بازار اصطلاحی پربار و فشرده است.بازار و شکل وصفی آن،بازاری،در بر گیرندهء معانی متعددی در زبانهای فارسی و انگلیسی است.مفهوم بازار را میتوان در شرح یک مکان،یک اقتصاد،یک روش زندگی،یک طبقه و نمادی از حیات اسلامی یا خاورمیانهای به کار برد.این تعدد نقشها و ابعاد،از بازار موضوعی برای مطالعات معماری،مردمشناسی،اقتصادی،جامعهشناسی،تاریخی و سیاسی به دست داده است که یا مستقیما به تحلیل بازار پرداختهاند یا از آن به عنوان جزء مکمل مطالعهء خود بر جوامع خاورمیانهای بهره بردهاند.همانند القایی چون روستایی یا ولایتی،اصطلاح بازاری نیز از جمله عناویتی است که ایدهها و کلیشههایی را در اذهان ایجاد میکند چندان که میتواند شامل تصویری بکر و یا مذموم باشد.به زعم برخی افراد،بازار و اهالی آن،دنبالهرو یک زندگی اخلاقی و پاک هستند.در حالی که برخی دیگر بازار را به صورت سنگر سنتگرایی کورکورانه توصیف می- کنند.به علاوه در سفرخانهها و منابع غربی هالهای نامتعارف و غیرمعمول،حتی همین وجه سنت- گرایی بازار را در بر گرفته است.
با وجود معانی متعددی که بازار دارد و جایگاه پراهمیتی که در تحلیل اقتصاد و سیاست ایران مدرن به خود اختصاص داده است.اما عمدتا سنجش نقادانهای در مورد آن صورت نگرفته و در بسیاری از مطالعات تخصصی،تعریف بازار همچنان در ابهام باقی مانده است.
دیدگاه پژوهشگران و روزنامهنگاران در مورد بازار همانند عامهء ایرانیان است که همواره وجود آن را به صورت یک«جوهر پرمعنا»پذیرفتهاند.1وقتی از«بازار»صحبت میکنیم انگار میدانیم از کجا و از چه داریم حرف میزنیم.بدینسان،بازار هنوز نه تعریف شده است و نه مفهومسازی.به طور مثال،فریبا عادلخواه در مطالعه جدید خود با وجود موشکافی در سایر موارد،تعریفی از بازار یا بازاری ارائه نداده است.در حالی که این دو اصطلاح به کرات در تحقیق مردمشناسانهء وی در مورد جامعه شهری پس از انقلاب به چشم میخورد.2گوستاو تائیس نیز در مطالعات خود در مورد مذهب در بازار تهران،یکی از موضوعات اساسی تحقیق خود،یعنی بازار،را بدون تعریف رها کرده است.3در تحلیل و توصیف همهجانبه هاروارد راتبلیت از بازار قزوین نیز اجزای بازار به وضوح و با صراحت توصیف نشدهاند.وی در مراحل مختلف،بازار را معادل یک تشکیلات تجاری با تمامی انواع معاملات و دارای سازمانی سنتی دانسته است.4حتی در بعضی نوشتههای غیرایرانی برای مخاطب عام نیز از بازار تعریف خاصی ارایه نشده است.تدا اسکاچپول در تحلیل خود از انقلاب ایران،توجه خود را بر بازار ایران به عنوان«بنیاد مقاومت سیاسی»متمرکز کرده است،اما در مورد تعریف بازار به«یک جهان اقتصادی اجتماعی»اکتفا کرده است.5به علاوه،غالب دانستههای ما در مورد بازار به دو شکل موجودند:یا اظهاراتی قاطعانه که ابعادی افسانهای به بازار میبخشند یا اوصافی کلی و انتزاعی که بازار را در چارچوب رویکردهای نظری قرار میدهند.
هدف از این مقاله عبارت است از نوعی بازبینی مختصر در این باب که بازار چگونه مفهوم- سازی شده است.ابتدا طبقهبندی خود در این مورد را ابتدا بر چهار جنبه کلی بازار تقسیم کردهام: بازار به عنوان مفهومی سنتی،بازار به عنوان یک طبقه،بازار به عنوان شبکهای غیررسمی و بازار به عنوان محصول کمیابی اطلاعات.در نیمه دوم این مقاله،سعی بر آن بوده تا چهرهء بازار در زمینه مباحثات عمومی بر سر تجارت و اقتصاد بازسازی شود.
چهار تصویر از بازار 1-بازار سنتی
رایجترین شرح بر بازار ایرانی،آنرا انحصارا با سازههای تعمیم یافته فرهنگی وصف میکند.در این دیدگاه قدیمی،بازار متشکل از یک روش کلی زندگی است که رسوم اقتصادی،حساسیتهای سیاسی،روابط اجتماعی و عقاید ایدئولوژیک را در قالب«سنتی»در بر میگیرد.این نوع تلقی از بازار،روشنگر ماهیت چندوجهی آن است و ما را وادار میکند تا بازار تهران را فراتر از یک بخش صرفا اقتصادی مورد نظر قرار دهیم.این نوع برداشت از بازار را میتوان عمدتا تحت تأثیر نظریهء
مدرنیزاسیون دانست که در ایالات متحده طی دوران پس از جنگ جهانی دوم نظریهای غالب در علوم اجتماعی بود.6از مدرنیزاسیون در خالصترین شکل نظری آن به عنوان یک عامل کلی در بروز تحولات اجتماعی دفاع میشد و تغییر در نظام اجتماعی ناشی از دگرگونی در ارزشها،گواهی بر بروز این تحولات اجتماعی به حساب میآمد.
منشاء این طرز تلقی،فرضیهای است که طبق آن نظامهای اجتماعی،از جمله نظامهای سیاسی، واحدهایی جامع،محدود،خودکفا و پابرجا در نظر گرفته میشوند.همانند نظامهای بیولوژیکی و مکانیکی،نظامهای اجتماعی نیز دروندادهایی دریافت میکنند(عملکردهایی که باید تحقق یابند)و از طریق ساختارهای خود بروندادهایی را ایجاد میکنند که به نوبه خود ممکن است مجددا به داخل نظام تزریق شوند.بنابراین،زمانی که دروندادها مدرن شوند،باید ترکیب ساختارها نیز در جهت برآورد نیازها انطباق پیدا کنند.بدین ترتیب موفقیت یا شکست نظام با میزان توانایی آن در انطباق با نیازهای جدید مدرنیزاسیون و تضمین بقای نظام اجتماعی تعیین میشود.
نظریهپردازان مدرنیزاسیون،دگرگونی را حرکتی نظاممند از سنتگرایی به سوی تجدد می- دانند.سنتگرایی به معنی عوامل فرهنگی و ارزشها است که از جمله روابط مستحکم خویشاوندی، دادوستد«ساده»،شیوههای غیرمستقیم حکمرانی و عدم ارتباط تفاهمآمیز(یکپارچه)با صاحبان اقتدار را شامل میشود.
(در حالی که نوگرایی مجموعهای است از ارزشها و صفات شخصی،از جمله تحرک،فردگرایی و روحیه کارآفرینانهای که برای نوسازی جامعه لازمند.این مجموعه،به نوبه خود تبدیل به یک جریان تکاملی میشود که افزایش رشد اقتصادی،پیچیدگی اجتماعی،متفاوت شدن ساختارها و گسترش نیازها و ظرفیتها از مشخصات آن است.تفاوت اصولی میان جامعه مدرن و سنتی، مجموعهای از ساختارها است که نیازهای جامعه را برآورده میکنند آنچه در این نوع برداشت از تغییر به روشنی آشکار است عبارت است از الگوی تجربهء غربی در حکم الگوی جهانشمول برای تغییرات،هم به لحاظ تحلیلی و هم به لحاظ ارزشی.
تا سالهای اخیر،غالب مطالعات در مورد ایران،در زمینه رویکرد مدرنیزاسیون شکل می- گرفت.برای کسانی که در زمینهء ایران تخصص داشتند،این تئوری بیشتر یک زبان و یک طرح توصیفی بود تا یک ابزار تحلیلی نظاممند.با وجود این،آشکار است که رویکرد مدرنیزاسیون یک مرجع اساسی برای درک دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی-اجتماعی است.حرکت ایران از شکل سنتی به سوی مدرنیته موضوعی است که در این مطالعات مطرح شده است.(تنها پس از انقلاب اسلامی و ظهور اسلام سیاسی بود که برخی متخصصان منطقه،مدل دوقطبی و یکسویهء پیشرفت را زیر سؤال بردند و هوشیارانه نظریهء مدرنیزاسیون را کنار گذاشتند).
در این چارچوب بازار را میتوان به خوبی در طبقهبندی فرهنگ سنتی جای داد.منشاء این سنتگرایی و علل قطعی آن مشخص نیست،اما آنچه مسلم است اشارات محققان در این زمینه است که مفهوم بازار را با یکسری اصول کلی و مجموعهای از ظواهر و معیارهای مشترک یکی میدانند.یک نمونه مهم از کاربرد نظریهء«تجدد و سنتگرایی»در مورد ایران،مربوط به تحقیقات نیکی کدی،یکی از سرشناسترین متخصصان در امور ایران است.وی که به درستی بازار را در حیطهء«سنتی»قرار میدهد،بازارها را اینگونه شرح داده است:
اکثر آنها[بازاریها]در مقاومت علیه وابستگی به غرب و گسترش اسلوب غربی متحدند،اگر چه کالاهای غربی به وفور در بازارها به فروش میروند.رشد سوپر مارکتها،فروشگاههای بزرگ و کالاهایی نظیر فرشهای ماشینی که با قالی ایرانی رقابت میکنند،بر تسلط غربیها بر اقتصاد ایران افزوده و نقش بازار را کاهش داده است.7
نه تنها کسانی که در بازار حجره دارند،بلکه افرادی که به طریق سنتی و نه مدرن به خرده- فروشی و صادرات کالا و مصنوعات میپردازند،بازاری هستند.بازاریها یک«طبقه»در مفهوم مارکسیستی آن نیستند،چرا که به طریق مختلفی با ابزارهای تولید ارتباط دارند...به این ترتیب اصطلاح بازاری نه تنها بر محدوده بازار و فرهنگ اسلامی سنتی تمرکز دارد،بلکه به همان اندازه
نیز در ارتباط با تجارتهای کوچک،تولید و بانکداری با ماهیتی عمدتا سنتی یا تنها اندکی نوگرا، معنا پیدا میکند.8
بنابراین بازار به واسطهء گونه و ماهیت سنتی خود معنا پیدا میکند و از لحاظ مکانی و یا جایگیری در یک سیستم طبقاتی موضع تعریفشدهای ندارد،در تعریف کدی و نوشتههای دیگری در همین راستا،عوامل اصولی و ساختاری در تعریف،ایجاد و بازسازی هویت کنش و فرهنگ بازاری مشخص نشدهاند.به جای بررسی مکانیزمهایی که زمینهساز این سنتگرایی هستند،کدی تحلیل خود را با اتصال تجدد و غرب و تلاش برای جانمایی بازار در این چارچوب ادامه میدهد.
این تحلیل میتواند اشارهای در مورد ارتباط صفات فرهنگی بازار و موقعیت آن در اقتصاد جهانی در برداشته باشد.هرچند ارتباط میان این دو ساختار تصریح نشده است،بنا به دلایلی،این ارتباط لزوما باید بسیار پیچیده باشد.(به طور مثال رابطه اکثر بخشهای بازار با اقتصاد جهانی متفاوت است.بازاریها عموما از گسترش بازرگانی در سالهای 0691 و 07 بهرهمند شدند و بسیاری از اعضای بازار پیوندهای نزدیکی با اعضای بخشهای به اصطلاح غرب برقرار کرده بودند).
احمد اشرف،پژوهشگر برجسته در امور ایران معاصر،از ترکیب عقاید ماکس وبر در باب پاتریمونیالیسم(سلفگرایی)و نظریه مارکسیستی روشهای تولید آسیایی،در ترسیم یک معبر تاریخی برای ایران استفاده کرده است که از راه جهان سرمایهداری غرب مجزاست.در چارچوب رویکرد ساختارگرای تاریخیاش،احمد اشرف توجه خاصی را صرف بازار کرده است.از دیدگاه او «بازار همانند گهوارهای برای فرهنگ سنتی جامعه شهری ایران عمل کرده و ارکان فرهنگی خود را علیرغم نوگرایی و پیشرفت،حفظ و بازسازی کرده است.»9اما باز هم به سئوالاتی از قبیل اینکه کدام ارکان فرهنگی این سنتگرایی را ایجاد کرده و چه مکانیسمهایی آن را بازسازی کردهاند، صریحا پاسخ داده نشده است.
یک مکانیسم احتمالی در زمینه این تحلیل عبارت است از پیشنهاد اشرف مبنی بر اینکه ویژگی بازار در اتحاد آن با مسجد شکل میگیرد.به طور مثال در مقاله او در دایره المعارف ایرانیکا عملکردهای بازار به این صورت عنوان شدهاند:
بازار در یک شهر ایرانی اسلامی شامل 1)یک مرکز خرید و فروش و یک مرکز عرضه کالاست که در بخشهای قدیمی شهر واقع شده است؛2)یک عرصه مهم است که همراه با مسجد، برخوردهای اجتماعی خارج از محیط خانوادگی در آنجا صورت میگیرد؛و 3)یک محیط فرهنگی-اجتماعی در شهرنشینی سنتی است.بازار در ایران معاصر دو نقش مهم دیگر نیز ایفا کرده است؛4)برای جامعه شیعی مذهبان یک پایگاه و یک بنیاد اقتصادی-اجتماعغی بوده؛و 5) مانند سنگری در جنبشهای اعتراضآمیز سیاسی از آن استفاده شده است.»01
احمد اشرف و بسیاری از دیگر محققان،بر پیوند نزدیک بین بازار و روحانیون شیعه(علما)تأکید دارند.اتحاد میان بازار و مسجد براساس پیوندهای فامیلی،قرابت مکانی آنها،پرداخت وجوهات مذهبی و صدقات از طرف اعضای بازار به علما و شرکت بازاریها در هیئتهای مذهبی پایهگذاری شده است.به این ترتیب اشرف نتیجه میگیرد که بازاریان و علما«در روش زندگی و دیدگاه خود نسبت به جهان،تشابهات انکارناپذیری دارند.»11
هرچند ادعای مذهبی بودن بازار در مطالعات متعددی مطرح شده است اما این نتایج با تحقیقات تجربی نظاممند اثبات نشدهاند و اخیرا نیز دیدگاه تکبعدی مذهبی بودن بازار زیر سؤال رفته است.
ممکن است دیدگاه«بازار به منزلهء سنت»در برخی مطالعات،به فقدان تحقیق میدانی و یا ماهیت کلینگر آنها به تاریخ نسبت داده شود.با این حال مردمشناسان و جغرافیدانان در تحقیقات میدانی فوقالعادهای که انجام دادهاند با خروج از فضای بسته تحقیقاتی خود با همین دوگانگی مواجه شدهاند.
به طور مثال،مایکل بونین در مطالعه منحصر به فرد و دقیق خود در مورد واحدهای تجاری یزد چنین میگوید:
اگر این عنوان[حاجی]تا یک نشانه بیرونی برای مذهبی بودن(همینطور ثروتمند بودن)باشد، به نظر میرسد که در یزد از آنجاییث که درصد حاجیها در بازار و خارج از بازار مشابه است، نظام ارزشی یکسانی چه در بازار و چه در خیابانها برقرار است.بنابراین در نظر گرفتن بازار به عنوان حوزه فعالیتهای بازرگانی سنتی و منسوخ در برابر خیابانها به عنوان منطقه پیشرفت و نوگرایی،ممکن است نادرست باشد.21
وی در مقاله خود اینگونه نتیجهگیری کرده است:
خیابانها همچون امتدادی از بازار هستند.هرچند مغازهها کمتر تخصصیاند و حتی گاهی ظاهری غربی دارند،اما ترتیب خطی غرفههای کوچک و خصوصیات دکانداران مشابه بازار است و جنبههای سنتی فراوان دیگری نیز در ویژگی مکانهای تجاری خیابانها بارز است.از بسیاری جهات،خیابانها همانقدر سنتیاند که بازار مدرن است.31
بونین در هیچ جای این مطالعه،بینش تجربیخود را برای پرسش در مور مواجههء دوسویهء نوگرایی و سنت به کار نبرده است،مواجههای که از نظر وی در مقایسه بین بازار و خیابان اهمیت تحلیلی چندانی نداشته است.راتبلت نیز مطالعهء خود را در مورد بازار قزوین در چارچوب سنت تحلیل نظامهای پارسونزی انجام داده است.هرچند پس از فصل مقدماتی،تحلیل تجربی پربار او،سناریویی بسیار پیچیدهتر از آن چه بیشتر در تئوری مدرنیزاسیون در مورد توازن نظامهای اجتماعی آمده
است،ارائه میکند.41این دیدگاه،به درک دقیق آنچه این محققان آن را پایداری ایستارها و ساختارها در بازار میدانند کمک میکند.سنتگرایی بر ماهیتی ساکن و ایستا دلالت دارد.استدلال وی یک نمونه عینی در دیدگاه مدرنیزاسیون است.
پایداری قالبهای سنتی در تشکیلات این مراکز تجاری نشان میدهد که الگوهای نهادی موجود و برقراری در بازارها خود مانع از بروز دگرگونیهای اقتصادی و از عوامل رکود حاضر در وضعیت آنهاست.51
سنتگرایی نیرویی است که به تدریج در کالبد افراد جای میگیرد و روشهای رفتاری آنها را تغییر میدهد.این تصویر مکانیکی تلههای آشکاری دارد،چرا که فرهنگ یک حادثه محدود به زمان نیست،بلکه جریانی مداوم است که در تعامل با جامعهء خود،در حال ساخته شدن و بازسازی است، جامعه را شکل میدهد و از جامعه شکل میگیرد.ممکن است افراد یا گروهها فرهنگ را شکل دهند و یا بخشهایی از آن را به دلایل استراتژیک انتخاب کنند.
در حال حاضر اثبات کاستیهای نظریه مدرنیزاسیون به طور عام و تقابل سنت و نوگرایی به طور خاص،متکی بر اسناد معتبری است.اجازه دهید در اینجا مشکلات اصلی این دیدگاه را عنوان کنم.از اواخر سالهای 0691،تعداد محققانی که وضوح نظری او اعتبار تجربی نظریه مدرنیزاسیون را مورد سوال قرار دادند،رو به فزونی گذاشت.61در مجموع،این دیدگاه را منتقدان به عدم شناسایی نتایج مختلفی که در انتهای جریان دگرگونی رخ میدهد،و عدم تشخیص توان تقابل و تسلط در ماهیت سیاست،متهم کردهاند.محققانی که ذهنیتی تاریخی دارند،با یادآوری تجارب گوناگون و غیرخطی ملل اروپایی،در رد پایههای این ادعا که امتداد و نقطه پایان تمام راهها،همسو با مسیر متحدالشکل و ارگانیک اروپای غربی است،کوشیدهاند.نویسندگان متعددی نیز نمونهء آرمانی دوگانگی سنت در برابر نوگرایی و روش کارکردگرایی توضیحی آن را به چالش گرفتهاند.به عنوان مثال راینهارت بندیکس،محققان در باب مدرنیزاسیون را به جایگزینی نمونهء ایدهآل با واقعیت و نامگذاری به عوض تحلیل متهم میکند.71متأسفانه استفاده از چارچوب دوگانگی سنتگرایی و تجدد در تحلیل جوامع،مانع از مفهومسازی دو اصطلاح سنتی و مدرن به صورت مرتبط با یکدیگر و تأثیرپذیر از هم خواهد شد،امری که لزوم آن برای یک تحلیل پویا و صحت تجربی آن بدیهی است.دست آخر اینکه،تئوری سیستمها با توصیف وجود یک ساختار از طریق اثراتی که برجا گذاشته است،به وادی غایتشناسی در میافتد و بنابراین نمیتواند در مورد نتایج ناخواسته، عملکردهای بدون ساختار،یا ساختارهای بدون عملکرد توضیحی دهد.
در مفهومسازی بازار از طریق سنتی بودن آن،این کاستیهای عمومی را میتوان دید.همانگونه که در نقلقولهای بالا نشان داده شد.به تصویر در آوردن بازار به صورت سنگر فرهنگ سنتی
نمیتواند پیوستگیها و گسستگیها را در بازار توضیح دهد.علت پیوند ماهیت بازار با ساختاری شامل نظامهای اقتصادی،سیاسی و اجتماعی آشکار نشده است؛ساختاری که اجزای آن به گونهای در هم ادغام شدهاند که بازار را از هرگونه دگرگونی در سطوح بینالمللی،ملی و حتی شهری تأثیرناپذیر ساخته است.به همین دلیل،در اغلب مطالعات خام،این جهتگیری نوعی از اسلوب- شناسی را پرورانده که توصیف بازار قرن شانزدهم و بازار قرن بیستم را در کنار هم قرار میدهد.به علاوه،این دیدگاه فرهنگی،تحلیل پیوستگی در بازار را نیز بیمعنی جلوه میدهد،چرا که یک تعریف ایستا از بازار ارایه میکند.این نظریه بر استدلالی دورانی متکی است که در آن بازار به صورت سنتی توصیف شده است و هر امر سنتی ایستا.بنابراین در بازار دگرگونی رخ نمیدهد.بازار به طور تلویحی در جوار مفاهیم ایدهآلی همچون اقتصاد مدرن،سیاست آزاد و جامعه عقلانی قرار داده می- شود.81در حالی که مراکز خرید و فروش در جوامع صنعتی،جایی برای معاملات عقلانی، غیرشخصی و مستقل فرض میشوند،به حداکثر رساندن سود شخصی-البته با تعریفی مضیق-تنها انگیزه و مکانیسم تسویه شدن و به تعادل رسیدن بازارها محسوب میشود.زیرآب این برداشت از بازارهای غربی تا حد زیادی با مطالعات تجربی دربارهء سازمان صنعتی زده میشود.دست آخر اینکه، دیدگاه بازار به منزلهء سنت آن را از سیاستها،کارگزاریها و دستورات اجرایی دولت تاثیرناپذیر جلوه میدهد.دولت تنها در صورتی وارد این مقولات میشود که بازار عکسالعملهای منفی نسبت به دولت بروز دهد.به این معنا ما طرفداران این دیدگاه فقط امیا و مطالبات بازاریها را مبنی عدم وابستگی و آزادی از هرگونه مداخله حکومت باز تولید میکنند.این محققان نفوذناپذیر بودن بازار را نسبت به سیاستهای دولت و به همان اندازه نسبت به دگرگونیهای اقتصادی-اجتماعی بدون چون و چرا پذیرفتهاند.
2)بازار به عنوان یک طبقه
با وجود اینکه تحلیلگران ایرانی غالبا مفاهیم و عبارات مارکسیستی را به کار میبرند،اما اکثر مطالعات نشان میدهند که وضعیت و پیشرفت ایران در قالب تحلیل مارکسیستی جای نمیگیرد.91 تحلیلهای مارکسیستی معمولا منشاء تغییرات در شیوههای تولید را نشان نمیدهند و دگرگونیهای فراساختاری را به شالودهء اقتصادی مرتبط نمیسازند،در عوض،وجه مشخصهء ادبیات ملهم از مارکسیسم،استفاده از«طبقه»به عنوان یک واحد تحلیلی،اهمیت دادن به متغیرهای اقتصادی و مرتبط دانستن تاریخ ایران مدرن با پیشرفتهای سرمایهداری جهانی است.محققان پیرو این دیدگاه، در مورد بازار بر نقش اقتصادی و جنبههای طبقاتی آن تاکید دارند.اما بازار به لحاظ تاریخی ترکیبی
از تولید و فعالیتهای بازرگانی است و نتیجتا در این مورد ایجاد ارتباط مستقیم بین شیوههای تولید و«طبقه»به آسانی مقدور نیست.ازاینرو در این مطالعات از نیروهای اجتماعی و فرهنگی به صورت واسطهای در رفع پیچیدگیهای تجربی استفاده شده است.02
نویسندگانی همچون بیژن جزنی که در تحلیلهای مارکسیستی خود تعصب بیشتری دارند،به نوعی بازار را به صورت یک جوهر همگن توصیف میکنند که از مشخصات آن تمایلات خرده- بورژوازی است،یا درمواردی تحت تأثیر نظریه وابستگی بازاریها را زمرهء بورژوای ملی طبقهبندی میکنند.12در این اظهارنظرها بازار هم ماهیت دقیق«طبقه»مبهم باقی میماند و غالبا دامنهای از عوامل اقتصادی تا مسائل اجتماعی-فرهنگی را در بر میگیرد.حسین بشیریه در مطالعه خود در مورد مناسبات دولت و جامعه طی قرن بیستم،نظام سرمایهداری جهانی و دگرگونی در ائتلافهای طبقاتی جستجو میکند.22در این استدلال،موضع خرده بورژوازی بازار با صفاتی نظیر سنتی،ملی و اسلامی تعدیل شده است.
این محققان در عین حال که بر دینامیسم اقتصادی و طبقاتی بازار تاکید دارند،در مواردی به ناچار جنبههای فرهنگی و اجتماعی آن را مطرح میکنند،جنبههایی که مشتق از نیروهای اقتصادی نیستند و در آن گنجانده نمیشوند.
(دیگر ویژگی چارچوب نگاه به بازار به عنوان یک طبقه،آن است که خرده بورژوازی ایرانی را توسعه- نیافته نشان میدهد،چرا که نظام سرمایهداری در جامعه ایران با نوع غربی آنکه در قالب مارکسیستی مطرح میشود،انطباق ندارد.صادق زیباکلام اخیرا چنین اظهارنظر کرده است:«به طور خلاصه باید گفت که در ایران طبقه بورژوا و قشر سرمایهدار تکامل پیدا نکردهاند.در پاکستان و ترکیه و سایر جوامعی که نظام حزبی در آنها شکل گرفته است.لایهها و طبقات مستقل اقتصادی پیشاپیش به وجود آمدهاند.در ایران این لایه هیچگاه ایجاد نشده است....»البته وی سریعا اضافه میکند که«تنها بخش بااهمیت و مستقل[در جامعه ایران]بازار بوده است.به همین دلیل است که بازار نقش مهمی را طی حوادث سیاسی جنبش مشروطیت و دوران پهلوی بر عهده داشته است.»32
زیباکلام،بازار را از لحاظ سیاسی فعال دانسته است،اما اظهارات مقدماتی او این مفهوم را در بر دارند که نقش مستقل و سیاسی بازار یک نقش واقعا بورژوایی یا سرمایهدارانه نبوده است.در نتیجه ما میمانیم بدون پاسخ به این سؤال که پس چه مکانیزمی این طبقه را قادر به ارایه چنین نقشی در سیاست کرده است.
تحقیق موشکافانه یرواند آبراهامیان تحت عنوان ایران بین دو انقلاب با تأکید بر این مسئله آغاز میشود که سیاست،حاصل تعامل تشکیلات سیاسی و نیروهای اجتماعی است.نیروهای اجتماعی نیز به نوبه خود همان«طبقات اجتماعی»هستند،اما به مفهوم صریحی که در تعریف تاریخی ای.پی.تامسون از«طبقه»ارائه شده است.42به این ترتیب آبراهامیان ضمن اشاره به دگرگونی در ساختار طبقات ایران طی قرن بیستم نه تنها بر شیوههای تولید بلکه بر ارتباط طبقات با یکدیگر تمرکز میکند.در این روایت گستردهتر،بازار بخش مهمی از نیروهای اجتماعی است که در جنبشهای اجتماعی شرکت میکند و میتواند دولت را تحت فشار قرار دهد.آبراهامیان در طبقه- بندی بازار(جامعهء بازار)از ساختار طبقاتی دورهء پس از 3691 استفاده میکند و بازار را بخشی از طبقه متوسط مالک میداند و در قسمتهای دیگری از آن به صورت بخشی از«نیروهای سنتی»یا «طبقه متوسط سنتی»یاد میکند.52وی مینویسد:
این طبقه[طبقه متوسط مالک]با تعداد حدودا یک میلیون خانواده سه گروه بسیار نزدیک به هم را شامل میشود.اولین گروه که هستهء این طبقه را تشکیل میدهد در بر گیرندهء تقریبا نیم میلیون بازرگان،مغازهدار،تاجر و تولیدکننده است.دومین گروه شامل شهروندان نسبتا مرفهی با سرمایهگذاریهای خارج از بازار است...گروه سوم از حدود نودهزار روحانی تشکیل شده است ...هرچند گروههای دوم و سوم،بازاری به معنای لغوی آن نیستند اما،پیوندهای خانوادگی و مالی مستحکمی آنها را با گروه اول مرتبط میکند.62
به این ترتیب بازار به عنوان یک طبقهء اقتصادی،مانند یک پل ارتباطی عمل میکند.اما این پل بیشتر با موقعیت اجتماعی و ثروت افراد مرتبط است تا با خصوصیات ارزشی آنها.
یکی از نتایج مهمی که از دیدگاه آبراهامیان حاصل میشود،خصوصیت مکانی بازار است. روایت آبراهامیان به طور ضمنی بر ویژگی مکانی بازار تاکید دارد،یعنی بازاریان را به عنوان یک گروه در کنار هم قرار میدهد و آنها را از دیگران متمایز میکند.حداقل تعبیر من از گفتههای او این است که کارآفرینان شهری«خارج از بازار»هستند و«بازاری»معنایی تحتالفظی دارد.
کتاب امور سیاسی ایران نوشته جیمز بیل از معدود آثاری است که منحصرا به بررسی سیاست در ایران از منظر طبقه و گروه پرداخته است.وی مدرنیزاسیون را از دیدگاه روابط طبقاتی و پدیدار شدن جامعهء حرفهای-اداری-روشنفکری مورد بررسی قرار داده است.هرچند در تحلیل او بازار تنها نقش کوچکی بر عهده دارد؛اما وی از بازار به عنوان نماد و هسته فعالیت طبقه متوسط بورژوا یاد میکند.72تحلیل طبقاتی وی ملهم از نظریه مدرنیزاسیون است که در آن دوره نظریهای غالب بود.وی اضافه میکند که«برخلاف اروپا که در آن بخشهای مهم بورژوازی تبدیل به اولین گروه- های طبقه حاکم میشوند،در ایران سنتی اعضای کمی از بورژوازی وارد ردههای بالاتر طبقاتی می- شوند.از نظر جایگاه قدرت،طبقه متوسط بورژوا تقریبا مقامی بین طبقه متوسط اداری و روحانی دارد.82بین بازار را در بخش میانی نظام عمیقا طبقاتی ایران قرار میدهد.اما جدای از آن در مورد اینکه طی قرن بیستم موقعیت طبقاتی بازار و روابط آن با سایر طبقات چگونه تغییر یافته است توضیح دقیقی ارایه نمیکند.
در مطالعات جدیدتری که میثاق پارسا انجام داده است،نیز بازار اساسا بر حسب طبقه مفهوم- سازی شده است.92پارسا در پژوهش مهم خود علل انقلاب اسلامی را از رهگذر الگوی«ایجاد کردن آلترناتیو»بررسی کرده است.احتمالا بیش از هر محقق دیگری،پارسا بازار را به عنوان اساسیترین عامل براندازی رژیم پهلوی میبیند.وی اعضای بازار را عموما به صورت سرمایهداران یا «کارآفرینان سنتی»معرفی میکند.از آنجایی که بسیج اجتماعی مورد توجه پارسا است،وی علاقمند است بداند چرا بازار تمایل فراوانی به اقدامات دستهجمعی نشان میدهد.پاسخ پارسا آن است که بازار علاوه بر منابع وافر مالی(نشأت گرفته از موقعیت طبقاتی خود)،همانطور که آبراهامیان نیز معتقد است،از«همبستگی»ناشی از تمرکز مکانی خود نیز بهرهمند است.
به طور خلاصه،دیدگاه بازار به عنوان یک طبقه یادآور آن است که بازار بیش از هر چیز یک واحد اقتصادی است و به این دلیل در امور سیاسی ایران نقش دارد.اما در اکثر مطالعاتی که این دیدگاه را اساس کار خود قرار دادهاند چگونگی پدیدار شدن هویت طبقاتی بازار و بازسازی این
هویت،شرح داده نشده است.محققان در اشاره به این موضوعات،همانند مورد آبراهامیان و پارسا، با تأکید زیرکانه بر فضای بازار به عنوان مشخصهای خطیر در تعریف آن،مفهومی اساسی از بازارها را به دست نمیدهند.از دیدگاهی کلیتر،آبراهامیان با ارایه تصویری صرفا اقتصادی از«طبقه» نشان میدهد که طبقات را نیروهایی غیر از نیروهای مولده شکل میدهند.اما با وارد شدن عواملی نظیر«تعاملات مشترک با قالبهای اجرایی»و«نظرات مشترک در قبال نوگرایی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی»در تعریف او،ابهامی شدید در مفهوم«طبقه»ایجاد میشود که قدرت تحلیلی این تعریف را کمرنگ میکند.03
نهایتا،همانگونه که سامی زبیده اشاره کرده است،تحلیل طبقاتی،همبستگی اجتماعی را به منزلهء مفروضات عرصهء سیاسی محسوب میکند.نهادها و فرآیندهای سیاسی خود نقش ناچیزی در تشکیل نیروهای سیاسی دارند.13بنابراین در این روش تحلیل،جای کمی برای سنجش ارتباط متقابل بین مؤسسات دولتی و تشکیلات و همبستگی آشکار بازار باقی میماند.
3)بازار به عنوان اقتصادی غیررسمی
اخیرا مبحث اقتصاد غیررسمی و بخشهای مربوط به آن،در پژوهشهای مربوط به مراکز بازرگانی شهری در جهان در حال توسعه مطرح شده است.موضوع اصلی این مطالعات این است که در جهان در حال توسعه،بخشهای«خودسازمانده»که خارج از حوزهء نظارت دولت قرار دارند، منبع انرژی دست نخوردهای برای رشد اقتصادی هستند و در حال حاضر بخش مهمی از سرمایه- گذاریها،نیروی کار غیر کشاورزی،بازار اعتبارات شهری و تولیدات با ارزش افزوده را شامل می- شوند.بنابراین،ارزیابیهای جاافتاده از این نوع اقتصادها قادر به پاسخگویی در مورد فعالیتهای ثبتنشدهء تولید و توزیع در بخش غیررسمی نخواهد بود.با بررسی محلات فقیرنشین در شهرهای افریقایی در اواخر سالهای 0691 و اوایل سالهای 0791،سازمانهایی نظیر سازمان بینالمللی کار، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول مبحث اقتصاد غیررسمی را به سرعت در ادبیات خود پذیرفتند تا برنامههای توسعه نولیبرال خود را تقویت کند.
گیلن دنو پژوهشگر سیاسیای است که مفهوم شبکههای غیررسمی را در مسائل شهری خاورمیانه به کار برده است.23وی منحصرا با به کار بردن منابع دسته دوم،ارتباط انواع شبکهها از جمله بازار را با جنبشهای اجتماعی در مصر،لبنان و ایران مورد تحلیل قرار داده است.وی شبکهها را در چهارگونه اصلی شناسایی کرده است:شبکه متقاضیان،صاحبان حرف،مذهبیون و شهروندان. این گروهها،از آنجایی که قوانین و مقررات مکتوبی ندارند،غیررسمی محسوب شدهاند.مقایسه های
وی نمایانگر آن است که در روند نوگرایی،هر یک از این شبکهها میتوانند در جهت تثبیت و یا تضعیف آن روند نقش داشته باشند.روایتهای تاریخی وی به خوبی نشان میدهد که پیچیدگی- های تجدد و دگرگونیهای اقتصادی-اجتماعی موجب فرسایش برخی شبکهها،یا پیدایش و تقویت برخی دیگر میشوند.به این ترتیب او نتیجه میگیرد که قرار دادن«سنت و تجدد»در مقابل یکدیگر نارسا است.
یکی از موارد مطالعه دو نو شبکههای شغلی بازار ایران است.از نظر وی رکن اصلی یکپارچگی بازار،مجموعهای از شبکههای شغلی و اجتماعی است که با ایجاد یک هویت جمعی اتحاد خود را حفظ کردهاند.این پیوستگی مکانیزمی بود که طی سالهای 0691 و 0791 موجب پیوند بازاریها، اتحاد آنها با علما و بسیج آنها علیه رژیم پهلوی شد.او با بررسی ساختار بازار قبل از انقلاب، مقاومت و قابلیت سازگاری بازار در برابر دگرگونیهای دوران پس از جنگ جهانی دوم را نشان می- دهد.
مطالعات مهمی که اخیرا صورت گرفتهاند،سعی در شناسایی مکانیزمهایی دارند که رفتار جمعی اقتصادهای شهری را در مقابل دولت تسهیل میکنند.در این مطالعات این موضوع اهمیتی فراتر از یک سازهء تاریخی دارد و در آنها نحوه رویارویی این مجموعهها با مسائل تجدد(از جمله فراهم شدن آموزش،مراقبتهای بهداشتی و مشارکت سیاسی)از طریق مراجعه به روشهای محلی و روزمرهء بسیج،خودیاری و رابطهء متقابل،بررسی میشود.به این ترتیب بازاریها به عواملی تبدیل میشوند که با ساختار اجتماعی و نظام سیاسی سروکار دارند و حتی آنها را به چالش میگیرند. بازار نیز مجموعهای از شبکههای سیال،مستقل و درهم تنیده را شامل میشود که بر پایه شرایط محیطی جامعه و الزامات بقا شکل گرفته است.این توصیف نقش مهمی در بررسی اقتصادهای شهری دارد،چرا که در شناسایی نیرویی که بازارها را متحد میکند و به آنها قابلیت درگیری در کنشهای جمعی را میدهد،مبحث شبکهها و پیوندها را پیش میکشد به عوض آنکه بحث را به فرهنگ عمومی و عوامل مذهبی محدود سازد.
اما رویکرد شبکههای غیررسمی نیز،مثل دوگانگی مدرن و سنتی،تعاملات را به دو عرصهء متمایز رسمی و غیررسمی محدود میکند.33اما بسیاری از موقعیتهایی که در مراکز اصلیتر و بزرگتر تجاری نظیر بازار تهران رخ میدهند،در حیطه محدود این تحلیل جای نمیگیرد.به طور مثال،آیا عضوی از بازار که پروانه کسب ندارد،اما مالیات پرداخت میکند و حتی برای داوری در یک حکم مالیاتی به اتحادیه مربوط به حرفهء خود مراجعه میکند-اتفاقی که به طور معمول در بازار تهران رخ میدهد-در بخش رسمی فعال است یا غیررسمی؟43هرچند یک چنین دیدگاه ممکن
است جواب بدهد،اما تحلیل بازار وسیع تهران را،که به طور سازمان یافته و قانونی با کارگزاران دولتی مرتبط است،در این محدوده نمیتوان جای داد.در مطالعات جدیدتر،پژوهشگران با دیدی فراتر از مباحثات تعریفی و تحلیلهای کمی،به بررسی ارتباط بین بخشهای رسمی و غیررسمی و شناسایی عوامل تعیینکننده در شکلگیری پدیدهء غیررسمی بودن پرداختهاند.63بازارها،حوزههای مناسبی برای بررسی مجدد و تفکیک اجزای دوگانگی رسمی و غیررسمی هستند،چرا که میتوانند نفوذپذیری و تداخل مرزهای این دو را نشان دهند.
4)بازار به عنوان محصول کمیابی اطلاعات
داستان زندگی«متحده»که در دوران پیش از انقلاب طلبهای در حوزه علمیه بود،بخش بسیار جالبی در مورد گردش مادر این طلبهء جوان در بازار قم دارد:
ورود به بازار،ورود به دنیایی از تشریفات بود و ذکاوت،دنیایی از وفاداریهای قدیمی و حتی جد در جد.معمولا همین وفاداری بود که مسیر حرکت مادرش را تعیین میکرد.چه در معبر کوچک طلافروشها یا زیرطاقهای گنبدی خیابان اصلی در راستهء وسیع پارچهفروشها،مادرش همیشه مغازه خاصی را در هر قسمت برای خرید انتخاب میکرد،مغازهای که متعلق به یک دوست قابل اعتماد خانوادگی بود.او برای خرید بیمقدمه به طرف این دوست قابل اعتماد نمی- رفت.مدتی در اطراف قدم میزد تا مغازهدار بداند که در سفارش خود دقت به خرج داده است. اما در واقع هیچ زنی نمیتوانست فقط با تماشای ویترین مغازهها،محّل خرید خود را انتخاب کند.73
ضرورت وجود دوستان قابل اعتماد،ماهیت تکراری معاملات و آسان نبودن انتخاب اجناس در مغازههای خاص،برای گروهی از اقتصاددانان اواخر سالهای 0691 یک پرسش تحلیلی بود.و عده- ای دیگر از محققان،با کنار گذاشتن فروض مربوط به اطلاعات به ارزیابی مجدد الگوهای نئوکلاسیک بازارها پرداختند و از این رهگذر نشان دادند که الگوهای رقابت خالص در زمینهء وضعیتها و کالاهایی که مانع از شناخت کامل کالاها نزد طرفین مبادله میشوند به شدت نارسا هستند.83بنابراین باید نهادهایی شکل بگیرند که نقض بازار و نتایج ناکارایی ناشی از هزینههای معاملاتی را کاهش دهند.این نهادها غالبا بر ساختههایی اجتماعی فرهنگی هستند که در مورد خریدار،فروشنده،یا کالا اطلاعاتی به دست میدهند.(به طور مثال شهرت،کیفیت و ارزش اعتباری).
کلیفرد گیرتز نتایج تحلیلی این پارادایم تحقیقاتی را در مطالعه خود بر روی بازارهای روستایی مراکش و اندونزی به کار برده است.93تحقیق وی الهامبخش بسیاری از مردمشناسان اقتصادی در
بررسی ساختار بازارها در جهان در حال توسعه به عنوان محصول کمبود اطلاعات بوده است. متأسفانه پژوهشگران سیاسی و متخصصان در امور ایران این نظریهها را مورد توجه قرار ندادهاند. گیرتز با یک مشاهده شروع میکند:
در بازار،غالبا اطلاعات ضعیف و ناچیز و کمیاب است و توزیع نامناسب دارد و به طرزی ناکارآ منتقل میشود و به شدت ارزشگذاری میشود...میزان بیاطلاعی نسبت به هر چیزی از کیفیت محصولات و قیمتهای روز تا امکانات و هزینههای تولید بسیار بالا است و بخش اعظم روش سازماندهی و عملکرد بازار(و در میان آن روشهای رفتاری اعضای مختلف آن)را میتوان به صورت سعی در کاهش این بیاطلاعی،افزایش آن و یا دفاع در برابر آن در مورد اشخاص مختلف تفسیر کرد.04
محلی شدن تجارت،نوع خاصی از چانهزنی بر سر قیمتها،تفکیک معاملات به اجزای کوچک، میزان ناچیز بهرهبرداری از سرمایهها،و پابرجا بودن مشتریها،ویژگیهای اساسی بازار برای مقابله با ناامنی اطلاعاتی و اختلال در علائم قیمتها هستند.گیرتز معتقد است که این«قالب لاینفک»که حاصل کمیابی اطلاعات است،کیفیتی است که اقتصاد بازار را از اقتصاد صنعتی متمایز میکند.نهایتا گیرتز بر تداوم فرهنگ بازار علیرغم دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی تأکید دارد.14
(فرانک فانسلو نظریه خود دربارهء بازار را نقطهء مقابل تعریف گیرتز،میداند.معهذا دیدگاه او نیز براساس نارساییهای اطلاعاتی در محیط بازار است.14وی بر ویژگی فروش کالاها در بازارها به عنوان عامل اصلی شکلدهنده این شکل نهادی بازار تأکید دارد.فانسلو،متخصص مردمشناس اقتصادی که دربارهء بازارهای کشاورزی جنوب آسیا مطالعه میکند،به این نتیجه رسیده است که کالاهای مورد معامله در بازارها اکثرا جایگزینی ندارند،یعنی از نظر کیفیت استاندارد نیستند. استانداردسازی کیفیت و کمیت شرط جانشینپذیری است که عدم تقارن اطلاعات را میان خریدار و فروشنده توازن میبخشد و در نتیجه به صورت پیششرطی برای عملکرد کارای مکانیزم قیمتها در میآید.اگر کیفیت و کمیت استاندار شوند فروشنده نمیتواند،مانند آنچه در بازار رخ میدهد،با تغییر در کیفیت یا کمیت کالا آنها را با قیمت مطابقت دهد،بلکه باید قیمت را براساس کیفیت و کمیت کالا تنظیم کند.24
طبق مطالعهای که فانسلو در باب اقتصاد بازار در جنوب هندوستان انجام داده،کالاها، خریداران و فروشندگان در بازار،استراتژیها و آدابی را برای تخفیف مخاطرات نااطمینانی در زمینهء کیفیت و کمیت محصولات به کار میبندند.او ادعا میکند که این وضعیت به طور محسوسی از آنچه در جوامع غربی میبینیم متفاوت است،جایی که دولتها،کارآفرینان و تولیدکنندهها برای تضمین کیفیت محصولات از طریق علایم تجاری،نظارت دولتی بر کیفیت و شرکتهای تجاری انحصاری روشهایی را در پیش گرفتهاند که با نشان دادن اعتبار فروشندگان،ثبات در کیفیت محصولات و استاندارد کردن اوزان و وسایل اندازهگیری،کمیابی و عدم تقارن اطلاعات بین خریداران و فروشندگان را کاهش داده است.در بازار،معضل اطلاعات در خصوص کالاها به چانه- زنی بر سر کیفیت و کمیت کالاها میانجامد و این موضوع فروشندگان را در شرایط برتری نسبت به خریداران قرار میدهد و رقابت بر سر قیمتها را کاهش میدهد.
این دیدگاه با پیشقراول قرار دادن نظریههای اقتصادی مطالعات فرهنگی بازارها،پیشرفت مهمی محسوب میشود.در این نظریه ویژگیهای بازار،غریب و غیرمنطقی جلوه نمیکنند و در عین حال هنجارها و رویههای بازار به طور نظاممند بررسی شده و به صورت اشتباهاتی استثنایی تلقی نمیشود.این دیدگاه برای آنچه نظریه مدرنیزاسیون صرفا بر آن برچسب سنتی و عقبمانده می- زند،دلایل قابل قبولی فراهم میکند.
گیرتز و فانسلو گرچه بین اقتصاد بازار و انواع دیگر اقتصادها با میزان کمتری از کمبود اطلاعات تمایز میگذارند،نسبت به مقایسه میان بازارها و مطالعات تفاوتها و دگرگونیهای درون یک بازار توجه چندانی نشان ندادهاند.از آنجایی که این مطالعات مردمشناسانه محدود به محیط-
های روستایی هستند،در آنها نسبت به کالاهای استاندارد شدهای(نظیر ظروف پیرکس،چای بسته- بندیشدهء لیپتون،کاستهای صوتی ماکسل)که در بازارهای خاورمیانه به فروش میروند توجهی نشده است.به علاوه در این تحقیقات خردهفروشان دورهگرد،رعیتها و فروشندگان روستایی مورد نظر بودهاند که برخلاف بازارهای تهران در معاملات وسیع،پیچیده و گسترده وارد نمیشوند. بررسی نقش برجسته تهران در امور صادرات و واردات ایران،چهرههای جدیدی را در اقتصاد بازار، اعضای دولت،عمدهفروشان ملی و تولیدکنندگان معرفی خواهد کرد.
بازار تهران به منزلهء مجموعهای از شبکهها
در تلاش برای شناخت بازار به عنوان یک موجود دگرگون شونده که از لحاظ سیاسی فعال بوده است و بخشی از یک اقتصاد نفتی شدیدا سیاستزده است،به منابع گوناگونی در زمینه بازار و اقتصاد مراجعه کردهام که در آن منطق کنش اقتصادی،منشاء پیدایش نهادها و گسترش تاریخی بازارهای«خود-تنظیمگر»مورد بحث قرار گرفتهاند.نظر من این است که به جای مقایسه بازار با انواع ایدهال(یعنی با انواع متجدد،سرمایهداری بورژوایی و بازارهای با اطلاعات کامل)و مفهوم- سازی بازار در قالب اصطلاحاتی که بار منفی دارند،میتوان بازار را در همان چارچوب تحلیلیای مطالعه کرد که تمامی انواع بازارها را در آن چارچوب مطالعه میکنیم.در نیمه دوم این مقاله با استفاده از دیدگاهی تعدیل شده در زمینه جامعهشناسی اقتصادی،چارچوبی مفهومی ارایه کردهام که تصویری واقعی از پیچیدگیهای بازار را فراهم و موضوعات نظری جامعی را در مورد عملکرد بازار عنوان میکند و بازار را در شرایط ویژه اقتصاد سیاسی و نهادهای رژیم پهلوی و نظام جمهوری اسلامی تحلیل میکند.
ریشه های فکری
سبک و سیاق عملکرد اقتصاد،دگرگونیهای آن در طول زمان،و تعاملات آن با موقعیتهای سیاسی و اجتماعی از موضوعات اصلی علوم اجتماعی است.از نظر تاریخی،در توجیه منطق کنش- های اقتصادی دو انگیزه کاملا متفاوت مطرح است:اولین دیدگاه که من آن را«اصل مطلوبیت- گرایی»مینامم،براساس مجموعهای جهانشمول از اصول موضوعه است که بر رفتار حداکثرکنندهء مطلوبیت غالب است؛دیدگاه دوم،کنشهای اقتصادی را در پیوندی لاینفک با زمینههای تاریخی و اخلاقی جاری میدهد که آن را«زمینهگرا»نامیدهام.
سنت مطلوبیتگرایی که اساس اقتصاد نئوکلاسیک و نظریه انتخاب عقلانی است،رفتار انسان را مبتنی براین فرض میداند که همه کنشگران عقلانی رفتار میکنند و به دنبال نفع شخصی خود هستند.انسانها با در نظر گرفتن نسبت سود و زیان هر کاری،کنشی را در پیش میگیرند که با رجحانهای شخصیشان سازگارتر باشد.بازارها محصول تعامل بین گروههایی از افراد مجزا هستند که سعی دارند مطلوبیت خود را به حداکثر برسانند.دیدگاه مطلوبیتگرا تأثیر ساختارها و مناسبات اجتماعی بر اقتصاد را رد میکند.علم اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک افراد را قیمتپذیر تلقی میکنند و بنابراین،هویتها،مناسبات اجتماعی،و پیشینه طرفین معامله را نامربوط تلقی می- کنند.44با وجود اینکه این دیدگاه قیاسی در مورد جوامع صنعتی به کار گرفته شده است،اما بسیاری از مردمشناسان اقتصادی استدلال میکنند که فروض نئوکلاسیکی دربارهء کنشگران عقلانی در جوامع دهقانی و ماقبل صنعتی نیز کاربرد د