این اتاق می تواند زیر نظر رهبری باشد و مستقل از رئیس جمهور عمل کند.

* در فرآیند احیا می توان این نکته را مد نظر داشت.

این را باید از مسوولان سوال کرد اما تا زمانی که احزاب شکل نگرفته باید نهادهای توسعه ای را با نهادهای پایدار کشور مرتبط کرد.

برای مثال قانون برنامه چهارم در دولت آقای خاتمی تدوین شد و به تصویب رسید اما در دولت آقای احمدی نژاد به آن عمل نشد یا رئیس دولت مکرراً آن را زیر سوال برد. در آن زمان مجلس سکوت کرد همان گونه که در برابر انحلال سازمان سکوت کرد، در حالی که می توانستند از دولت بخواهند هر چه را قبول ندارد اصلاح کند.

* آقای دکتر در فرآیند احیا چه مواردی را باید در نظر داشت.

فرآیند احیا باید چند بعدی باشد. بعد ماموریت و سازماندهی و روش ها و نیروی انسانی. به لحاظ جایگاهی در جایگاه درستی قرار دارد یعنی زیر مجموعه ریاست جمهوری است. از نظر نیروی انسانی در سطح دانشگاهی و افراد خبره باید باشد و از تنوع رشته از جمله دانش جدید مثل آی تی برخوردار باشد. یعنی باید بهترین عناصر به سازمان برنامه بیایند. چون سازمان برنامه چهارراه ایران شناسی است بنابراین نقش نیروی انسانی بسیار مهم است. حوزه بعدی که باید بسیار به آن توجه شود ارزیابی در نوع برنامه ریزی و بودجه ریزی است. در دوره من تجدید نظر در بودجه ریزی در کشور تعریف شد که تنها به بخشی از آن عمل شد. بعد از آن این پروژه تعطیل شد. در دنیا نظام بودجه ریزی بسیار پیشرفته شده و بر اساس اصل شفاف سازی و اصل پاسخگویی انجام می شود. این دو عنصر باید در نظام حسابداری دولتی و نظام اطلاعاتی و بودجه ریزی کشور شکل بگیرند. نکته بعدی این است که وقتی بودجه از اقتصاد دارایی به سازمان برنامه و بودجه منتقل شد ذیحسابان در اقتصاد و دارایی ماندند که اشتباه است. ذی حساب ها ممکن است برای خزانه اطلاعات تولید کنند ولی کل فرآیند بودجه از تدوین تا اجرا متعلق به سازمان برنامه است. این ابزار تولید اطلاعات که به لحظه است در اختیار سازمان برنامه بودجه نیست در اختیار اقتصاد دارایی است که نظام بودجه ریزی را در اختیار ندارند. برای عملیاتی کردن بودجه نیاز است که ذی حسابان به سازمان برنامه و بودجه منتقل شوند و باید در مورد تشکیلات بودجه و مدیریتی کشورهای پیشرفته و مدرن مطالعه کنند.

گام دیگر برون سپاری وظایف است. دفتر مدیریت و بودجه آمریکا 400 نفر کادر دارد دیگر امور برون سپاری می شود. برای مثال در زمینه انرژی سبز مطالعات جدی از سوی کادرهای تحقیقاتی مختلف انجام شد و در اختیار این دفتر قرار گرفت. این نهاد بعد از بررسی جدی آن نتیجه آن را به رئیس جمهور منعکس کرد. کارشناس سازمان برنامه باید ارزیاب باشد نه آنکه درگیر امور شود. اگر نهادهای تحقیقاتی شکل بگیرد این وظیفه را می توان برون سپاری کرد. در زمان ما موسسه نیاوران با این هدف شکل گرفت که بتواند کمک فکری به سازمان باشد.

* برای احیا باید منتظر دولت بعد بود؟

بله، اتفاقاً چندی پیش آقای خورشیدی داماد آقای احمدی نژاد به دیدار من آمد. از آقای احمدی نژاد پیغام آورد که می خواهد سازمان برنامه را احیا کند. برای احیای از من مشورت خواست، من به او گفتم احیا سازمان برنامه در این دولت مقدور نیست زیرا افکار ایشان با وجود سازمان برنامه نمی خواند. در طول 14 سال دوره مدیریت من در سازمان یک بار شاهد این بودم که آقای موسوی یا آقای هاشمی بدون مشورت با سازمان برنامه یک ایده را بلافاصله عملیاتی کنند و هر فکری که مطرح می شد از سوی دستگاه مربوطه و سازمان برنامه کارشناسی می شد و در این تعامل در خصوص عملیاتی شدن آن یا کنار گذاشتن اش تصمیم گیری می شد. رئیس جمهور نباید هر ایده ای را که مطرح می شود بلافاصله در دستور کار قرار دهد. کسی چنین کاری می کند که مبانی تئوریک ندارد. در این چارچوب بودجه به صورت شاه عباسی خرج می شود. اما باید توجه کرد رئیس دولت گرچه اختیار دارد اما مسوول نیز هست و باید در برابر اختیارات خود پاسخگو باشد. اگر کسی فقط سمت اختیار را ببیند به نهاد برنامه ریزی احتیاج ندارد.

 


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir