بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 4 آبان 1391      0:14
متن کامل سخنرانی هدی صابر در مورد سازمان مدیریت و برنامه ریزی

ما چگونه ما شدیم؟

زنده یاد هدی صابر

 

 

 

اقتصاد ایرانی: سخنرانی هدی صابر در مورد سازمان مدیریت و برنامه ریزی پیش از این در تاریخ تاریخ 8/18/77 در دانشگاه علامه طباطبایی تهران انجام شده بود. متن این سخنرانی پیش از به صورت ناقص این منتشرشده بود ولی نسخه کامل و بدون حذف این سخنرانی برای اطلاع و مطالعه خوانندگان سایت اقتصاد ایرانی در اختیار سایت قرار گرفته است.

 

هدی صابر: بررسی نقش و سهم عوامل بین المللی در تدوین استراتژی ها و آرمان های برنامه ها بحثی است که طبیعتا در محتوا، روش و هم در جمع بندی نیاز جدی به نقد شلاق گونه دارد. در اینجا از زاویه نگاه درونی، درون بخشی و خودانگیختگی برنامه های توسعه در ایران به این بحث می پردازیم. به عبارتی دیگر میزان عنصر بومی در طراحی ها و هدف گذاری های برنامه توسعه در ایران را ارزیابی می کنیم. در حوزه برنامه ریزی پنج برنامه مصوب و اجرا شده قبل از انقلاب و یک برنامه غیرمصوب ششم اجرا نشده مقارن با فروپاشی رژیم شاه موجود است. بعد از انقلاب نیز یک برنامه نافرجام اول داریم که دوره زمانی 1366-1362 را پوشش می دهد و دو برنامه مصوب و اجرا شده. در حقیقت 9 سند در این حوزه موجود است که از این 9سند، هفت سند اجرایی و دو سند دیگر از عرصه و حوزه اجرا خارج شده است. در اینجا روشی که در ارایه این بحث به کار می بریم بیان تصویر کلی شرایط جهان در مقطع تنظیم و طراحی هر یک از اسناد مذکور و بررسی مختصر شرایط داخلی و نهایتا تاثیری که شرایط بین المللی بر تنظیم و طراحی سندهای 9گانه گذاشته است. قبل از ورود به بحث واژه «برنامه ملی» را تعریف می کنم که مقصود من از آن این است که برنامه باید شاخص های جدی داشته باشد. این شاخص ها عبارت است از: عنایت جدی به وضعیت موجود هر مقطعی که قرار بوده در آن مقطع برنامه ریزی طراحی شود، نسبت و ضریب کارشناسی ملی که در آن برنامه، متراکم شده، استفاده از منابع داخلی، مساله شناسی، حل مساله و امکان آفرینی در دوران آن برنامه . اولین برنامه ای که در تاریخ اقتصاد ایران به تصویب رسید و مقداری از آن هم اجرا شد برنامه هفت ساله اول است که دوره زمانی 1334- 1327 را پوشش می دهد. فضای بین المللی در این مقطع ، فضای دوران نقاهت پس از جنگ بین المللی دوم است: کمیابی سرمایه در بازار بین المللی وجود دارد. در این دوره به دلیل موقعیت ویژه ایالات متحده آمریکا، موضع صاحب سرمایه بین المللی، کمک کننده مالی و برنامه ریزی برای رفع نابسامانی های ملی سرمایه داری، به عهده ایالات متحده است. در این دوران جهان صاحب نهادهای جدید می شود مثل سازمان ملل، صندوق بین المللی پول و بانک بین المللی ترمیم و توسعه. طبیعتا یک تقسیم کار مهم و بین المللی در این دوره صورت می گیرد. هر دو رقیب یارکشی و عضوگیری می کنند و از نظر دیگر این دوره، دوره استقلال است، یعنی کشورهایی با استفاده از ضعف و فطرتی که در نیروهای استعماری کهن در جهان به وجود آمده از آن بزنگاه تاریخی استفاده می کنند و راه استقلال را در پیش می گیرند و طبیعتا نیاز به برنامه ای با سمت استقلال و استقراربخشنده دولت ملی دارند. از نظر دیگر، کشورهای اروپایی بعد از جنگ هم در فضای برنامه سیر می کنند: فرانسوی ها صاحب سازمان برنامه جدید می شوند و برنامه اقتصادی میان مدت اجرا می کنند. در مجموع اروپای غربی تحت کادر برنامه موسوم به مارشال است که تنظیم، طراحی و ساپورت مالی آن برنامه هم با ایالات متحده آمریکاست. این شرایط، شرایط جهانی است؛ اگر از جهان به ایران بیاییم و از بیرون به داخل سربکشیم در آغاز دهه بیستم که مقارن است با نیمه دهه 20پس از اتمام جنگ جهانی دوم - بیکاری ، تورم ، قحطی نان ، اوضاع نابسامان اقتصادی و جمعیت انبوه متراکم در بخش کشاورزی وجود دارد. در چنین شرایطی طبیعتا نقدینگی موجود در اقتصاد ایران به زمین خورده و چسب شده است و یک بوروکراسی در حال احتضار داریم و بوروکراسی پدر خودش رضاخان را از دست داده و به این اعتبار نظم بوروکراتیک ایران فروپاشیده است . از طرفی درهم ریختگی اجتماعی در کشور موج می زد و فضای سیاسی ایران باز شده بود تا بروز و ظهور افکار و اندیشه ها را شاهد باشیم. شاه جوان نیاز به ثبات دارد و طبیعتا نیاز به برنامه ثبات بخش. در چنین شرایطی اولین خیز برای برنامه دار شدن اقتصاد ایران صورت می گیرد اما قبل از صورت گرفتن این خیز یک پس زمینه تاریخی در تاریخ اقتصاد ایران وجود دارد که از سال 1316 یا به عبارتی از سال 1310 شروع می شود. در سال 1310 وقتی زاهدی در میانه حکومت رضاخان ایده برنامه پیدا می کند، استارت اولیه را می زند ولی چون این استارت دارای حمایت سیاسی نبود، در شرایط گم می شود و از چرخه اجرایی بیرون می رود اما از نیمه دهه دوم قرن جاری یعنی از 1316 با پیگیری های فردی ابوالحسن ابتهاج ایده جدی برنامه در ایران مطرح و پیگیری می شود. پیگیری ابتهاج پیگیری قابل توجهی است، چون چهار گام برمی دارد و هر کدام از این گام ها با شکست مواجه می شود، ابتهاج اما پیگیری می کند. پیگیری او با شرایط دوره کاملا غریب و بیگانه است. به هر روی در فروردین 1316 به پیشنهاد اداره کل تجارت، شورای اقتصاد تشکیل می شود، دبیر آن شورا ابتهاج می شود. در سال 1318 ابتهاج در بطن نخست وزیری «متین دفتری» باز پیگیر برنامه می شود. در مرداد 1323 باز به همین ترتیب، در شهریور1324 باز به همین ترتیب و نهایتا در بهمن 13 24 در زمان وزیر مالیه قوام «سهام سلطان بیات» مجددا ابتهاج خیز برمی دارد. نهایتا در بهار1325 گزینه در دستور کار دست اندرکاران نظام اجرایی قرار می گیرد: گزینه اول ، برنامه بهبود و اصلاح وضع کارخانجات است. گزینه دوم تنظیم برنامه توسعه اقتصادی . پیرو ایجاد فکر تنظیم کمیته برنامه توسعه اقتصادی، کمیته ای به وجود می آید که بر اساس طرح های هفت وزارتخانه فعال می شود. این برنامه دارای حجم مالی 62 میلیارد ریالی است اما به دلیل مکفی نبودن توان مالی اقتصاد ایران نگاه به خارج از همین جا پیدا می شود. بنا بود که حدود32 درصد منابع مالی برنامه از مجرای وام اعتباری بانک بین المللی ترمیم و توسعه تامین و در توسعه اقتصادی تحول جدی به عمل بیاورد. برنامه در کمیته ایرانی مرکب از50 کارشناس که تقریبا تمام موجودی کارشناسی ایران در آن دوره بوده تنظیم و ساماندهی می شود. چون کمبود مالی داشتند این برنامه به بانک بین المللی ترمیم و توسعه ارجاع می شود و سیکل طی شده برنامه را از حالت ملی خارج می کند و برنامه را به امکانات و ابزار بین المللی ربط جدی می دهد. بنابراین اولین برنامه توسعه در ایران از دو مجرا با جهان ربط پیدا می کند (از نوع وابستگی). یکی در مجرای کارشناسی و طراحی. در حقیقت توان کارشناسی ملی حذف می شود (بنا به هر علت تاریخی که یا موجه است یا غیرموجه) و در مرحله اول شرکت «موریسن نوتسن» آمریکایی و در مرحله دوم مو سسه آمریکایی «ماوراء بها» ماموریت طراحی و تنظیم اولین برنامه اقتصاد ایران را بر عهده می گیرند. بنابراین در اولین گامی که ایران به سمت برنامه بر می دارد از دو مجرا یکی از مجرای اخذ وام و یکی از مجرای طراحی و کارشناسی با جهان ربط پیدا می کند. ربطی که ایران با جهان پیدا می کند ربطی کاملا یکطرفه است یعنی از جهان جذب و ارتزاق می کند بدون اینکه چیزی به جهان پس بدهد. این برنامه از اشکالات جدی برخوردار بود، مساله شناسی ملی در این برنامه دیده نمی شود و از وضع موجود و مشکلات و بحران های مبتلا به ایران شروع نمی کند. آرمان های دوردستی دارد که آن آرمان های دوردست باعث می شود که در انتها، برنامه نتواند تحقق جدی پیدا کند. برنامه اول را که پشت سربگذاریم برمی خوریم به برنامه دوم، با دوره زمانی هفت ساله که از 1341 تا 1334 را پوشش می دهد اما قبل از اینکه سراغ برنامه دوم گرفته شود، استارت اجرایی برنامه اول زده می شود بدون اینکه وام کذایی از بانک بین المللی به ایران و اقتصاد ایران تعلق بگیرد. این موضوع از طرف دیگر مصادف می شود با دوران نهضت ملی شدن نفت با رهبری دکتر مصدق و بنا به شرایط ویژه و اضطراری دوره، این برنامه از دستور کار دولت حذف می شود و قبل از اینکه در سال 1327 وامی از طرف بانک بین المللی ترمیم و توسعه به ایران تعلق بگیرد برنامه از دستور کار دولت حذف می شود و شرایط ویژه برنامه متکی به ابداع و خلاقیت فردی دکتر مصدق جانشین آن می شود.

از برنامه اول که بگذریم به برنامه هفت ساله دوم می رسیم. تقریبا می شود گفت فضای بین المللی یکی از نقاط اوج جنگ سرد است. شاخص نقطه اوج جنگ سرد جنگ کره است که از یکسو کره شمالی جدید و کره جنوبی جدید با هم درگیر هستند. در حقیقت یک سوی جنگ بلوک سوسیالیسم و در سوی دیگر جنگ بلوک سرمایه داری است. در همین اوان منطقه آمریکای لاتین کاملا ملتهب هست ، التهابش هم التهاب چپی است با گرایش های جدی طبقاتی . از سوی دیگر در کشور تازه استقلال یافته و تازه انقلاب کرده مثل هند و چین استارت برنامه ریزی را می زنند و دستاوردهای نسبی جدی به جهان پیرامون شان عرضه می کنند. در کنار این، مصر هم با دینامیسم تاریخی که شخص جمال عبدالناصر در دوره خودش دارد موجی در جهان عرب ایجاد می کند که آن موج به   «کالاهاریسم» مشهور می شود. فضای عمومی جهان این است و فضای داخلی فضای سیاسی افسرده بعد از سرکوب دولت ملی دکتر مصدق است. دولت، دولت کودتایی است. حاکمیت گرایش جدی آمریکایی دارد و در حقیقت نقشی که آمریکا بعد از کودتا در اقتصاد ایران دارد و در نظام سیاسی ایفا می کند یک دم مسیحایی است که مرده تاریخی را احیای مجدد می کند. در چنین شرایطی برنامه دوم توسعه در دستور کار قرار می گیرد. در داخل اتوریته فکری و اجرایی و مشورتی ایالات متحده آمریکا برقرار است و هیات عملیات اقتصاد آمریکا در ایران هستند. بانک توسعه آمریکا در ایران شعبه ندارد ولی نماینده دارد و در طول دوره دو ساله بعد از کودتا علیه دکتر مصدق 9-8 فقره وام از طریق این بانک به دولت کودتا اعطا می شود. در مجموع آمریکایی ها هم حضور اجرایی و هم حضور نظامی در ارتش و ژاندارمری دارند با دو هسته «گمینیش» و «آرمیش» در ژاندارمری و ارتش ایران. به لحاظ سیاسی هم سپاه «آتلانتیکا» بسیار فعال است. در مجموع دوران اتوریته ایالات متحده در ایران است. در چنین شرایطی ابوالحسن ابتهاج استارت برنامه دوم را می زند. اگر سند برنامه اول را با سند برنامه دوم در بخش هدف گذاری های کیفیتی مقایسه کنیم همان پاراگرافی که در برنامه اول هفت ساله در مورد هدف های برنامه تدوین شده بود بدون هیچ تغییری در برنامه دوم دیده می شود. در حقیقت برنامه دوم هم به اهتمام ابوالحسن ابتهاج از اول نقطه ایران و از زمین واقعی ایران شروع نمی کند. استارت، استارت ملی نیست و خط برنامه هم به طور جدی حرکت در مسیر ادغام در نظام بین المللی است. خود برنامه اشاره دارد به سیاست دروازه های باز. در این دوره قانون ورود سرمایه های خارجی در ایران تصویب می شود. صنایع جدید شکل گرفته به طور جدی در فضای بین المللی زیست می کنند، هم از مجرای تکنولوژیکی و هم از مجرای مواد اولیه ، کالاهای واسطه ای و طبیعتا دانش فنی. در طول برنامه باز، اقتصاد برنامه دار شده ایران از دو مجرا به طور جدی به جهان وصل است، یکی از مجرای وام . علاوه بر وام، اعداد و ارقام این طور نشان می دهد که در کل دوران برنامه، هر ساله به طور متوسط 3/3 میلیارد ریال وام استفاده شده به اضافه 2/1 میلیارد ریال کمک بلاعوض وجود داشته است. به عبارتی ، در طول سال های برنامه 5/4 میلیارد ریال از کمک خارجی استفاده شده است. ارتباط جهان با ایران در چارچوب برنامه ریزی دوم، اخذ وام، اخذ کمک بلاعوض و گرفتن مشورت خارجی است.

برنامه سوم در حقیقت اولین برنامه جامع کشور است. در این دوران فضای جهان، فضای چپی متاثر از پیروزی انقلاب کوباست. انقلابی که در آن زمین در کوبا تقسیم شد، بی سوادی تقریبا ریشه کن شد، بسیج مردمی تحقق پیدا کرد و دولت کوبا به رهبری کاسترو وزن ویژه منطقه ای پیدا کرد. در الجزایر انقلاب الجزایر را می بینیم. پیروزی های جدی ویتنامی ها در مقابله با آمریکایی ها، در منطقه خاورمیانه ظهور عبدالکریم قاسم را داریم با یک رادیکالیسم افراطی و اصلاحات ارزی افراطی. در همین دوران یعنی قبل از برنامه سوم در منطقه شاخ آفریقا موضع رادیکال ناصر را داریم بر سر تردد در کانال سوئز و جنگ انگلیس و اسراییل با دولت مصر و جمال عبدالناصر، اوج جنگ سرد را باز در همین دوره داریم که تبلورش در بحران موشکی کوباست.

از منظر اقتصادی اگر به جهان نگاه کنیم در کشورهای پیرامون (پیرامونی ایالات متحده) شکاف فاحش طبقاتی و ساخت فاسد و غیرکارآ را داریم. فساد اداری - مالی، پوسیدگی تشکیلاتی و استفاده محض و انحصاری از اقوام سرکوب در کشورهای پیرامونی آمریکا. در چنین شرایطی آمریکایی ها با روی کار آمدن جان اف کندی رهبر وقت حزب دموکرات سعی می کنند خودشان را با فضای جدید جهان تطبیق بدهند. دکترین کندی که دکترین مشهوری است ؛ محصول فضای انفجاری بین المللی و واکنشی به موقعیت تاریخی چپ در جهان است.

لذا توصیه هایی که در کادر دکترینی کندی، در این دوره داریم یکی نوشدن سیستم سیاسی در کشورهای وابسته به اروپاست. اصلاحات اقتصادی، اجتماعی ، نوسازی سیستم اقتصادی و به لحاظ اقتصادی شیفت سرمایه از زمین به بخش های مدرن ، به خصوص سرمایه و خدمات لجستیک سرمایه نیز مطرح است. از جهان که عبور کرده وبه ایران برسیم ؛ فضای نوین سیاسی متأثر از فشار دموکرات ها و حضور تازه نیروهای جبهه ملی دوم، نهضت آزادی اول و جنبش پر قدرت دانشجویی را درهمین دوره داریم. روحانیت ، تحرک نسبی دارد و اصناف و بازار هم تحرک پیدا می کنند. در مجموع از منظر سیاسی -اجتماعی که نگاه کنیم جامعه ایران یک دینانیسم نسبتا جامع را در این دوره از خودش بروز می دهد. از نظر اقتصادی اگر نگاه کنیم بحران 39 و40 که مشکلات مالی دولت در آن کاملا پیداست را داریم. سیل ورشکستگی شرکت ها و مو سسات خصوصی جدی است و در حقیقت اقتصاد ایران قفل شده و به یک بن بست جدی می رسد. فاصله فاحش طبقاتی و عقب ماندگی مفرط روستا و اوضاع نابسامان اقتصاد شرق. در ایران نیز مثل کشورهای پیرامون آمریکا نقدینگی روی زمین است، به خصوص نقدینگی حاکمیت . گرایش کلان زمین داران یک گرایش سنتی است. چندان میل حضور در بخش های نوین را ندارد و سیستم سیاسی کاملا کهنه است و در همین دوره علی امینی به عنوان سمبل اصلاحات مقابل شخص شاه قرار می گیرد، به عنوان سمبل چسبندگی سنتی و سمبل میل جدی تاریخی به استفاده از اهرم ها و شیوه های سنتی و غیرمدرن. در چنین شرایطی برنامه سوم پیش می آید. باز در این دوره نقش اصلی را ابوالحسن ابتهاج به عهده دارد. ابوالحسن ابتهاج در این دوره که آستانه برنامه سوم است به طور جدی تر سعی می کند که برنامه سوم را به جهان وصل کند. باز یکی مجرای استفاده از وام و اعتبارات خارجی و این بار جدی تر از مجرای استفاده از کارشناسان.

ابتهاج در ابتدای کار از «لاک» رییس بانک جهانی برای استقرار یک تیم کارشناسی ایران امداد می خواهد. آن صحبت نتیجه نمی دهد و رییس بانک جهانی ارجاعش می دهد به اصل 4 با اداره اصل 4 به نتیجه می رسند. این موضوع ابتهاج را وصل می کند به بنیاد اداره فوق در آمریکا و نهایتا محصول این سیر، انعقاد قرارداد ابوالحسن ابتهاج با گروه مشاوران دانشگاه هاروارد است و آن گروه از مشاوران دانشگاه هاروارد در سال 1337 در ایران مستقر می شوند تا سال 1341. برنامه سوم در حقیقت محصول کار کارشناسان دانشگاه هاروارد در ایران است. اخیرا در بازار ایران کتابی آمده که آنرا یکی از اعضای هیات کارشناسی آن زمان هاروارد (مک لئوک) در ایران نوشته است . عنوان می کند: پیش از آنکه سازمان ، برنامه سند و برنامه سوم را رسما به دولت تقدیم کنند، کارکنان سفارت آمریکا به ویژه نمایندگان اصل 4، مفاد آن را به صورت گسترده با وزارتخانه ها مورد بحث قرار داده بودند. در حقیقت ابتهاج نظام کارشناسی ایران و ظرفیت های بالقوه نظام کارشناسی ایران را به تعبیری دور می زند و پل به ظرفیت های کارشناسی خارج از مرزهای ملی ما می زند. بنابراین برنامه سوم، یک ویژگی دارد (پیش نویس اولیه)، برنامه مقدماتی قبل از تمکین و تن دادن رژیم شاه به پذیرش توصیه های کندی بود و یک حال و هوای دیگری داشت اما وقتی که توافق تاریخی صورت می گیرد (بین حاکمیت ایران با دموکرات های آمریکا)، برنامه سوم کاملا حال و هوایی دیگر پیدا می کند و کاملا خودش را انطباق می دهد با اهداف و توصیه های رفرم کندی شش اصل انقلاب سفید که بعدا به 12 اصل تبدیل می شود و در سال 55 هم نهایتا به 19 اصل رسید، محصول تاریخی توافق شاه با ایالت متحده به توصیه های دکترین کندی است . آنچه که در چارچوب برنامه سوم اتفاق می افتد کاملا برگرفته از توصیه هاست بنابراین در برنامه سوم ربطی که ایران با جهان پیدا می کند در اینست که اتوریته توصیه های بین المللی را می پذیرد و تمیکن می کند و هیچ نقطه عزیمتش، نقطه عزیمت ملی نیست. در همین دوره وام و کمک های بلاعوض بلژیکی وجود داشته و تیم کارشناسی خارجیان در ایران مستقر بوده.

به برنامه چهارم می رسیم. برنامه چهارم در حقیقت چند خصوصیت مثبت دارد و به نوعی یک برش تاریخی است. دوران برنامه چهارم ، منفک از دوران تاریخی قبل از خودش است . فضای جهان در آستانه برنامه چهارم، همان استعمار فضای چپ است. اینجا تقریبا می شود گفت ، کوبا الگو شده است و صدور انقلاب چگوارا را به عنوان استراتژی منطقه ای داریم.

در خود منطقه لاتین رادیکالیسم ، کلیسا پیوند می خورد با جریانهای چپ در برزیل. جنگ مسلحانه ماندلا را داریم، در شیلی سوسیالیست ها تحرک دارند و در بولیوی و کلمبیا نیز همین طور. در این دوره انقلاب فرهنگی چین را داریم، پیروزی های درخشان ویتنام را داریم و جنگ ژوئن ارمنستان را. در این دوره ایالات متحده ، در مجموع جهان غرب ، حمایت استراتژیک تر و جدی تر نسبت به کشورهای پیرامونش دارد. در داخل ایران در نیمه دهه 40 یک ثبات نسبی و آرامش پس از سرکوب 42 را داریم. نیروهای سیاسی در عرصه سیاسی دیگر حاضر نیستند. محصولات برنامه سوم یا برنامه رفرم به نوعی قابل مشاهده است. دو مرحله از مراحل سه گانه اصلاحات ارزی به سر آمده و طبیعتا دستاورهایی داشته است. بهداشت نرم های بهتری پیدا کرده، ستاد ترویج فعال است و گسترش شبه مدرنیسم تحمیلی را در این زمان داریم. رشد مصرف، توسعه بوروکراتیک نظام و روند مهاجرت ها. اما برنامه که تدوین می شد برای اولین بار است که جریان کارشناسی داخل سازمان برنامه نقطه عزیمتش تقریبا نقطه عزیمت ملی است به این اعتبار که کارشناسان هاروارد سال 41 رفتند و در خلأ ناشی از عدم وجود کارشناس خارجی اول بار کارشناس های داخلی حداقل قوت و جان تاریخی را پیدا می کنند. از وضع موجود شروع می کنند، وضع موجود را نقد و یک چشم انداز نسبتا دراز مدت ترسیم و حرکت می کنند به سمت برنامه. این برنامه کاهش وابستگی به خارج ، تنوع صادرات، بهبود خدمات اداری و... را داراست. این برنامه که نسبتا مساله شناسی ملی کرده است، از وضع موجود شروع کرده و نقطه قوت هایی هم دارد. رشد سالانه تولید ناخالص ملی آن 6/11درصد است و نسبت وام خارجی به کسر بودجه به طور جدی پایین می آید. در سال 47 از 54درصد کسری بودجه می رسد به 18درصد در سال پایانی برنامه . دولت توفیق نسبی دارد و در فروش اوراق قرضه، یک مقدار مشارکت تحقق پیدا می کند. صادرات 19/9درصد رشد دارند، در مقابل واردات 3درصد رشدش نسبت به دوران گذشته کم می شود در این دوره فقط 3/7درصد تورم داریم. یک سری صنایع سنگین هم در این دوره بنیان گذاری می شود مثل : پتروشیمی، ماشین سازی تبریز، تراکتور سازی تبریز و ماشین سازی اراک . در مجموع، برنامه چهارم از زاویه ای که من خدمتتان ارایه می کنم دوره ای است که می توان مثبت تلقی کرد.

اما دوره برنامه پنجم: فضایی که به لحاظ بین المللی حاکم است ، فشار جنگ ویتنام افکار عمومی جهانی در مورد حاکمیت آمریکاست. نظامی گری وجه مسلط هیات حاکمه در جامعه آمریکاست. خروس جنگی ها در آمریکا حاکم هستند. به دلیل گرایش تاریخی نظامی گری در آمریکا و ادامه جنگ ویتنام، در هزینه های نظامی و در هزینه های دولت های پیرامون آمریکا افزایش محسوس داریم. از زاویه دیگر، آمریکا در تجربه ای که از جنگ ویتنام دارد به یک جمع بندی تاریخی می رسد، این جمع بندی تاریخی محصول نشستی است در جزیره «گووام» که به تئوری «گووام» مشهور می شود. مضمون تئوری گووام این است که : «بگذار دیگران به جای ما بجنگند.» یعنی اینکه در هر کانون بحران، ایالات متحده دیگر لشکرکشی نکند و یکی از کشورهای پیرامونی قابلیت دار در هر کدام از آن مناطق، حفاظت از آن مناطق را برعهده بگیرد. این شرایط بین المللی است. شرایط داخلی در آستانه برنامه پنجم دینانیسم نوین جامعه ایران است، جنبش دانشجویی پرتوانی داریم. نسل نو مبارزاتی در ایران ظهور پیدا می کند. تاسیس دو جریان را داریم که مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه را پیش می گیرند. حرکت فرهنگی شریعتی در حسینیه ارشاد را داریم. جامعه روشنفکری ایران در آستانه برنامه پنجم تحرک دارد: فیلم، رمان، تئاتر، نقاشی. ولی در کنار این، نظام ، سرکوبگرانه ترین و خشن ترین چهره اش را عرضه می کند و در همین دوران علاوه بر اینکه اتکا به نفت به طور جدی افزایش پیدا می کند در سفر خرداد ماه 1351 نیکسون به ایران یک مسوولیت منطقه ای در کادر همان نظریه گووام به رژیم شاه احاله می شود. از این به بعد رژیم شاه پاسداری ازمنطقه خلیج فارس را برعهده می گیرد که تاثیر جدی و بسیار مهم در برنامه پنجم که خدمت تان خواهم گفت دارد. قبل از اینکه این مسوولیت به رژیم شاه احاله شود و قبل از اینکه قیمت نفت در مهر ماه سال 1352بعد از سیری که طی می کند با شوک جدی مثبت ، به چهار برابر قبل از خودش برسد یک برنامه ای در دست اجرا بوده . برنامه پنجم اولیه 30 اسفند 1350تصویب می شود. قبل از سفر نیکسون به ایران افزایش قیمت نفت در سال 1351 تصویب می شود و در سال 1352هم اجرا می شود. برنامه تقریبا جمع و جوری است. به ارتقای سطح دانش ، فرهنگ، بهداشت و رفاه می اندیشید، به توزیع عادلانه درآمد، حفظ رشد سریع، اشتغال و تعادل منطقه ای.

مقدمه این برنامه تقریبا یک ادبیات انقلابی متأثر از شرایط دوره را دارد. برای تح برنامه اولیه پنجم سه پیش نیاز قایل است : یکی انضباط آهنین است که این اصطلاح از شرایط خارج از رژیم است. دیگری روحیه انقلابی امساک وصرفه جویی در رفتار ملی و دفاع از برنامه پنجم است. اما وقتی که قیمت نفت به چهار برابر خودش افزایش پیدا می کند برنامه با اعمال اراده شخص شاه به دو برابر حجم خودش افزایش پیدا می کند. منبع مالی آن و برنامه ای که در سال 1353 در رامسر با حضور شاه تصویب می شود موسوم شد به برنامه تجدیدنظر شده پنجم. این برنامه به لحاظ بین المللی تعهداتی را دنبال می کند، به لحاظ داخلی هم برنامه، برنامه رفاه است. بدون اینکه به لحاظ کلاسیک، اقتصاد ایران از مراحل و مدارهای توسعه ای قبل از رفاه عبور و گذرکرده باشد. برنامه تجدیدنظر شده پنجم از آنجا که حجم مالیش سه برابر حجم مالی تمام برنامه های قبل از خودش است (یعنی اگر حجم مالی برنامه های اول و دوم و سوم و چهارم را با هم جمع کنیم ضرب در سه کنیم می شود حجم مالی برنامه پنجم) در حالی که ظرفیت ها ثابت بوده، یک تزریق مالی اجباری و تحمیلی به اقتصاد ایران صورت می گیرد. این تزریق مالی از سال 1353 آن جسم را به هیستری وا می دارد و نهایتا به تهوع. این تهوع را که بعدا به آن اشاره می شود در جای جای اقتصاد ایران از سال 1354 شاهد و ناظر هستیم. این برنامه همان طور که گفتم به لحاظ بین المللی با این مضمون طراحی شده که دولت ایران به ادبیات برنامه ای دولت شاهنشاهی، ایفای نقش بکند بر سطح اقتصاد و سیاست های بین المللی . در این دوره، در عملکرد بین المللی، رژیم شاه در سرکوب جنبش زودپا به طور جدی فعال است. در درگیری های شاخ آفریقا به نفع سومالی وارد جریان می شود، در درگیری های هندوپاکستان به نفع پاکستان وارد درگیری ها می شود، در آخرین ماه های جنگ ویتنام تجهیزات و گردان مهندسی اعزام می کند به ویتنام و در مجموع نقش منطقه ای ایفا می کند. به دلیل اینکه حجم متراکمی از منابع مالی هم دراختیارش هست، در عرصه اقتصاد بین المللی هم تبدیل می شود به پرداخت کننده وام و اعتبار کمک خارجی.

در این دوره ایران به سازمان ملل کمک می کند، به صندوق اوپک کمک می کند، به صندوق بین المللی پول کمک می کند (طبق اسناد مندرج در برنامه و گزارش های سالنامه بانک مرکزی). مشارکت می کند در شرکت های خارجی مثل شرکت کورو و در بخش نفت هم سرمایه گذاری های خارج از کشور دارد. در حقیقت در برنامه پنجم ربط ایران با جهان این می شود که مسوولیت های منطقه ای ایفا می کند، مسوولیت های اقتصادی بین المللی ایفا می کند، ضمن اینکه به رغم قرار گرفتن دولت ایران در موضع پرداخت کننده وام و اعتبار خارجی از آنجا که از سال 1355در اقتصاد ایران بحران به وجود می آید و دولت کسر بودجه جدی پیدا می کند، برای جبران کسر بودجه اش در سال 1355، 500 میلیارد دلار از کشورهای اروپایی وام می گیرد بنابراین سنتا همچنان به مجاری استفاده از وام اعتباری خارجی متصل است. این برنامه بحرانی می شود و سال 55 اوج این بحران است.

بخش های صنعت دچار بحران می شود. در سال 56 خاموشی های چهار تا پنج ساعته در تهران، بحران قطع آب ، ترافیک و تورم دو رقمی در ایران داریم. شرایط کاملا بحرانی هست و نظام کارشناسی ایران در دوره موسوم به دوره نقادی ها که از سال 55 شروع می شود به طور جدی عملکرد برنامه پنجم را نقد می کند. جهان هم ، برنامه پنجم و عملکرد رژیم شاه را نقد جدی اقتصادی و سیاسی می کند.

در آبان سال 1355 شاه مصاحبه ای دارد با امیر طاهری سردبیر وقت روزنامه کیهان. مصاحبه حدود یک پنجم صفحه کامل کیهان را به خودش اختصاص می دهد. مصاحبه کاملا تاریخی است. تمامش فکتهای سرگل این مصاحبه است. یک فکت سرگلی که عنوان می کند این است : اگر پول اضافی بیاید دیگر آن را آتش نخواهیم زد. یعنی در حقیقت برتمام نقدهای داخلی و خارجی صحه می گذارد و اینکه دوران برنامه پنجم اقتصاد ایران پرتهای وحشتناکی را داشته است. خود کارشناسان سازمان برنامه اصطلاحی را که به کار میبرند اصطلاح جالبی است در مورد عملکرد مالی برنامه پنجم می گویند: در این دوره تبخیر مالی صورت گرفت. یعنی پول به عنوان منبع مالی بخار شده است.

به دلیل کاهش وقت ، برنامه پنجم را مرور نمی کنم و می رسیم به برنامه ششم. فضای بین المللی دارای تنفر جدی از سرکوب و خشونت دولت های پیرامون آمریکاست. در همه این کشورهای پیرامونی آمریکا مردم با نظام حاکم درگیرند، شیلی، کره جنوبی، سرهنگ های یونان ، برزیل ، آرژانتین، فیلیپین، نیکاراگوئه و... .

این فضای جنوب است . در اروپا نیز نمایش جدید چپ را داریم: در پرتقال ، فرانسه، اسپانیا و یونان چپی ها سرکار می آیند. در ایتالیا هم زمینه دارند. در این دوره انقلاب السالوادور و انقلاب نیکاراگوئه را داریم و نظام های سنتی مثل نظام موجود در اتیوپی سقوط می کنند. در این دوره باز دکترین جدیدی در دستور کار هیات حاکمه آمریکا قرار می گیرد و آن دکترین حقوق بشر است که در حقیقت باز مثل دکترین کندی پاسخی است به شرایط موجود جهان. این دکترین توصیه های جدی که به کشورهای پیرامونش می کند تصحیح رفتار سیاسی، حل مساله زندان ها و شکنجه در آن کشورها است. تقلیل هزینه های نظامی به نفع افزایش هزینه های اقتصادی در بودجه این دولت هاست و دست برداشتن این دولت ها از بلند پروازی. در این دوران بین دموکرات های آمریکا با رژیم شاه که مثل دوره کندی تمایل تاریخی جدی به استفاده از اهرمها و ابزارها و شیوه های سنتی نشان می دهد، مجددا یک درگیری تاریخی به وجود می آید. دوره این درگیری تاریخی مثل دوره درگیری تاریخی کندی با شاه ، دقیقا یک سال است ؛ منتهی در سفری که آبان 1356 شاه به آمریکا در دی ماه 1356 هم کارتر به ایران اختلاف ها حل می شود. رژیم شاه در حقیقت اسب زین می کند برای اصلاح و اسبی برای اصلاح که زین می کند تاثیرات محتوایی بر ادبیات مرتبط برآن را در برنامه ششم داریم. در برنامه ششم مضامینی را می بینیم که اساسا با ادبیات رژیم شاه بیگانه است: به مشارکت زنان می اندیشد، برنامه ششم، به ایجاد شوراهای کارگری و به سندیکالیسم می اندیشد. به نقش جوانان در توسعه می اندیشد. به نهادینه کردن آزادی در جامعه ایران می اندیشد (مضامینی که اساسا بیگانگی جدی دارد با ماهیت رژیم شاه). برنامه ششم در چنین شرایطی با یک تیم کارشناسی 2500 نفره در61 کمیته طراحی می شود. برنامه به طور جدی فاقد عملکرد برنامه ششم است. جهش بزرگ را به طور جدی نقد می کند و در همین دوران، روی کار آمدن دولت آموزگار را داریم که برنامه اقتصادی، اجتماعی دولت آموزگار کاملا همخوانی و سازگاری دارد و به عبارتی برگرفته از برنامه ششم است اما آنچه که اتفاق افتاد این است که رژیم شاه نمی توانست به اصلاحات پای بند باشد کما اینکه در برنامه ششم تمام مضامینی که نظام کارشناسی ایران و تمام نقدهایی که نظام کارشناسی ایران به عملکرد برنامه پنجم کرده بود عملا نقض می شد و در عمل برنامه ششم ادامه بلند پروازانه همان برنامه پنجم بود. برنامه ششم دو گزینه دارد: اسم یکی را گذاشتند گزینه ناممکن که اساسا تحقق یافتنی نیست. و اگر بخواهد تحقق پیدا کند سالانه 200درصد فشار تورمی بر اقتصاد ایران تحمیل می کند. گزینه دوم هم که به ظن خودشان گزینه ای ممکن بود باز گزینه ای بود که در طول پنج سال برنامه نیاز به استقراض 50 میلیارد دلاری خارجی داشت.

به هر جهت، این دوره به پایان می رسد و می رسیم به نقطه عطف 1357 در شرایطی که نظام سنتی فروپاشیده، تمام سرمایه داران فرار کردند. بانک ها ورشکست شدند، کاهش ذخایر ارزی را داریم ، قطع جریان برق و غیره . در بهمن 1357 به بعد ما شاهد یک نقطه عطف هستیم. به دلیل اینکه اقتصاد ایران برنامه نداشته ، در سال 1358 و 1359، بودجه جانشین برنامه می شود. بودجه ای که جانشین برنامه می شد یک ماهیت ملی داشته و به طور جدی میزان صادرات و تولید نفت را پایین می آورد. صرفه جویی سازمان برنامه و بودجه به طور جدی در دولت موقت صرفه جویی پیشه می کند و سطح هزینه های عمرانی را افزایش می دهد و هزینه های امنیتی - نظامی را کاهش می دهد. در سال 1358، 60 میلیارد تومان صرفه جویی از محل هایی که خدمت تان گفتم وجود داشته است. نکته ای که هست بر مقدمه بودجه سال 1359 از واژه تعدیل استفاده می شود. یعنی دو دهه قبل از سیطره تغییر تولید تعدیل در جهان در مقدمه بودجه 1359 از واژه تعدیل استفاده می شود با مضمون ملی، تعدیل با مضمون ملی. در این دوره بنا به گفته دو رییس سازمان برنامه در مقطع آغاز انقلاب، ظرفیت و انرژی کارشناسی به طور جدی آزاد می شود و گزارشات متعددی می آید. نقدگذشته در گزارشات به طور جدی به چشم می خورد. در سال 1358 آیین نامه شوراهای مشترک برنامه ریزی تصویب می شود و طرح مقدماتی از نیروی کارشناسی ایران، طرح مقدماتی برنامه دراز مدت جمهوری اسلامی ایران بود. بعداز این، اولین خیز را برای برنامه دار کردن اقتصاد ایران در سال 1362-1361در سازمان برنامه شاهد هستیم. این برنامه به دلیل پیش بینی غیرواقعی درآمدهای نفتی و به دلیل جنگ در ایران در جریان بوده است و جنگ هم برهم زننده عدم تعادل ها جدی است و از طرف دیگر برنامه فاقد پایگاه آماری قابل اعتماد است . این برنامه به تصویب نمی رسد و پشت سرآن اصلاحیه این برنامه می آید و بعدش برنامه شرایط نوین. در این دوره به طور طبیعی باتوجه به شرایط که انقلاب به خودش حمل کرده است، ارتباط ایران با جهان قطع می شود و برنامه ها نه تنها به ارتباط فکر نمی کنند (به خصوص برنامه اصلاحیه و به خصوص برنامه شرایط نوینی که در سال 1365 تنظیم و طراحی می شود). بلکه به چگونگی مقابله با محاصره اقتصادی فکر می کنند. این نقطه عطفی در دوره برنامه ریزی در ایران بود. 9 سند بررسی و جمع بندی شده است. این جمع بندی 11 محور دارد:

1- ایده تاریخی اولیه برنامه دار شدن اقتصاد ایران ، فارغ از روند عملی مرتبط برآن ایده محترمی بوده است.

2- برنامه ها در ایران پیش از آنکه از شرایط بومی تاثیرپذیر باشند، از امواج و توصیه های بین المللی روح پذیرفته اند. به عبارتی نقطه عزیمت برنامه ها واقعیات موجود ومشکلات مبتلا به ملی نبوده یاکمتر بوده است برنامه ای که مقدم بر هرچیز می بایست نگاه مساله شناسی و بحران شناسی ملی می کرده از این حوزه مستثنی بوده است.

3- نظام سیاسی ایران در طول این 50 سال بعضی وقت ها پررنگ تر و بعضی وقت ها کمرنگ تر مبتلا به تب های تئوری های بین المللی بوده است : یک دوره جهش بزرگ متأثر از اصطلاح جهش بزرگ مائو در برنامه دوم اقتصادی چین، یک دوره تمدن بزرگ بعداز انقلاب تب الگوی کره جنوبی، بعد کره شمالی بعد تئوری کوچک زیباست و در سال های اخیر هم تب تعدیل. به عبارتی در طول 50 سال ، ما تقریبا اندیشه خود را به جز چند تا استثنا از تئوری های علمی خارج از مرزهای بین المللی اتوریته پذیری داشتیم به جز دو استثنا: یکی تجربه مصدق که تجربه فارغ از برنامه بوده و مبتنی بر اندیشه ملی بوده است. یک روایت تاریخی از آقای عالی نسب همیشه در ذهن من مانده، آقای عالی نسبت می گویند: وقتی که خرید نفت ایران تحریم شد؛ همان روز دکتر مصدق من را خواستند و ایشان به آقای عالی نسب گفتند که می دانی که امروز نفت فلکه اش بسته می شود؟ ما باید فکر کنیم حالا که نفت از آن طرف جریان پیدا نمی کند از این طرف بیاید بیرون تا لوله هایش بپرسد و نفت را در اقتصاد ایران به حرکت بیندازیم و به آقای عالی نسب توصیه می کنند که برو به فکر ایجاد صنایعی باش که آن صنایع بتوانند از نفت استفاده جدی بکنند. آقای عالی نسب هم چراغ علاالدین را، (علاالدینی عالی پسند) و سماورهای عالی پسند را طراحی می کند. آقای عالی نسب می گویند: وقتی دوتا کارخانه راه افتاد و زود هم راه افتاد من آمدم به مصدق گفتم و مصدق بسیار خوشحال شد و دستور داد که چند تا از آن سماورها را خریدند و از صبح تا شب در نخست وزیری آن سماورها می جوشید و به ارباب رجوع چای می دادند.

این ایده یک ایده ملی است. بنابراین این گونه تفکرها در اقتصاد ایران نه پشتوانه سیاسی داشتند نه تاریخی نه تشکیلات جدا از تجربه دکتر مصدق، در مقطع 1358 و در مقطع 1360 تا 1362هم متاثر از فضای انقلاب و درون جوشی انگیزه ها این تجربه را داشتیم . این دوره هم دوره مستثنی است یعنی متاثر از تب های بین المللی نیست.

4- در طراحی ها بدون توجه به امکانات موجود ملی ابتدا برنامه ریزی می شود. برنامه ریزی های بلندپروازانه، بعد منبع تامین مالی مکفی نیست بنابراین به طور طبیعی در یک مسیر نقطه چینی قرار می گیرند که آن مسیر نقطه چین محافل پولی - مالی جهان سرمایه داری است.

این سیری که گفتم همه جا دیده می شود. ابتدای کار گفتیم که پیگیری ابوالحسن ابتهاج برنامه دار کردن اقتصاد ایران قابل تحسین بوده اما همین ابتهاج دو مساله را در تاریخ برنامه ایران نهادینه می کند: یکی دنبال خارجی راه افتادن برای کارشناسی، یکی دنبال وام و اعتبار رفتن در هر سه برنامه که ابتهاج مجری آن بوده است . این دو خصیصه کاملا دیده می شود. بافت هایی وجود دارد که من از آن صرف نظر می کنم.

5- ظرفیت نادیده گرفته شده کارشناسی ایران: در قبل از برنامه اول که «موریسن نوتسن» در ایران کار کند هیات عالی برنامه تشکیل می شود، آن هیات عالی برنامه پنج کمیسیون داشته است. در این هیات عالی 25نفره از فرهیختگان موجود جامعه ایران شرکت داشتند. بعضی هایشان تیپ هایی بودند مثل دکتر رضازاده شفق و سعید نفیسی و از آن جمع کسانی بودند که به نهضت ملی پیوستند و پیرامون دکتر مصدق قرار گرفتند مثل مهندس ایرج زاده، دکتر کریم زنجانی ، آقای آشتیانی و آقای پیرنیا. آن 25 نفر هم ترکیب شان ترکیب متنوعی بوده: استاد دانشگاه، مهندس، اقتصاددان، پزشک. تازه این ترکیب، ترکیب پایتخت نشینند و این ترکیب پایتخت نشین کارشناسان محلی را هم پوشش نمی دهد. در ادوار بعدی هم باز به همین ترتیب . در برنامه های دوم و سوم این ظرفیت کارشناسی وجود داشته و ابتهاج عامدانه از آن ظرفیت های کارشناسی استفاده کرده، دور می زده و می پریده است. در برنامه چهارم تقریبا هسته ای با موقعیت ملی شکل می گیرد مرکب از آقای «مژلومیان»، آقای درودیان و آقای معتمد که این هسته متکی به اولین جدول داده - ستانده است که سال 1344 توسط کارشناسان وزارت اقتصاد و دارایی طراحی می شود و اول بار روابط بین بخشی اقتصاد ایران در آن ملحوظ نظر واقع می شود. آنها متکی به آن جدول ، برنامه چهارم را طراحی می کنند. در برنامه پنجم نظر نظام کارشناسی به خصوص شخص آقای «مژلومیان» این بوده که تزریق آنچنانی به ظرفیت های ثابت اقتصاد ایران تهوع به وجود می آورد کمااینکه به وجود آورد اما شخص شاه در آن مقطع با یک حرکت ارادی و سانترالیستی محض ایده ها و نقادی های نظام کارشناسی را کاملا سرکوب می کند. در آن دوره باز وضعیت نظام کارشناسی جدی بوده، در برنامه ششم باز به گفته کارشناسان دست اندرکار برنامه ششم، دوهزار و 500 کارشناس در یک دوره کوتاه 30 هزار صفحه ادبیات برنامه ای تولید می کنند که از آن 30 هزار صفحه ادبیات برنامه ای، فشرده ای به قطر400 صفحه منتشر می شود که نقد جدی دارد به عملکرد برنامه پنجم. در سال 1361 به گفته دست اندرکاران آن زمان سازمان برنامه پنج هزار کارشناس دست اندرکار طراحی برنامه 1361-1362 بودند. در سال 1368-1367 مثل برنامه اول 21 هزار و 900 ساعت کار کارشناسی را می بینیم . در برنامه ای که حدود شش هزار کارشناس روی آن کار کردند اما به رغم ظرفیت کارشناسی که در ایران وجود داشته مسوولان سیاسی همه گاه به خصوص قبل از انقلاب با دیده فرودست نسبت به نظام کارشناسی ایران نگریستند، بی اعتنا بودند و حذفی برخورد کردند. ابتهاج نمونه آن است. در سال 1360 فردی که مسوولیت موقت سازمان برنامه را به دست می گیرد سازمان برنامه را در سال 1360  تعطیل می کند، و بعد از تعطیل، کارشناسان را تک تک گزینش می کنند. در سال 1367 دکتر عظیمی مسوول سازمان برنامه بودند و با ماهی 20 هزار تومان حقوق، اداره آموزش سازمان برنامه را می گرداندند اما رییس وقت سازمان برنامه بنا به اختلاف سلیقه ایشان را کنار گذاشتند. سال بعد در سال 1368 در سازمان برنامه یک کلاس سه ، چهارروزه برای همین آقای عظیمی گذاشتند و سازمان برنامه یک میلیون تومان به ایشان پول داد؛ کارشناسی که تا یک سال قبل با ماهی 20 هزار تومان برای ایران کار می کرد. توقع نظام اجرایی از کارشناس این بوده که توجیه کننده علمی بلندپروازی هایش باشد، تلفیق کننده برنامه باشد، نگارنده مصطلح ساز باشد و مجری.

به این دلیل و به دلیل خودکم بینی که نظام کارشناسی ایران داشته است. ساب برنامه ریزی در ایران بیشتر از هند، چین، یوگسلاوی، ژاپن، کره شمالی و کره جنوبی است. اما نه یک سند عددی برنامه ای در جهان قابل عرضه است برخلاف کشورهایی که اسم بردم و نه یک کارشناسی حتی در سطح کارشناسان شناخته شده پاکستان یا حتی بنگلادش در نظام برنامه ریزی شده نگذاشته اند که کارشناس در ایران شکوفا شود و نظرش را ابراز کند و هویت علمی خود را بروز بدهد.

6- گم بودن دیدگاه های محلی یعنی ما قایل شویم که کارشناس محلی از عرف محل، ظرفیت محل و استقلال محل شناخت دارد. در برنامه های توسعه ایران کمتر موردی بوده که از دیدگاه های محلی استفاده شده باشند محور بعدی که یک نکته تاریخی است این است که سه تجربه مثبت برنامه ریزی و اجرا در ایران بوده که آن سه تجربه مثبت اساسا ازجنبه یا پروسه برنامه هایی که من خدمت تان گفتم خارج بوده است. این نکته قابل تاملی است . یکی نکته امیرکبیر است که زیربنایی کاری کرده، بر آموزش تاکید کرده به رفع منطقی ایران با جهان معتقد بوده ، در استدلال صرفه جویی نظام پای فشرده، نمونه بعدی رضاخان فارغ از سمت توسعه و فارغ از اینکه در دوران رضاخان انسان و کلمات انسان سرکوب شد. در دوران رضاخان هم ما چند تارگه ملی می بینیم . یک تکنولوژی مورد استفاده در دوران رضاخان تکنولوژی ملی بوده که کاملا بومی بوده و یکی اینکه رضا شاه از قند و شکر، خط آهن درآورد یعنی منابع تامین مالی برنامه های رضاخان هم منابع ملی بوده است.

چرا در ایران برنامه ها کارا نبودند اما سه عنصری که برنامه ای هم نداشتند و متکی به اراده فردی خودشان بودند، توانستند به نوعی رگه هایی از توسعه کلاسیک در ایران مستقر کنند. محور بعدی این است که برنامه ها در ایران هیچ وقت اجتماعاتی نشده اند. مساله برنامه همیشه مساله تواتاقی یا تو سالنی یا تو سازمان برنامه ای و دستورهای اجرایی بوده برای کارشناسان. در میان مردم هیچ وقت برنامه نفوذ نکرده است الا برنامه اول اقتصاد سال 1368 که بعد از جنگ بود و تا حدودی به لایه های اجتماعی نفوذ کرد. علت این مساله هم این است که برنامه ها اصلا کاری به مشارکت نداشته و برنامه ها وظایف بخش نامه ای برای مردم ایران قایل بودند. برنامه ها خواستند که مردم را از روستاها به شهر مهاجرت بدهند. ظاهر خودشان را متجدد کنند و از سنت ها اجبارا وداع بگویند. کارخانه ها را پر کنند و سیاه لشگر صنایع و خدمات دوران مختلف شوند.

با عنایت به آنچه که عنوان شد در طول این 50 سال نقش طلایی ها داشتیم . یکی بهمن 1357، یکی سرفصل آغاز


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir