بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 25 آبان 1391      1:11
در جست‏وجوی مفهومی برای بازار

بازار ما و بازار آنها

آرنگ کشاورزیان- عضوهیأت علمی مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه نیویورک

بازار اصطلاحی پربار و فشرده است.بازار و شکل وصفی آن،بازاری،در بر گیرندهء معانی متعددی در زبان‏های فارسی و انگلیسی است.مفهوم بازار را می‏توان در شرح یک مکان،یک اقتصاد،یک روش‏ زندگی،یک طبقه و نمادی از حیات اسلامی یا خاورمیانه‏ای به کار برد.این تعدد نقش‏ها و ابعاد،از بازار موضوعی برای مطالعات معماری،مردم‏شناسی،اقتصادی،جامعه‏شناسی،تاریخی و سیاسی به‏ دست داده است که یا مستقیما به تحلیل بازار پرداخته‏اند یا از آن به عنوان جزء مکمل مطالعهء خود بر جوامع خاورمیانه‏ای بهره برده‏اند.همانند القایی چون روستایی یا ولایتی،اصطلاح بازاری نیز از جمله عناویتی است که ایده‏ها و کلیشه‏هایی را در اذهان ایجاد می‏کند چندان که می‏تواند شامل‏ تصویری بکر و یا مذموم باشد.به زعم برخی افراد،بازار و اهالی آن،دنباله‏رو یک زندگی اخلاقی و پاک هستند.در حالی که برخی دیگر بازار را به صورت سنگر سنت‏گرایی کورکورانه توصیف می- کنند.به علاوه در سفرخانه‏ها و منابع غربی هاله‏ای نامتعارف و غیرمعمول،حتی همین وجه سنت- گرایی بازار را در بر گرفته است.

با وجود معانی متعددی که بازار دارد و جایگاه پراهمیتی که در تحلیل اقتصاد و سیاست ایران‏ مدرن به خود اختصاص داده است.اما عمدتا سنجش نقادانه‏ای در مورد آن صورت نگرفته و در بسیاری از مطالعات تخصصی،تعریف بازار همچنان در ابهام باقی مانده است.

دیدگاه پژوهشگران و روزنامه‏نگاران در مورد بازار همانند عامهء ایرانیان است که همواره وجود آن را به صورت یک«جوهر پرمعنا»پذیرفته‏اند.1وقتی از«بازار»صحبت می‏کنیم انگار می‏دانیم از کجا و از چه داریم حرف می‏زنیم.بدینسان،بازار هنوز نه تعریف شده است و نه مفهوم‏سازی.به‏ طور مثال،فریبا عادل‏خواه در مطالعه جدید خود با وجود موشکافی در سایر موارد،تعریفی از بازار یا بازاری ارائه نداده است.در حالی که این دو اصطلاح به کرات در تحقیق مردم‏شناسانهء وی در مورد جامعه شهری پس از انقلاب به چشم می‏خورد.2گوستاو تائیس نیز در مطالعات خود در مورد مذهب در بازار تهران،یکی از موضوعات اساسی تحقیق خود،یعنی بازار،را بدون تعریف رها کرده‏ است.3در تحلیل و توصیف همه‏جانبه هاروارد راتبلیت از بازار قزوین نیز اجزای بازار به وضوح و با صراحت توصیف نشده‏اند.وی در مراحل مختلف،بازار را معادل یک تشکیلات تجاری با تمامی‏ انواع معاملات و دارای سازمانی سنتی دانسته است.4حتی در بعضی نوشته‏های غیرایرانی برای‏ مخاطب عام نیز از بازار تعریف خاصی ارایه نشده است.تدا اسکاچپول در تحلیل خود از انقلاب‏ ایران،توجه خود را بر بازار ایران به عنوان«بنیاد مقاومت سیاسی»متمرکز کرده است،اما در مورد تعریف بازار به«یک جهان اقتصادی اجتماعی»اکتفا کرده است.5به علاوه،غالب دانسته‏های ما در مورد بازار به دو شکل موجودند:یا اظهاراتی قاطعانه که ابعادی افسانه‏ای به بازار می‏بخشند یا اوصافی کلی و انتزاعی که بازار را در چارچوب رویکردهای نظری قرار می‏دهند.

هدف از این مقاله عبارت است از نوعی بازبینی مختصر در این باب که بازار چگونه مفهوم- سازی شده است.ابتدا طبقه‏بندی خود در این مورد را ابتدا بر چهار جنبه کلی بازار تقسیم کرده‏ام: بازار به عنوان مفهومی سنتی،بازار به عنوان یک طبقه،بازار به عنوان شبکه‏ای غیررسمی و بازار به‏ عنوان محصول کمیابی اطلاعات.در نیمه دوم این مقاله،سعی بر آن بوده تا چهرهء بازار در زمینه‏ مباحثات عمومی بر سر تجارت و اقتصاد بازسازی شود.

چهار تصویر از بازار 1-بازار سنتی

رایج‏ترین شرح بر بازار ایرانی،آنرا انحصارا با سازه‏های تعمیم یافته فرهنگی وصف می‏کند.در این دیدگاه قدیمی،بازار متشکل از یک روش کلی زندگی است که رسوم اقتصادی،حساسیت‏های‏ سیاسی،روابط اجتماعی و عقاید ایدئولوژیک را در قالب«سنتی»در بر می‏گیرد.این نوع تلقی از بازار،روشنگر ماهیت چندوجهی آن است و ما را وادار می‏کند تا بازار تهران را فراتر از یک بخش‏ صرفا اقتصادی مورد نظر قرار دهیم.این نوع برداشت از بازار را می‏توان عمدتا تحت تأثیر نظریهء

مدرنیزاسیون دانست که در ایالات متحده طی دوران پس از جنگ جهانی دوم نظریه‏ای غالب در علوم اجتماعی بود.6از مدرنیزاسیون در خالص‏ترین شکل نظری آن به عنوان یک عامل کلی در بروز تحولات اجتماعی دفاع می‏شد و تغییر در نظام اجتماعی ناشی از دگرگونی در ارزش‏ها،گواهی‏ بر بروز این تحولات اجتماعی به حساب می‏آمد.

منشاء این طرز تلقی،فرضیه‏ای است که طبق آن نظام‏های اجتماعی،از جمله نظام‏های سیاسی، واحدهایی جامع،محدود،خودکفا و پابرجا در نظر گرفته می‏شوند.همانند نظام‏های بیولوژیکی و مکانیکی،نظام‏های اجتماعی نیز دروندادهایی دریافت می‏کنند(عملکردهایی که باید تحقق یابند)و از طریق ساختارهای خود بروندادهایی را ایجاد می‏کنند که به نوبه خود ممکن است مجددا به داخل‏ نظام تزریق شوند.بنابراین،زمانی که دروندادها مدرن شوند،باید ترکیب ساختارها نیز در جهت‏ برآورد نیازها انطباق پیدا کنند.بدین ترتیب موفقیت یا شکست نظام با میزان توانایی آن در انطباق‏ با نیازهای جدید مدرنیزاسیون و تضمین بقای نظام اجتماعی تعیین می‏شود.

نظریه‏پردازان مدرنیزاسیون،دگرگونی را حرکتی نظام‏مند از سنت‏گرایی به سوی تجدد می- دانند.سنت‏گرایی به معنی عوامل فرهنگی و ارزش‏ها است که از جمله روابط مستحکم خویشاوندی، دادوستد«ساده»،شیوه‏های غیرمستقیم حکمرانی و عدم ارتباط تفاهم‏آمیز(یکپارچه)با صاحبان‏ اقتدار را شامل می‏شود.

(در حالی که نوگرایی مجموعه‏ای است از ارزش‏ها و صفات شخصی،از جمله تحرک،فردگرایی و روحیه کارآفرینانه‏ای که برای نوسازی جامعه لازمند.این مجموعه،به نوبه خود تبدیل به یک‏ جریان تکاملی می‏شود که افزایش رشد اقتصادی،پیچیدگی اجتماعی،متفاوت شدن ساختارها و گسترش نیازها و ظرفیت‏ها از مشخصات آن است.تفاوت اصولی میان جامعه مدرن و سنتی، مجموعه‏ای از ساختارها است که نیازهای جامعه را برآورده می‏کنند آنچه در این نوع برداشت از تغییر به روشنی آشکار است عبارت است از الگوی تجربهء غربی در حکم الگوی جهانشمول برای‏ تغییرات،هم به لحاظ تحلیلی و هم به لحاظ ارزشی.

تا سال‏های اخیر،غالب مطالعات در مورد ایران،در زمینه رویکرد مدرنیزاسیون شکل می- گرفت.برای کسانی که در زمینهء ایران تخصص داشتند،این تئوری بیشتر یک زبان و یک طرح‏ توصیفی بود تا یک ابزار تحلیلی نظام‏مند.با وجود این،آشکار است که رویکرد مدرنیزاسیون یک‏ مرجع اساسی برای درک دگرگونی‏های سیاسی و اقتصادی-اجتماعی است.حرکت ایران از شکل‏ سنتی به سوی مدرنیته موضوعی است که در این مطالعات مطرح شده است.(تنها پس از انقلاب‏ اسلامی و ظهور اسلام سیاسی بود که برخی متخصصان منطقه،مدل دوقطبی و یک‏سویهء پیشرفت را زیر سؤال بردند و هوشیارانه نظریهء مدرنیزاسیون را کنار گذاشتند).

در این چارچوب بازار را می‏توان به خوبی در طبقه‏بندی فرهنگ سنتی جای داد.منشاء این‏ سنت‏گرایی و علل قطعی آن مشخص نیست،اما آنچه مسلم است اشارات محققان در این زمینه‏ است که مفهوم بازار را با یک‏سری اصول کلی و مجموعه‏ای از ظواهر و معیارهای مشترک یکی‏ می‏دانند.یک نمونه مهم از کاربرد نظریهء«تجدد و سنت‏گرایی»در مورد ایران،مربوط به تحقیقات‏ نیکی کدی،یکی از سرشناس‏ترین متخصصان در امور ایران است.وی که به درستی بازار را در حیطهء«سنتی»قرار می‏دهد،بازارها را این‏گونه شرح داده است:

اکثر آنها[بازاری‏ها]در مقاومت علیه وابستگی به غرب و گسترش اسلوب غربی متحدند،اگر چه کالاهای غربی به وفور در بازارها به فروش می‏روند.رشد سوپر مارکت‏ها،فروشگاه‏های‏ بزرگ و کالاهایی نظیر فرش‏های ماشینی که با قالی ایرانی رقابت می‏کنند،بر تسلط غربی‏ها بر اقتصاد ایران افزوده و نقش بازار را کاهش داده است.7

نه تنها کسانی که در بازار حجره دارند،بلکه افرادی که به طریق سنتی و نه مدرن به خرده- فروشی و صادرات کالا و مصنوعات می‏پردازند،بازاری هستند.بازاری‏ها یک«طبقه»در مفهوم‏ مارکسیستی آن نیستند،چرا که به طریق مختلفی با ابزارهای تولید ارتباط دارند...به این ترتیب‏ اصطلاح بازاری نه تنها بر محدوده بازار و فرهنگ اسلامی سنتی تمرکز دارد،بلکه به همان اندازه‏

نیز در ارتباط با تجارت‏های کوچک،تولید و بانکداری با ماهیتی عمدتا سنتی یا تنها اندکی نوگرا، معنا پیدا می‏کند.8

بنابراین بازار به واسطهء گونه و ماهیت سنتی خود معنا پیدا می‏کند و از لحاظ مکانی و یا جای‏گیری‏ در یک سیستم طبقاتی موضع تعریف‏شده‏ای ندارد،در تعریف کدی و نوشته‏های دیگری در همین‏ راستا،عوامل اصولی و ساختاری در تعریف،ایجاد و بازسازی هویت کنش و فرهنگ بازاری مشخص‏ نشده‏اند.به جای بررسی مکانیزم‏هایی که زمینه‏ساز این سنت‏گرایی هستند،کدی تحلیل خود را با اتصال تجدد و غرب و تلاش برای جانمایی بازار در این چارچوب ادامه می‏دهد.

این تحلیل می‏تواند اشاره‏ای در مورد ارتباط صفات فرهنگی بازار و موقعیت آن در اقتصاد جهانی در برداشته باشد.هرچند ارتباط میان این دو ساختار تصریح نشده است،بنا به دلایلی،این‏ ارتباط لزوما باید بسیار پیچیده باشد.(به طور مثال رابطه اکثر بخش‏های بازار با اقتصاد جهانی‏ متفاوت است.بازاری‏ها عموما از گسترش بازرگانی در سال‏های 0691 و 07 بهره‏مند شدند و بسیاری از اعضای بازار پیوندهای نزدیکی با اعضای بخش‏های به اصطلاح غرب برقرار کرده بودند).

احمد اشرف،پژوهشگر برجسته در امور ایران معاصر،از ترکیب عقاید ماکس وبر در باب‏ پاتریمونیالیسم(سلف‏گرایی)و نظریه مارکسیستی روش‏های تولید آسیایی،در ترسیم یک معبر تاریخی برای ایران استفاده کرده است که از راه جهان سرمایه‏داری غرب مجزاست.در چارچوب‏ رویکرد ساختارگرای تاریخی‏اش،احمد اشرف توجه خاصی را صرف بازار کرده است.از دیدگاه او «بازار همانند گهواره‏ای برای فرهنگ سنتی جامعه شهری ایران عمل کرده و ارکان فرهنگی خود را علی‏رغم نوگرایی و پیشرفت،حفظ و بازسازی کرده است.»9اما باز هم به سئوالاتی از قبیل این‏که‏ کدام ارکان فرهنگی این سنت‏گرایی را ایجاد کرده و چه مکانیسم‏هایی آن را بازسازی کرده‏اند، صریحا پاسخ داده نشده است.

یک مکانیسم احتمالی در زمینه این تحلیل عبارت است از پیشنهاد اشرف مبنی بر اینکه ویژگی‏ بازار در اتحاد آن با مسجد شکل می‏گیرد.به طور مثال در مقاله او در دایره المعارف ایرانیکا عملکردهای بازار به این صورت عنوان شده‏اند:

بازار در یک شهر ایرانی اسلامی شامل 1)یک مرکز خرید و فروش و یک مرکز عرضه کالاست‏ که در بخش‏های قدیمی شهر واقع شده است؛2)یک عرصه مهم است که همراه با مسجد، برخوردهای اجتماعی خارج از محیط خانوادگی در آنجا صورت می‏گیرد؛و 3)یک محیط فرهنگی-اجتماعی در شهرنشینی سنتی است.بازار در ایران معاصر دو نقش مهم دیگر نیز ایفا کرده است؛4)برای جامعه شیعی مذهبان یک پایگاه و یک بنیاد اقتصادی-اجتماعغی بوده؛و 5) مانند سنگری در جنبش‏های اعتراض‏آمیز سیاسی از آن استفاده شده است.»01

احمد اشرف و بسیاری از دیگر محققان،بر پیوند نزدیک بین بازار و روحانیون شیعه(علما)تأکید دارند.اتحاد میان بازار و مسجد براساس پیوندهای فامیلی،قرابت مکانی آنها،پرداخت وجوهات‏ مذهبی و صدقات از طرف اعضای بازار به علما و شرکت بازاری‏ها در هیئت‏های مذهبی پایه‏گذاری‏ شده است.به این ترتیب اشرف نتیجه می‏گیرد که بازاریان و علما«در روش زندگی و دیدگاه خود نسبت به جهان،تشابهات انکارناپذیری دارند.»11

هرچند ادعای مذهبی بودن بازار در مطالعات متعددی مطرح شده است اما این نتایج با تحقیقات تجربی نظام‏مند اثبات نشده‏اند و اخیرا نیز دیدگاه تک‏بعدی مذهبی بودن بازار زیر سؤال‏ رفته است.

ممکن است دیدگاه«بازار به منزلهء سنت»در برخی مطالعات،به فقدان تحقیق میدانی و یا ماهیت کلی‏نگر آنها به تاریخ نسبت داده شود.با این حال مردم‏شناسان و جغرافی‏دانان در تحقیقات‏ میدانی فوق‏العاده‏ای که انجام داده‏اند با خروج از فضای بسته تحقیقاتی خود با همین دوگانگی مواجه‏ شده‏اند.

به طور مثال،مایکل بونین در مطالعه منحصر به فرد و دقیق خود در مورد واحدهای تجاری‏ یزد چنین می‏گوید:

اگر این عنوان‏[حاجی‏]تا یک نشانه بیرونی برای مذهبی بودن(همین‏طور ثروتمند بودن)باشد، به نظر می‏رسد که در یزد از آنجاییث که درصد حاجی‏ها در بازار و خارج از بازار مشابه است، نظام ارزشی یکسانی چه در بازار و چه در خیابان‏ها برقرار است.بنابراین در نظر گرفتن بازار به‏ عنوان حوزه فعالیت‏های بازرگانی سنتی و منسوخ در برابر خیابان‏ها به عنوان منطقه پیشرفت و نوگرایی،ممکن است نادرست باشد.21

وی در مقاله خود این‏گونه نتیجه‏گیری کرده است:

خیابان‏ها همچون امتدادی از بازار هستند.هرچند مغازه‏ها کمتر تخصصی‏اند و حتی گاهی ظاهری‏ غربی دارند،اما ترتیب خطی غرفه‏های کوچک و خصوصیات دکانداران مشابه بازار است و جنبه‏های سنتی فراوان دیگری نیز در ویژگی مکان‏های تجاری خیابان‏ها بارز است.از بسیاری‏ جهات،خیابان‏ها همانقدر سنتی‏اند که بازار مدرن است.31

بونین در هیچ جای این مطالعه،بینش تجربیخود را برای پرسش در مور مواجههء دوسویهء نوگرایی‏ و سنت به کار نبرده است،مواجهه‏ای که از نظر وی در مقایسه بین بازار و خیابان اهمیت تحلیلی‏ چندانی نداشته است.راتبلت نیز مطالعهء خود را در مورد بازار قزوین در چارچوب سنت تحلیل‏ نظام‏های پارسونزی انجام داده است.هرچند پس از فصل مقدماتی،تحلیل تجربی پربار او،سناریویی‏ بسیار پیچیده‏تر از آن چه بیشتر در تئوری مدرنیزاسیون در مورد توازن نظام‏های اجتماعی آمده‏

است،ارائه می‏کند.41این دیدگاه،به درک دقیق آنچه این محققان آن را پایداری ایستارها و ساختارها در بازار می‏دانند کمک می‏کند.سنت‏گرایی بر ماهیتی ساکن و ایستا دلالت دارد.استدلال‏ وی یک نمونه عینی در دیدگاه مدرنیزاسیون است.

پایداری قالب‏های سنتی در تشکیلات این مراکز تجاری نشان می‏دهد که الگوهای نهادی موجود و برقراری در بازارها خود مانع از بروز دگرگونی‏های اقتصادی و از عوامل رکود حاضر در وضعیت‏ آنهاست.51

سنت‏گرایی نیرویی است که به تدریج در کالبد افراد جای می‏گیرد و روش‏های رفتاری آنها را تغییر می‏دهد.این تصویر مکانیکی تله‏های آشکاری دارد،چرا که فرهنگ یک حادثه محدود به زمان‏ نیست،بلکه جریانی مداوم است که در تعامل با جامعهء خود،در حال ساخته شدن و بازسازی است، جامعه را شکل می‏دهد و از جامعه شکل می‏گیرد.ممکن است افراد یا گروه‏ها فرهنگ را شکل دهند و یا بخش‏هایی از آن را به دلایل استراتژیک انتخاب کنند.

در حال حاضر اثبات کاستی‏های نظریه مدرنیزاسیون به طور عام و تقابل سنت و نوگرایی به‏ طور خاص،متکی بر اسناد معتبری است.اجازه دهید در اینجا مشکلات اصلی این دیدگاه را عنوان‏ کنم.از اواخر سال‏های 0691،تعداد محققانی که وضوح نظری او اعتبار تجربی نظریه مدرنیزاسیون‏ را مورد سوال قرار دادند،رو به فزونی گذاشت.61در مجموع،این دیدگاه را منتقدان به عدم‏ شناسایی نتایج مختلفی که در انتهای جریان دگرگونی رخ می‏دهد،و عدم تشخیص توان تقابل و تسلط در ماهیت سیاست،متهم کرده‏اند.محققانی که ذهنیتی تاریخی دارند،با یادآوری تجارب‏ گوناگون و غیرخطی ملل اروپایی،در رد پایه‏های این ادعا که امتداد و نقطه پایان تمام راه‏ها،همسو با مسیر متحدالشکل و ارگانیک اروپای غربی است،کوشیده‏اند.نویسندگان متعددی نیز نمونهء آرمانی‏ دوگانگی سنت در برابر نوگرایی و روش کارکردگرایی توضیحی آن را به چالش گرفته‏اند.به عنوان‏ مثال راینهارت بندیکس،محققان در باب مدرنیزاسیون را به جایگزینی نمونهء ایده‏آل با واقعیت و نامگذاری به عوض تحلیل متهم می‏کند.71متأسفانه استفاده از چارچوب دوگانگی سنت‏گرایی و تجدد در تحلیل جوامع،مانع از مفهوم‏سازی دو اصطلاح سنتی و مدرن به صورت مرتبط با یکدیگر و تأثیرپذیر از هم خواهد شد،امری که لزوم آن برای یک تحلیل پویا و صحت تجربی آن بدیهی‏ است.دست آخر اینکه،تئوری سیستم‏ها با توصیف وجود یک ساختار از طریق اثراتی که برجا گذاشته است،به وادی غایت‏شناسی در می‏افتد و بنابراین نمی‏تواند در مورد نتایج ناخواسته، عملکردهای بدون ساختار،یا ساختارهای بدون عملکرد توضیحی دهد.

در مفهوم‏سازی بازار از طریق سنتی بودن آن،این کاستی‏های عمومی را می‏توان دید.همانگونه‏ که در نقل‏قول‏های بالا نشان داده شد.به تصویر در آوردن بازار به صورت سنگر فرهنگ سنتی‏

نمی‏تواند پیوستگی‏ها و گسستگی‏ها را در بازار توضیح دهد.علت پیوند ماهیت بازار با ساختاری‏ شامل نظام‏های اقتصادی،سیاسی و اجتماعی آشکار نشده است؛ساختاری که اجزای آن به گونه‏ای‏ در هم ادغام شده‏اند که بازار را از هرگونه دگرگونی در سطوح بین‏المللی،ملی و حتی شهری‏ تأثیرناپذیر ساخته است.به همین دلیل،در اغلب مطالعات خام،این جهت‏گیری نوعی از اسلوب- شناسی را پرورانده که توصیف بازار قرن شانزدهم و بازار قرن بیستم را در کنار هم قرار می‏دهد.به‏ علاوه،این دیدگاه فرهنگی،تحلیل پیوستگی در بازار را نیز بی‏معنی جلوه می‏دهد،چرا که یک تعریف‏ ایستا از بازار ارایه می‏کند.این نظریه بر استدلالی دورانی متکی است که در آن بازار به صورت‏ سنتی توصیف شده است و هر امر سنتی ایستا.بنابراین در بازار دگرگونی رخ نمی‏دهد.بازار به طور تلویحی در جوار مفاهیم ایده‏آلی همچون اقتصاد مدرن،سیاست آزاد و جامعه عقلانی قرار داده می- شود.81در حالی که مراکز خرید و فروش در جوامع صنعتی،جایی برای معاملات عقلانی، غیرشخصی و مستقل فرض می‏شوند،به حداکثر رساندن سود شخصی-البته با تعریفی مضیق-تنها انگیزه و مکانیسم تسویه شدن و به تعادل رسیدن بازارها محسوب می‏شود.زیرآب این برداشت از بازارهای غربی تا حد زیادی با مطالعات تجربی دربارهء سازمان صنعتی زده می‏شود.دست آخر اینکه، دیدگاه بازار به منزلهء سنت آن را از سیاست‏ها،کارگزاری‏ها و دستورات اجرایی دولت تاثیرناپذیر جلوه می‏دهد.دولت تنها در صورتی وارد این مقولات می‏شود که بازار عکس‏العمل‏های منفی نسبت‏ به دولت بروز دهد.به این معنا ما طرفداران این دیدگاه فقط امیا و مطالبات بازاری‏ها را مبنی عدم‏ وابستگی و آزادی از هرگونه مداخله حکومت باز تولید می‏کنند.این محققان نفوذناپذیر بودن بازار را نسبت به سیاست‏های دولت و به همان اندازه نسبت به دگرگونی‏های اقتصادی-اجتماعی بدون‏ چون و چرا پذیرفته‏اند.
2)بازار به عنوان یک طبقه

با وجود اینکه تحلیل‏گران ایرانی غالبا مفاهیم و عبارات مارکسیستی را به کار می‏برند،اما اکثر مطالعات نشان می‏دهند که وضعیت و پیشرفت ایران در قالب تحلیل مارکسیستی جای نمی‏گیرد.91 تحلیل‏های مارکسیستی معمولا منشاء تغییرات در شیوه‏های تولید را نشان نمی‏دهند و دگرگونی‏های‏ فراساختاری را به شالودهء اقتصادی مرتبط نمی‏سازند،در عوض،وجه مشخصهء ادبیات ملهم از مارکسیسم،استفاده از«طبقه»به عنوان یک واحد تحلیلی،اهمیت دادن به متغیرهای اقتصادی و مرتبط دانستن تاریخ ایران مدرن با پیشرفت‏های سرمایه‏داری جهانی است.محققان پیرو این دیدگاه، در مورد بازار بر نقش اقتصادی و جنبه‏های طبقاتی آن تاکید دارند.اما بازار به لحاظ تاریخی ترکیبی‏

از تولید و فعالیت‏های بازرگانی است و نتیجتا در این مورد ایجاد ارتباط مستقیم بین شیوه‏های تولید و«طبقه»به آسانی مقدور نیست.ازاین‏رو در این مطالعات از نیروهای اجتماعی و فرهنگی به‏ صورت واسطه‏ای در رفع پیچیدگی‏های تجربی استفاده شده است.02

نویسندگانی همچون بیژن جزنی که در تحلیل‏های مارکسیستی خود تعصب بیشتری دارند،به‏ نوعی بازار را به صورت یک جوهر همگن توصیف می‏کنند که از مشخصات آن تمایلات خرده- بورژوازی است،یا درمواردی تحت تأثیر نظریه وابستگی بازاری‏ها را زمرهء بورژوای ملی طبقه‏بندی‏ می‏کنند.12در این اظهارنظرها بازار هم ماهیت دقیق«طبقه»مبهم باقی می‏ماند و غالبا دامنه‏ای از عوامل اقتصادی تا مسائل اجتماعی-فرهنگی را در بر می‏گیرد.حسین بشیریه در مطالعه خود در مورد مناسبات دولت و جامعه طی قرن بیستم،نظام سرمایه‏داری جهانی و دگرگونی در ائتلاف‏های‏ طبقاتی جستجو می‏کند.22در این استدلال،موضع خرده بورژوازی بازار با صفاتی نظیر سنتی،ملی و اسلامی تعدیل شده است.

این محققان در عین حال که بر دینامیسم اقتصادی و طبقاتی بازار تاکید دارند،در مواردی به‏ ناچار جنبه‏های فرهنگی و اجتماعی آن را مطرح می‏کنند،جنبه‏هایی که مشتق از نیروهای اقتصادی‏ نیستند و در آن گنجانده نمی‏شوند.

(دیگر ویژگی چارچوب نگاه به بازار به عنوان یک طبقه،آن است که خرده بورژوازی ایرانی را توسعه- نیافته نشان می‏دهد،چرا که نظام سرمایه‏داری در جامعه ایران با نوع غربی آن‏که در قالب‏ مارکسیستی مطرح می‏شود،انطباق ندارد.صادق زیباکلام اخیرا چنین اظهارنظر کرده است:«به‏ طور خلاصه باید گفت که در ایران طبقه بورژوا و قشر سرمایه‏دار تکامل پیدا نکرده‏اند.در پاکستان‏ و ترکیه و سایر جوامعی که نظام حزبی در آنها شکل گرفته است.لایه‏ها و طبقات مستقل اقتصادی‏ پیشاپیش به وجود آمده‏اند.در ایران این لایه هیچگاه ایجاد نشده است....»البته وی سریعا اضافه‏ می‏کند که«تنها بخش بااهمیت و مستقل‏[در جامعه ایران‏]بازار بوده است.به همین دلیل است که‏ بازار نقش مهمی را طی حوادث سیاسی جنبش مشروطیت و دوران پهلوی بر عهده داشته است.»32

زیباکلام،بازار را از لحاظ سیاسی فعال دانسته است،اما اظهارات مقدماتی او این مفهوم را در بر دارند که نقش مستقل و سیاسی بازار یک نقش واقعا بورژوایی یا سرمایه‏دارانه نبوده است.در نتیجه ما می‏مانیم بدون پاسخ به این سؤال که پس چه مکانیزمی این طبقه را قادر به ارایه چنین‏ نقشی در سیاست کرده است.

تحقیق موشکافانه یرواند آبراهامیان تحت عنوان ایران بین دو انقلاب با تأکید بر این مسئله‏ آغاز می‏شود که سیاست،حاصل تعامل تشکیلات سیاسی و نیروهای اجتماعی است.نیروهای‏ اجتماعی نیز به نوبه خود همان«طبقات اجتماعی»هستند،اما به مفهوم صریحی که در تعریف‏ تاریخی ای.پی.تامسون از«طبقه»ارائه شده است.42به این ترتیب آبراهامیان ضمن اشاره به‏ دگرگونی در ساختار طبقات ایران طی قرن بیستم نه تنها بر شیوه‏های تولید بلکه بر ارتباط طبقات با یکدیگر تمرکز می‏کند.در این روایت گسترده‏تر،بازار بخش مهمی از نیروهای اجتماعی است که در جنبش‏های اجتماعی شرکت می‏کند و می‏تواند دولت را تحت فشار قرار دهد.آبراهامیان در طبقه- بندی بازار(جامعهء بازار)از ساختار طبقاتی دورهء پس از 3691 استفاده می‏کند و بازار را بخشی از طبقه متوسط مالک می‏داند و در قسمت‏های دیگری از آن به صورت بخشی از«نیروهای سنتی»یا «طبقه متوسط سنتی»یاد می‏کند.52وی می‏نویسد:

این طبقه‏[طبقه متوسط مالک‏]با تعداد حدودا یک میلیون خانواده سه گروه بسیار نزدیک به هم‏ را شامل می‏شود.اولین گروه که هستهء این طبقه را تشکیل می‏دهد در بر گیرندهء تقریبا نیم میلیون‏ بازرگان،مغازه‏دار،تاجر و تولیدکننده است.دومین گروه شامل شهروندان نسبتا مرفهی با سرمایه‏گذاری‏های خارج از بازار است...گروه سوم از حدود نودهزار روحانی تشکیل شده است‏ ...هرچند گروه‏های دوم و سوم،بازاری به معنای لغوی آن نیستند اما،پیوندهای خانوادگی و مالی مستحکمی آنها را با گروه اول مرتبط می‏کند.62

به این ترتیب بازار به عنوان یک طبقهء اقتصادی،مانند یک پل ارتباطی عمل می‏کند.اما این پل‏ بیشتر با موقعیت اجتماعی و ثروت افراد مرتبط است تا با خصوصیات ارزشی آنها.

یکی از نتایج مهمی که از دیدگاه آبراهامیان حاصل می‏شود،خصوصیت مکانی بازار است. روایت آبراهامیان به طور ضمنی بر ویژگی مکانی بازار تاکید دارد،یعنی بازاریان را به عنوان یک‏ گروه در کنار هم قرار می‏دهد و آنها را از دیگران متمایز می‏کند.حداقل تعبیر من از گفته‏های او این‏ است که کارآفرینان شهری«خارج از بازار»هستند و«بازاری»معنایی تحت‏الفظی دارد.

کتاب امور سیاسی ایران نوشته جیمز بیل از معدود آثاری است که منحصرا به بررسی سیاست‏ در ایران از منظر طبقه و گروه پرداخته است.وی مدرنیزاسیون را از دیدگاه روابط طبقاتی و پدیدار شدن جامعهء حرفه‏ای-اداری-روشنفکری مورد بررسی قرار داده است.هرچند در تحلیل او بازار تنها نقش کوچکی بر عهده دارد؛اما وی از بازار به عنوان نماد و هسته فعالیت طبقه متوسط بورژوا یاد می‏کند.72تحلیل طبقاتی وی ملهم از نظریه مدرنیزاسیون است که در آن دوره نظریه‏ای غالب‏ بود.وی اضافه می‏کند که«برخلاف اروپا که در آن بخش‏های مهم بورژوازی تبدیل به اولین گروه- های طبقه حاکم می‏شوند،در ایران سنتی اعضای کمی از بورژوازی وارد رده‏های بالاتر طبقاتی می- شوند.از نظر جایگاه قدرت،طبقه متوسط بورژوا تقریبا مقامی بین طبقه متوسط اداری و روحانی‏ دارد.82بین بازار را در بخش میانی نظام عمیقا طبقاتی ایران قرار می‏دهد.اما جدای از آن در مورد این‏که طی قرن بیستم موقعیت طبقاتی بازار و روابط آن با سایر طبقات چگونه تغییر یافته است‏ توضیح دقیقی ارایه نمی‏کند.

در مطالعات جدیدتری که میثاق پارسا انجام داده است،نیز بازار اساسا بر حسب طبقه مفهوم- سازی شده است.92پارسا در پژوهش مهم خود علل انقلاب اسلامی را از رهگذر الگوی«ایجاد کردن‏ آلترناتیو»بررسی کرده است.احتمالا بیش از هر محقق دیگری،پارسا بازار را به عنوان اساسی‏ترین‏ عامل براندازی رژیم پهلوی می‏بیند.وی اعضای بازار را عموما به صورت سرمایه‏داران یا «کارآفرینان سنتی»معرفی می‏کند.از آنجایی که بسیج اجتماعی مورد توجه پارسا است،وی علاقمند است بداند چرا بازار تمایل فراوانی به اقدامات دسته‏جمعی نشان می‏دهد.پاسخ پارسا آن است که‏ بازار علاوه بر منابع وافر مالی(نشأت گرفته از موقعیت طبقاتی خود)،همان‏طور که آبراهامیان نیز معتقد است،از«همبستگی»ناشی از تمرکز مکانی خود نیز بهره‏مند است.

به طور خلاصه،دیدگاه بازار به عنوان یک طبقه یادآور آن است که بازار بیش از هر چیز یک‏ واحد اقتصادی است و به این دلیل در امور سیاسی ایران نقش دارد.اما در اکثر مطالعاتی که این‏ دیدگاه را اساس کار خود قرار داده‏اند چگونگی پدیدار شدن هویت طبقاتی بازار و بازسازی این‏

هویت،شرح داده نشده است.محققان در اشاره به این موضوعات،همانند مورد آبراهامیان و پارسا، با تأکید زیرکانه بر فضای بازار به عنوان مشخصه‏ای خطیر در تعریف آن،مفهومی اساسی از بازارها را به دست نمی‏دهند.از دیدگاهی کلی‏تر،آبراهامیان با ارایه تصویری صرفا اقتصادی از«طبقه» نشان می‏دهد که طبقات را نیروهایی غیر از نیروهای مولده شکل می‏دهند.اما با وارد شدن عواملی‏ نظیر«تعاملات مشترک با قالب‏های اجرایی»و«نظرات مشترک در قبال نوگرایی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی»در تعریف او،ابهامی شدید در مفهوم«طبقه»ایجاد می‏شود که قدرت تحلیلی‏ این تعریف را کمرنگ می‏کند.03

نهایتا،همانگونه که سامی زبیده اشاره کرده است،تحلیل طبقاتی،همبستگی اجتماعی را به‏ منزلهء مفروضات عرصهء سیاسی محسوب می‏کند.نهادها و فرآیندهای سیاسی خود نقش ناچیزی در تشکیل نیروهای سیاسی دارند.13بنابراین در این روش تحلیل،جای کمی برای سنجش ارتباط متقابل‏ بین مؤسسات دولتی و تشکیلات و همبستگی آشکار بازار باقی می‏ماند.

3)بازار به عنوان اقتصادی غیررسمی

اخیرا مبحث اقتصاد غیررسمی و بخش‏های مربوط به آن،در پژوهش‏های مربوط به مراکز بازرگانی شهری در جهان در حال توسعه مطرح شده است.موضوع اصلی این مطالعات این است که‏ در جهان در حال توسعه،بخش‏های«خودسازمانده»که خارج از حوزهء نظارت دولت قرار دارند، منبع انرژی دست نخورده‏ای برای رشد اقتصادی هستند و در حال حاضر بخش مهمی از سرمایه- گذاری‏ها،نیروی کار غیر کشاورزی،بازار اعتبارات شهری و تولیدات با ارزش افزوده را شامل می- شوند.بنابراین،ارزیابی‏های جاافتاده از این نوع اقتصادها قادر به پاسخگویی در مورد فعالیت‏های‏ ثبت‏نشدهء تولید و توزیع در بخش غیررسمی نخواهد بود.با بررسی محلات فقیرنشین در شهرهای‏ افریقایی در اواخر سال‏های 0691 و اوایل سال‏های 0791،سازمان‏هایی نظیر سازمان بین‏المللی کار، بانک جهانی و صندوق بین‏المللی پول مبحث اقتصاد غیررسمی را به سرعت در ادبیات خود پذیرفتند تا برنامه‏های توسعه نولیبرال خود را تقویت کند.

گیلن دنو پژوهشگر سیاسی‏ای است که مفهوم شبکه‏های غیررسمی را در مسائل شهری‏ خاورمیانه به کار برده است.23وی منحصرا با به کار بردن منابع دسته دوم،ارتباط انواع شبکه‏ها از جمله بازار را با جنبش‏های اجتماعی در مصر،لبنان و ایران مورد تحلیل قرار داده است.وی شبکه‏ها را در چهارگونه اصلی شناسایی کرده است:شبکه متقاضیان،صاحبان حرف،مذهبیون و شهروندان. این گروه‏ها،از آنجایی که قوانین و مقررات مکتوبی ندارند،غیررسمی محسوب شده‏اند.مقایسه‏ های‏

وی نمایانگر آن است که در روند نوگرایی،هر یک از این شبکه‏ها می‏توانند در جهت تثبیت و یا تضعیف آن روند نقش داشته باشند.روایت‏های تاریخی وی به خوبی نشان می‏دهد که پیچیدگی- های تجدد و دگرگونی‏های اقتصادی-اجتماعی موجب فرسایش برخی شبکه‏ها،یا پیدایش و تقویت‏ برخی دیگر می‏شوند.به این ترتیب او نتیجه می‏گیرد که قرار دادن«سنت و تجدد»در مقابل‏ یکدیگر نارسا است.

یکی از موارد مطالعه دو نو شبکه‏های شغلی بازار ایران است.از نظر وی رکن اصلی یکپارچگی‏ بازار،مجموعه‏ای از شبکه‏های شغلی و اجتماعی است که با ایجاد یک هویت جمعی اتحاد خود را حفظ کرده‏اند.این پیوستگی مکانیزمی بود که طی سال‏های 0691 و 0791 موجب پیوند بازاری‏ها، اتحاد آنها با علما و بسیج آنها علیه رژیم پهلوی شد.او با بررسی ساختار بازار قبل از انقلاب، مقاومت و قابلیت سازگاری بازار در برابر دگرگونی‏های دوران پس از جنگ جهانی دوم را نشان می- دهد.

مطالعات مهمی که اخیرا صورت گرفته‏اند،سعی در شناسایی مکانیزم‏هایی دارند که رفتار جمعی اقتصادهای شهری را در مقابل دولت تسهیل می‏کنند.در این مطالعات این موضوع اهمیتی‏ فراتر از یک سازهء تاریخی دارد و در آنها نحوه رویارویی این مجموعه‏ها با مسائل تجدد(از جمله‏ فراهم شدن آموزش،مراقبت‏های بهداشتی و مشارکت سیاسی)از طریق مراجعه به روش‏های محلی‏ و روزمرهء بسیج،خودیاری و رابطهء متقابل،بررسی می‏شود.به این ترتیب بازاری‏ها به عواملی تبدیل‏ می‏شوند که با ساختار اجتماعی و نظام سیاسی سروکار دارند و حتی آنها را به چالش می‏گیرند. بازار نیز مجموعه‏ای از شبکه‏های سیال،مستقل و درهم تنیده را شامل می‏شود که بر پایه شرایط محیطی جامعه و الزامات بقا شکل گرفته است.این توصیف نقش مهمی در بررسی اقتصادهای‏ شهری دارد،چرا که در شناسایی نیرویی که بازارها را متحد می‏کند و به آنها قابلیت درگیری در کنش‏های جمعی را می‏دهد،مبحث شبکه‏ها و پیوندها را پیش می‏کشد به عوض آن‏که بحث را به‏ فرهنگ عمومی و عوامل مذهبی محدود سازد.

اما رویکرد شبکه‏های غیررسمی نیز،مثل دوگانگی مدرن و سنتی،تعاملات را به دو عرصهء متمایز رسمی و غیررسمی محدود می‏کند.33اما بسیاری از موقعیت‏هایی که در مراکز اصلی‏تر و بزرگتر تجاری نظیر بازار تهران رخ می‏دهند،در حیطه محدود این تحلیل جای نمی‏گیرد.به طور مثال،آیا عضوی از بازار که پروانه کسب ندارد،اما مالیات پرداخت می‏کند و حتی برای داوری در یک حکم مالیاتی به اتحادیه مربوط به حرفهء خود مراجعه می‏کند-اتفاقی که به طور معمول در بازار تهران رخ می‏دهد-در بخش رسمی فعال است یا غیررسمی؟43هرچند یک چنین دیدگاه ممکن‏

است جواب بدهد،اما تحلیل بازار وسیع تهران را،که به طور سازمان یافته و قانونی با کارگزاران‏ دولتی مرتبط است،در این محدوده نمی‏توان جای داد.در مطالعات جدیدتر،پژوهشگران با دیدی‏ فراتر از مباحثات تعریفی و تحلیل‏های کمی،به بررسی ارتباط بین بخش‏های رسمی و غیررسمی و شناسایی عوامل تعیین‏کننده در شکل‏گیری پدیدهء غیررسمی بودن پرداخته‏اند.63بازارها،حوزه‏های‏ مناسبی برای بررسی مجدد و تفکیک اجزای دوگانگی رسمی و غیررسمی هستند،چرا که می‏توانند نفوذپذیری و تداخل مرزهای این دو را نشان دهند.
4)بازار به عنوان محصول کمیابی اطلاعات

داستان زندگی«متحده»که در دوران پیش از انقلاب طلبه‏ای در حوزه علمیه بود،بخش‏ بسیار جالبی در مورد گردش مادر این طلبهء جوان در بازار قم دارد:

ورود به بازار،ورود به دنیایی از تشریفات بود و ذکاوت،دنیایی از وفاداری‏های قدیمی و حتی جد در جد.معمولا همین وفاداری بود که مسیر حرکت مادرش را تعیین می‏کرد.چه در معبر کوچک طلافروش‏ها یا زیرطاق‏های گنبدی خیابان اصلی در راستهء وسیع پارچه‏فروش‏ها،مادرش‏ همیشه مغازه خاصی را در هر قسمت برای خرید انتخاب می‏کرد،مغازه‏ای که متعلق به یک‏ دوست قابل اعتماد خانوادگی بود.او برای خرید بی‏مقدمه به طرف این دوست قابل اعتماد نمی- رفت.مدتی در اطراف قدم می‏زد تا مغازه‏دار بداند که در سفارش خود دقت به خرج داده است. اما در واقع هیچ زنی نمی‏توانست فقط با تماشای ویترین مغازه‏ها،محّل خرید خود را انتخاب‏ کند.73

ضرورت وجود دوستان قابل اعتماد،ماهیت تکراری معاملات و آسان نبودن انتخاب اجناس در مغازه‏های خاص،برای گروهی از اقتصاددانان اواخر سال‏های 0691 یک پرسش تحلیلی بود.و عده- ای دیگر از محققان،با کنار گذاشتن فروض مربوط به اطلاعات به ارزیابی مجدد الگوهای‏ نئوکلاسیک بازارها پرداختند و از این رهگذر نشان دادند که الگوهای رقابت خالص در زمینهء وضعیت‏ها و کالاهایی که مانع از شناخت کامل کالاها نزد طرفین مبادله می‏شوند به شدت نارسا هستند.83بنابراین باید نهادهایی شکل بگیرند که نقض بازار و نتایج ناکارایی ناشی از هزینه‏های‏ معاملاتی را کاهش دهند.این نهادها غالبا بر ساخته‏هایی اجتماعی فرهنگی هستند که در مورد خریدار،فروشنده،یا کالا اطلاعاتی به دست می‏دهند.(به طور مثال شهرت،کیفیت و ارزش‏ اعتباری).

کلیفرد گیرتز نتایج تحلیلی این پارادایم تحقیقاتی را در مطالعه خود بر روی بازارهای روستایی‏ مراکش و اندونزی به کار برده است.93تحقیق وی الهام‏بخش بسیاری از مردم‏شناسان اقتصادی در

بررسی ساختار بازارها در جهان در حال توسعه به عنوان محصول کمبود اطلاعات بوده است. متأسفانه پژوهشگران سیاسی و متخصصان در امور ایران این نظریه‏ها را مورد توجه قرار نداده‏اند. گیرتز با یک مشاهده شروع می‏کند:

در بازار،غالبا اطلاعات ضعیف و ناچیز و کمیاب است و توزیع نامناسب دارد و به طرزی ناکارآ منتقل می‏شود و به شدت ارزش‏گذاری می‏شود...میزان بی‏اطلاعی نسبت به هر چیزی از کیفیت‏ محصولات و قیمت‏های روز تا امکانات و هزینه‏های تولید بسیار بالا است و بخش اعظم روش‏ سازماندهی و عملکرد بازار(و در میان آن روش‏های رفتاری اعضای مختلف آن)را می‏توان به‏ صورت سعی در کاهش این بی‏اطلاعی،افزایش آن و یا دفاع در برابر آن در مورد اشخاص‏ مختلف تفسیر کرد.04

محلی شدن تجارت،نوع خاصی از چانه‏زنی بر سر قیمت‏ها،تفکیک معاملات به اجزای کوچک، میزان ناچیز بهره‏برداری از سرمایه‏ها،و پابرجا بودن مشتری‏ها،ویژگی‏های اساسی بازار برای مقابله‏ با ناامنی اطلاعاتی و اختلال در علائم قیمت‏ها هستند.گیرتز معتقد است که این«قالب لاینفک»که‏ حاصل کمیابی اطلاعات است،کیفیتی است که اقتصاد بازار را از اقتصاد صنعتی متمایز می‏کند.نهایتا گیرتز بر تداوم فرهنگ بازار علیرغم دگرگونی‏های اقتصادی و اجتماعی تأکید دارد.14

(فرانک فانسلو نظریه خود دربارهء بازار را نقطهء مقابل تعریف گیرتز،می‏داند.معهذا دیدگاه او نیز براساس نارسایی‏های اطلاعاتی در محیط بازار است.14وی بر ویژگی فروش کالاها در بازارها به‏ عنوان عامل اصلی شکل‏دهنده این شکل نهادی بازار تأکید دارد.فانسلو،متخصص مردم‏شناس‏ اقتصادی که دربارهء بازارهای کشاورزی جنوب آسیا مطالعه می‏کند،به این نتیجه رسیده است که‏ کالاهای مورد معامله در بازارها اکثرا جایگزینی ندارند،یعنی از نظر کیفیت استاندارد نیستند. استانداردسازی کیفیت و کمیت شرط جانشین‏پذیری است که عدم تقارن اطلاعات را میان خریدار و فروشنده توازن می‏بخشد و در نتیجه به صورت پیش‏شرطی برای عملکرد کارای مکانیزم قیمت‏ها در می‏آید.اگر کیفیت و کمیت استاندار شوند فروشنده نمی‏تواند،مانند آنچه در بازار رخ می‏دهد،با تغییر در کیفیت یا کمیت کالا آنها را با قیمت مطابقت دهد،بلکه باید قیمت را براساس کیفیت و کمیت کالا تنظیم کند.24

طبق مطالعه‏ای که فانسلو در باب اقتصاد بازار در جنوب هندوستان انجام داده،کالاها، خریداران و فروشندگان در بازار،استراتژی‏ها و آدابی را برای تخفیف مخاطرات نااطمینانی در زمینهء کیفیت و کمیت محصولات به کار می‏بندند.او ادعا می‏کند که این وضعیت به طور محسوسی از آنچه در جوامع غربی می‏بینیم متفاوت است،جایی که دولت‏ها،کارآفرینان و تولیدکننده‏ها برای‏ تضمین کیفیت محصولات از طریق علایم تجاری،نظارت دولتی بر کیفیت و شرکت‏های تجاری‏ انحصاری روش‏هایی را در پیش گرفته‏اند که با نشان دادن اعتبار فروشندگان،ثبات در کیفیت‏ محصولات و استاندارد کردن اوزان و وسایل اندازه‏گیری،کمیابی و عدم تقارن اطلاعات بین‏ خریداران و فروشندگان را کاهش داده است.در بازار،معضل اطلاعات در خصوص کالاها به چانه- زنی بر سر کیفیت و کمیت کالاها می‏انجامد و این موضوع فروشندگان را در شرایط برتری نسبت به‏ خریداران قرار می‏دهد و رقابت بر سر قیمت‏ها را کاهش می‏دهد.

این دیدگاه با پیشقراول قرار دادن نظریه‏های اقتصادی مطالعات فرهنگی بازارها،پیشرفت‏ مهمی محسوب می‏شود.در این نظریه ویژگی‏های بازار،غریب و غیرمنطقی جلوه نمی‏کنند و در عین‏ حال هنجارها و رویه‏های بازار به طور نظام‏مند بررسی شده و به صورت اشتباهاتی استثنایی تلقی‏ نمی‏شود.این دیدگاه برای آنچه نظریه مدرنیزاسیون صرفا بر آن برچسب سنتی و عقب‏مانده می- زند،دلایل قابل قبولی فراهم می‏کند.

گیرتز و فانسلو گرچه بین اقتصاد بازار و انواع دیگر اقتصادها با میزان کمتری از کمبود اطلاعات تمایز می‏گذارند،نسبت به مقایسه میان بازارها و مطالعات تفاوت‏ها و دگرگونی‏های درون‏ یک بازار توجه چندانی نشان نداده‏اند.از آنجایی که این مطالعات مردم‏شناسانه محدود به محیط-

های روستایی هستند،در آنها نسبت به کالاهای استاندارد شده‏ای(نظیر ظروف پیرکس،چای بسته- بندی‏شدهء لیپتون،کاست‏های صوتی ماکسل)که در بازارهای خاورمیانه به فروش می‏روند توجهی‏ نشده است.به علاوه در این تحقیقات خرده‏فروشان دوره‏گرد،رعیت‏ها و فروشندگان روستایی مورد نظر بوده‏اند که برخلاف بازارهای تهران در معاملات وسیع،پیچیده و گسترده وارد نمی‏شوند. بررسی نقش برجسته تهران در امور صادرات و واردات ایران،چهره‏های جدیدی را در اقتصاد بازار، اعضای دولت،عمده‏فروشان ملی و تولیدکنندگان معرفی خواهد کرد.
بازار تهران به منزلهء مجموعه‏ای از شبکه‏ها

در تلاش برای شناخت بازار به عنوان یک موجود دگرگون شونده که از لحاظ سیاسی فعال‏ بوده است و بخشی از یک اقتصاد نفتی شدیدا سیاست‏زده است،به منابع گوناگونی در زمینه بازار و اقتصاد مراجعه کرده‏ام که در آن منطق کنش اقتصادی،منشاء پیدایش نهادها و گسترش تاریخی‏ بازارهای«خود-تنظیم‏گر»مورد بحث قرار گرفته‏اند.نظر من این است که به جای مقایسه بازار با انواع ایده‏ال(یعنی با انواع متجدد،سرمایه‏داری بورژوایی و بازارهای با اطلاعات کامل)و مفهوم- سازی بازار در قالب اصطلاحاتی که بار منفی دارند،می‏توان بازار را در همان چارچوب تحلیلی‏ای‏ مطالعه کرد که تمامی انواع بازارها را در آن چارچوب مطالعه می‏کنیم.در نیمه دوم این مقاله با استفاده از دیدگاهی تعدیل شده در زمینه جامعه‏شناسی اقتصادی،چارچوبی مفهومی ارایه کرده‏ام‏ که تصویری واقعی از پیچیدگی‏های بازار را فراهم و موضوعات نظری جامعی را در مورد عملکرد بازار عنوان می‏کند و بازار را در شرایط ویژه اقتصاد سیاسی و نهادهای رژیم پهلوی و نظام جمهوری‏ اسلامی تحلیل می‏کند.

ریشه‏ های فکری

سبک و سیاق عملکرد اقتصاد،دگرگونی‏های آن در طول زمان،و تعاملات آن با موقعیت‏های‏ سیاسی و اجتماعی از موضوعات اصلی علوم اجتماعی است.از نظر تاریخی،در توجیه منطق کنش- های اقتصادی دو انگیزه کاملا متفاوت مطرح است:اولین دیدگاه که من آن را«اصل مطلوبیت- گرایی»می‏نامم،براساس مجموعه‏ای جهانشمول از اصول موضوعه است که بر رفتار حداکثرکنندهء مطلوبیت غالب است؛دیدگاه دوم،کنش‏های اقتصادی را در پیوندی لاینفک با زمینه‏های تاریخی و اخلاقی جاری می‏دهد که آن را«زمینه‏گرا»نامیده‏ام.

سنت مطلوبیت‏گرایی که اساس اقتصاد نئوکلاسیک و نظریه انتخاب عقلانی است،رفتار انسان‏ را مبتنی براین فرض می‏داند که همه کنشگران عقلانی رفتار می‏کنند و به دنبال نفع شخصی خود هستند.انسان‏ها با در نظر گرفتن نسبت سود و زیان هر کاری،کنشی را در پیش می‏گیرند که با رجحان‏های شخصی‏شان سازگارتر باشد.بازارها محصول تعامل بین گروه‏هایی از افراد مجزا هستند که سعی دارند مطلوبیت خود را به حداکثر برسانند.دیدگاه مطلوبیت‏گرا تأثیر ساختارها و مناسبات اجتماعی بر اقتصاد را رد می‏کند.علم اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک افراد را قیمت‏پذیر تلقی می‏کنند و بنابراین،هویت‏ها،مناسبات اجتماعی،و پیشینه طرفین معامله را نامربوط تلقی می- کنند.44با وجود این‏که این دیدگاه قیاسی در مورد جوامع صنعتی به کار گرفته شده است،اما بسیاری از مردم‏شناسان اقتصادی استدلال می‏کنند که فروض نئوکلاسیکی دربارهء کنشگران عقلانی‏ در جوامع دهقانی و ماقبل صنعتی نیز کاربرد د

آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir