بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 آذر 1391      15:52
بررسی اسکان و شیوه زندگی تهی دستان در شهر با تمرکز بر تهران

تهیدستان مهاجر در شهر

فرهاد کاظمی- استاد علوم سیاسی، مطالعات خاورمیانه و مطالعات اسلامی در دانشگاه نیویورک

اقتصاد ایرانی: فرهاد کاظمی استاد علوم سیاسی، مطالعات خاورمیانه و مطالعات اسلامی در دانشگاه نیویورک است. او در حوزه های مدیریت دانشگاهی نیز فعال بوده است. از جمله پست های مدیریتی او عبارتند از: ریاست دپارتمان علوم سیاسی شعبه ابوظبی دانشگاه نیویورک، نایب رئیس بخش مطالعات بین الملل، و رئیس مرکز مطالعات خاورمیانه کورکیان. از جمله تالیفات او عبارتند از: «روستاییان و سیاست در خاورمیانه مدرن» (Peasants and Politics in the Modern Middle East) با همکاری جان واتربری که در سال ۱۹۹۱ و توسط انتشارات دانشگاه فلوریدا به چاپ رسیده است و سیاست و فرهنگ در ایران (Politics and Culture in Iran ) که در سال ۱۹۸۱ و توسط مرکز مطالعات علوم سیاسی و تحقیقات اجتماعی دانشگاه میشیگان به چاپ رسیده است.

مقاله او در مورد الگوی اسکان تهی دستان را می خوانید:

 

توصیف مناطق مسکونی که تهیدستان مهاجر در آنها زندگی می کنند زیر عنوان هایی مانند مناطق حاشیه نشین، حلبی آبادها یا زاغه ها دارای مشکلات تعریفی مشخصی است. همه کسانی که درباره گروه های کم درآمد شهری در کشورهای در حال توسعه مطالعه کرده اند، مجبور بوده اند با این مشکل سروکله بزنند. به طور مثال، جان ترنر معتقد است اصطلاح «مناطق خودگردان شهری» تعبیر بهتری نسبت به اصطلاح رایج حاشیه نشین هاست. در ادبیات این موضوع اصطلاحات توصیفی دیگری مانند «غیر دائم»، «فاقد کنترل»، «حاشیه ای»، «فاقد نقشه»، «موقتی»، «خودانگیخته» و «غیرمعمول» هم به کار رفته است. گاهی هم اصطلاحات بومی- مانند «بریدایا» (barriada) [در پرو]، «فاوِلا» (Favela) [در برزیل]، «شریفه» (sharifa) [در مصر] یا گچه کوندا (gece konda) [در ترکیه] برای اشاره به پدیده مشابهی به کار می رود. برای گریز از دعواهای واژه شناختی و مکان شناختی (topology)، کنفرانس سازمان ملل درباره اسکان بشری اصطلاح «زیست گاه های حاشیه ای و زاغه ها» را پیشنهاد داده است چرا که «اصطلاح آشنایی ات برای توصیف مناطق مسکونی نسبتاً دائم که دست کم در ظاهر فقیر، فاقد قدرت، متراکم و مخروبه هستند.» به توصیه سازمان ملل این همه کاربرد این واژه در راستای کم کردن از انبوه واژگانی است که درباره «انواع زیست گاه های شهری» به کار می روند.

اصطلاح «زاغه نشین» یا «زیست گاه های حاشیه نشینان» احتمالاً توصیف درستی از مناطق مسکونی ای است که تهیدستان مهاجر در تهران را در خود جای می دهد. اصطلاح حاشیه نشینی به معنای «تصرف عدوانی زمینی توسط افراد بی خانمان و بی زمین» اصطلاح محدودی است که تنها بخشی از تهیدستان مهاجر تهران را دربرمی گیرد. تعداد زیادی از مهاجران تهیدست، حاشیه نشین نیستند و در عوض در خانه های اجاره ای یا خانه های خودشان در محلات کم درآمد تهران زندگی می کنند. اغلب این محلات با استانداردهای معمول زاغه هستند. این محلات شبیه خانه های سنتی مرکز شهر هستند که در اغلب مراکز شهری جهان پیدا می شوند. با این حال، برخی از این محلات کم درآمد به معنای دقیق کلمه زاغه نیستند. این محلات، گذاری به یک طبقه «نسبتاً» پردرآمدتر محسوب می شوند و اغلب خانه هایشان متعلق به مهاجرانِ دارای شغل کامل و مزدبگیر است. با این حال، قشر کم درآمد این مهاجران- که دست کم یک چهارم جمعیت شهری را تشکیل می دهد- هنوز هم جزو تهیدستان مهاجر قرار می گیرد. زندگی حاشیه ای با ویژگی هایش مانند درآمد اندک، عدم ثبات تصرفات و فقدان یا کمبود خدمات شهری، وجه شبه این قشر با زاغه نشینان همجوارشان است. اما آنچه این گروه را از دیگران متمایز می کند آن است که اینها دارای مشاغل ثابت هستند و آنطور که ترنر می گوید در حال ادغام [در نظام شهری] هستند.

مهاجران کم درآمد در تهران در واحدهای مسکونی بسیار متنوعی که در همه جای شهر پراکنده شده اند، زندگی می کنند. تمرکز اصلی تهیدستان مهاجر در حواشی تهران بزرگ، به خصوص در مناطق جنوبی آن است. در سال 1972، مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران تحقیقی درباره مناطق حاشیه نشین انجام داد. این پیمایش منحصراً درباره حاشیه نشینان بود و بنابراین تنها به گروه های مهم تهیدستان مهاجر در مناطق زاغه نشین تهران می پرداخت. به منظور شناسایی مناطق حاشیه نشین، تهران به چهار منطقه جغرافیایی اصلی تقسیم شد (نقشه شماره 1) در این پیمایش 428 منطقه اسکانی با 780/3 صاحب خانه (جدول شماره 1) مورد بررسی قرار گرفتند. بیشترین تراکم حاشیه نشین ها در جنوب تهران بود که بیش از 61 درصد مناطق مسکونی حاشیه ای را در خود جای می داد.

تمرکز حاشیه نشین ها و دیگر گروه های تهیدست مهاجر در جنوب شهر تهران برای کسی که تهران را دیده، چیز تازه ای نیست. وقتی جمعیت تهران افزایش پیدا کرد و به لحاظ ارضی گسترش یافت، طبقات ثروتمند به شمال شهر رفتند. جابه جایی طبقات مسلط و ثروت شان به بخش های شمالی شهر، به شکل روشنی روی ظاهر فیزیکی و توپوگرافی شهر تأثیر گذاشت. اگر کسی از جنوب تهران به سمت شمال آن حرکت می کرد، می دید که خیابان ها پهن تر و خلوت تر می شوند، تعداد درخت ها و بوستان ها بیشتر و سبک های زندگی و معماری متنوع تر می شد. انگار که شهر به دو بخش خاکستری و خاک گرفته ی جنوبِ فقیر و سبز و درخشانِ شمالِ ثروتمند تقسیم شده است. احتمالاً شهرهای اندکی وجود داشته باشند که تضاد بین فقر فوق العاده جنوب و ثروت فراوان شمال در آن، چنین واضح و بی پرده  مستند شده باشد.

آرایش ساختمان ها و زاغه ها و زیست گاه های مهاجران، خود گواهی است بر زندگی فقیرانه و حاشیه ای شان. براساس پیمایشی که در سال 1972 انجام شده است. حاشیه نشینان در خانه های متفاوتی زندگی می کردند: برخی در چادر (4/12درصد) برخی دیگر در اتاق های موقتی در کوره های آجرپزی (6/41درصد) و عده ای در کپر (9/40 درصد). اسکان در اتاق های کوره های آجرپزی محدود به حاشین نشینان جنوب بود (جدول های 2 و 3). کوره های مجاز به کار در مرکز و شمال شهر نبودند. احتمالاً درک این موضوع که تعداد زیادی حاشیه نشین واقعاً در کوره های در حال کار زندگی می کرده اند، بسیار سخت است.

وضع حق مالکیت این اقامت گاه بهتر از خود آنها نبود. 1/68درصد خانواده ها و 2/58درصد و احسرها برای جایی که سکونت کرده بودند، توافق نامه ای نداشتند و بنابراین دائم در معرض هوا و هوس های صاحبان زمین بودند. 5/26درصد واحدها یا اجازه صاحب زمین را گرفته بودند یا رضایت سرپرست کوره پزخانه را جلب کرده بودند. تنها 3/2 درصد واحدها (شامل 134 خانوار) را می شد جزو حاشیه نشین اجاره نشین طبقه بندی کرد. اینان خانه ای از خود نداشتند و بابت خانه ای که در آن زندگی می کردند به حاشیه نشین های دیگر اجاره می پرداختند. اگرچه آمار قطعی در این زمینه نمی توان به دست آورد اما به نظر می رسد تعداد این دسته سوم در تهران روبه رشد بود. در یکی از آخرین گزارش ها، برخی از مهاجران تازه وارد در شمال تهران دائماً شکایت می کرده اند که به علاوه 17دلار ماهانه برای اجاره خانه، باید ماهانه 400 دلار برای حق زندگی در کلبه ای که قبلاً ساخته شده بپردازند. با این حال، به نظر می رسد، تیپ غالب در میان حاشیه نشینان – با استفاده از اصطلاح چارلز آبراهام- حاشیه نشینان صاحب خانه است. اینها کسانی هستند که مالک چادر یا کلبه خود هستند اما حق قانونی بر زمین ندارند.

اگرچه تصرف غیرقانونی زمین معمول ترین شکل حاشیه نشینی در تهران است اما تصرف سازمان یافته و با قصد قبلی زمین، آن هم در مقیاس بزرگ، به ندرت در میان حاشیه نشینان سابقه دارد. تصرف زمین به شکل تدریجی و به واسطه همکاری گروه های کوچکی از همراهان و اعضای خانواده صورت می گیرد. مشارکت در تصرف گسترده و سازمان یافته زمین (امری که در آمریکای لاتین نادر نیست) کلاً در میان حاشیه نشینان تهرانی کم دیده می شود. این مسأله دلالت سیاسی مهمی دارد و از آن می توان نکات مهمی درباره مشارکت سیاسی حاشیه نشینان فهمید چراکه حاشیه نشینان شکل خاصی از درگیر بودن سیاسی و همبستگی گروهی که خود را در تصرف های بزرگ و دفاع از زمین های تصرف شده نشان می دهد، تجربه نمی کنند.

گرایش مناطق حاشیه نشین تهران در مقایسه با نمونه های مشابه شان در آمریکای لاتین آن است که کوچک تر و پراکنده تر باشند. همان طور که جدول شماره 1 نشان می دهد. اغلب واحدهای حاشیه نشین در تهران سال 1972 بین 1 تا 9 خانوار بوده است. البته واحدهایی هم وجود داشتند که حدود 600 خانوار را در خود جای بدهند. نکته شگفت آور مناطق حاشیه نشین اینکه 193 واحد یا به عبارتی 45 درصد آنها در 5 سال قبل از پیمایش 1972 ساخته شده اند. تنها در سال 1971، 87 واحد تازه (برابر با 3/0) درصد کل واحدها) به مناطق حاشیه نشین اضافه شده بود. رشد سریع تهران، ظاهراً منجر به رشدی سریع در پیدایش حلبی آبادها شده بود. در میان بقیه واحدها، 120 واحد (28 درصد) در 5 تا 14 سال قبل ساخته شده بودند و 86 واحد دیگر (20 درصد) سابقه ای بین 15 تا 29 سال دارند. تنها 14 درصد واحدها (کمی بیش از 3 درصد عمری بیش از 30 سال دارند.

برای مهاجران تهیدست غیرحاشیه نشین تهران، مسکن همچنان مسأله اصلی است. در پیمایشی که در سال 1977 انجام دادم تنها حدود 18 درصد مهاجران صاحب واحد مسکونی بودند. در این واحدها، به طور متوسط در هر اتاق، سه نفر زندگی می کردند و اغلب آنها از خدمات اصلی شهری مانند آب لوله کشی و برق بی بهره بودند. اما این واقعیت که اغلب اینان زیر بار قرض های سنگینی رفته بودند تا این واحدها را بخرند، شیرینی صاحب خانه بودن را به دهان شان تلخ می کرد. این مهاجران بارها صریحاً از هراس شان می گفتند. هراس از اینکه نتوانند قرض های خود را بپردازند.

اکثریت مهاجران تهیدست غیرحاشیه نشین در اتاق های اجاره ای زندگی می کنند. رشد اعجاب آور قیمت املاک و مستغلات در تهران در خلال نیمه دهه 1970، آرزوی بسیاری از مهاجران برای خانه دار شدن را از بین برد. برای بسیاری از آنان حتی داشتن یک اتاق بدل به آرزویی دور از دسترس شده است.

در پاییز و زمستان سال 1353 از دو مجتمع در جوادیه که مهاجران تهیدست را در خود جای داده بود دیدار کردم. مجتمع ها متشکل از کاروانسراهای خشتی بودند و حدود 40 خانواده مهاجر را در خود جای داده بودند. به طور متوسط، هر خانوار 6 عضو داشت که همه در یک سرپناه یک خوابه زندگی می کردند، کاروانسرای اولی آب روان، شیر آب و برق نداشت. بخش های مشاع کاروانسرا را همه ساکنین استفاده می کردند. پخت و پز در درون اتاق ها انجام می شد و آب را باید از شیر آبی عمومی در خیابان با سطل های سفید می آوردند. کاروانسرای دومی به اندازه اولی فقیرانه نبود و ساکنینش می توانستند از شیر آب عمومی و نور لامپی در حیاط استفاده کنند. اگرچه ساکنین این کاروانسراها نسبت به مهاجران حاشیه نشین، زندگی بهتری داشتند اما به هر حال بدترین مشکلات زندگی شهری را تحمل می کردند و تعداد بی شماری مشکلات از سلامتی گرفته تا تغذیه تا اشتغال تا تحصیلات و غیره را در برابر خود داشتند. متوسط زمان زندگی برای خانواده ها در این مجتمع ها 7 سال بود. واضح بود که مشکلات بیرون رفتن از کاروانسرا بسیار بود و مهاجران ناچار بودند که دست کم در مدت اقامت در آنجا، زندگی فقیرانه خود را ادامه بدهند.

صاحب این دو مجتمع کاسبی درنده خو بود که سود کلانی از دارایی اش به جیب می زد. به عنوان بخشی از کسب و کارش سرِ تهیدستان مهاجر را شیره می مالید و این کار برایش قبحی نداشت. با مشاهده دیگر مناطقِ تهیدستان مهاجر، نمونه های مشابه کسب سود از آنان را دیدم، در یکی از بخش های شهر، اتاق هایی را مشاهده کردم که افراد با پارچه اتاق را میان خود تقسیم کرده بودند. بعد از پرس وجو، معلوم شد این محوطه های جدا شده، ساعتی به کارگران مهاجر تنها و سرگردان اجاره می داده می شود کارگرانی که جایی برای خواب ندارند مهاجران با پرداخت اجاره ساعتی- که مقدار کمی دارند- می توانند ساعتی بیاسایند و بعد از آن دوباره به دنبال کار بگردند. وقتی کاری موقتی در حوزه ساخت و ساز پیدا می کنند، اغلب در همان محوطه سرپناهی پیدا می کنند. خوابیدن در محوطه ساختمان در حال ساخت برای بسیاری از کارگران مهاجر به معنای داشتن سرپناهی در تهران و دیگر شهرهای ایران است.

واضح است که پیدا کردن مسکن و امنیت آن تنها یکی از مسایل متعددی است که مهاجران، چه حاشین نشین ها و چه آنها که در محلات کم درآمد شهر زندگی می کنند با آن روبه رو هستند. اگرچه فقط تهیدستان مهاجر نیستند که در تهران با مشکل پیدا کردن سرپناهی مناسب روبه رو هستند اما در اصل بخش عمده مشکل متوجه آنهاست. جدای از مبارزه بی پایان هر روزه برای غذا و کار، مهاجران تهیدست (به خصوص حاشیه نشینان) باید در «مسابقه فرسوده کننده برای سرپناه و زمین» هم شرکت کنند.

سهم دولت در تهیه مسکن ارزان برای تهیدستان مهاجر- در بهترین حالت- بسیار اندک است. اگرچه به زبان، وعده های بسیاری از سوی مقامات در جهت حل مشکل مسکن تهیدستان داده شده اما اقدامات ملموسی در این راستا در رژیم شاه صورت نگرفت. تنها اقدام قابل ذکر، پروژه بزرگ خانه سازی کوی نهم آبان در جنوب تهران بود که در 10 سال اخیر ساخته شده است.

این پروژه ساختمانی بر زمینی ساخته شد که قبلاً تعداد زیادی حاشیه نشین را در خود جای داده بود و در سال 1337 توسط دولت تخریب شده بود. بسیاری از حاشیه نشینان [این محوطه] اکنون در خانه های دوخوابه زندگی می کنند و به آب و برق دسترسی دارند. تعداد محدودی پروژه ساختمانی دیگر هم وجود دارد که توسط بخش های مختلف دولت در دست احداث هستند. با این حال، با در نظر گرفتن پول هنگفت نفت، اقدامات مقامات رسمی در جهت ساختن خانه های ارزان بسیار اندک است. آن بخش از منابع نفتی که به ساخت و ساز اختصاص داده می شود، صرف ساخت مجتمع های بسیار مدرنی می شود که تنها گروه های طبقه متوسط رو به بالا و اقشار پردرآمد قادر به خریدنش هستند. این مسأله در مورد ساخت و سازهایی که توسط بخش خصوصی می شود هم صادق است. این آپارتمان های سوپر مدرن را ثروتمندان می خرند نه تهیدستان مهاجر.

گاهی اوقات دولتی ها، نبود برنامه ای برای ساخت خانه برای تهیدستان را برمبنای «فرهنگ اصطلاح فقر» در میان تهیدستان توجیه می کنند و می گویند آنان در برابر زندگی در هر جا جز مسکن های زیر استانداردشان مقاومت می کنند. آنها آمریکای  لاتین را مثال می زنند. مثلاً خراب کردن آپارتمان های نویی که اوا پرون برای کارگران تهیدست یوینس آیرس ساخته بود توسط خود آنها را شاهد می آورند یا امتناع ساکنین «فاولا»های ریودوژانیرو از رفتن به خانه های دولتی را یادآور می شوند. در مورد ایران، دو نمونه مشابه این نوع واکنش ارزش ذکر کردن دارد. مورد اول اسکان گروهی کرد تهیدست پناهنده ای عراقی در سال های اولیه دهه 1970 است که در کوی نهم آبان زندگی می کردند. در یکی از دیدارهایم از این پروژه، متوجه شدم که بسیاری از این پناهندگان خانه هایشان را به قیمتی ناچیز- به قیمت یک چادر- فروخته اند، چادری خریده اند و در مکانی نه چندان دور از این خانه ها، مسکن گزیده اند.

مورد دوم نمونه ای از گزارش های یک رسانه دولتی درباره حاشیه نشینان است با تصویری که از حاشیه نشینان این گزارش ساخته می شود، آنها به خاطر فریب کاری و علاقه شان به زندگی در محلات کثیف سرزنش می شوند. نویسنده ادعا می کند در سال 1971 تعدادی از حاشیه نشینان ساکن در مرکز تهران در کوی نهم آبان سکونت داده می شوند اما معلوم می شود که 20 خانواده از این گروه قبلاً در همین پروژه اسکان داده شده بودند. علی الظاهر آنان خانه هایشان را فروخته بودند و به سبک قبلی زندگی در مناطق مختلف تهران برگشته بودند.

جنیس پرلمان و الخاندرو پرتز از جمله کسانی هستند که به جد در برابر رویکرد «فرهنگ فقر» برای تحلیل تهیدستان آمریکای لاتین موضع گرفته اند. پرلمان توضیح می دهد که حاشیه نشینان علاقه دارند به زندگی در «فاولا»ها ادامه دهند. این مسأله چند دلیل دارد از جمله حس تعلق به یک جمعیت، عدم پرداخت اجاره و نزدیکی به بازار کار. پرتز هم با استفاده از تمایزی که ترنر میان حاشیه نشینانی که شغل دائم دارند و حاشیه نشینانی که شغل پاره وقت دارند، معتقد است گروه دوم در برابر اسکان اجباری مقاومت نشان می دهند. این گروه دوم تا زمانی که شغل ندارند، اشتغال و نه مسکن را اولویت اول خود می دانند. برخلاف اینان تهیدستان شاغل «اغلب خواستار توسعه مناسب زیستگاه های حاشیه ای و تبدیل آنها به خانه های دائمی هستند و اغلب در این زمینه فشار می آورند.»

زیستگاه های حاشیه ای تهران فاقد مهاجران شاغلِ تمام وقت است. تعداد بسیار اندکی از آنان در شغلی دائمی استخدام شده اند. مهاجران تهیدست روزمرد نه در حاشیه ها که در مناطق کم درآمد تهران ساکن هستند.

 

ویژگی های اجتماعی- اقتصادی

تفکیک شغلی سرپرست های مرد خانوار [مهاجران تهیدست] در پیمایش سال 1972 نشان می دهد اغلب آنها کارگر غیرماهر هستند. اگرچه نتایج پرسش نامه تنها 34 درصد پاسخگویان را به عنوان کارگر غیرماهر طبقه بندی می کند اما دیگر گونه های شغلی هم که در این پرسش نامه وجود دارند، مستلزم مهارت شغلی نیستند. (جدول شماره 5) درصد بسیار ناچیزی شغل هایی داشتند که تا حدی ثبات داشت. فقدان حقوق منظم و اشتغال پایدار را می توان در تحقیقی درباره حاشن نشینان اسکان داده شده در کوی نهم آبان، به شکل مستند دید. در میان 481 سرپرست خانواده که در کوی نهم آبان زندگی می کردند، 15درصد بیکار بودند و 56 درصد شغل هایی داشتند که نیاز به مهارت نداشت.

در پیمایش 1972، اطلاعاتی درباره اشتغال زنان حاشیه نشین وجود ندارد. اما تحقیق انجام شده درباره کوی نهم آبان نشان دهنده نرخ بالای بیکاری در میان زنان است. بیکاری زنان، پدیده فراگیری در مناطق حاشیه نشین تهران است. آن دسته محدود از زنان که کاری پیدا کرده اند اغلب مشغول به کارهای پست و غیرمهارتی بوده اند، کارهایی که خصلتی موقتی و پاره وقت دارند. این به آن معناست که درآمد ناچیز سرپرست مرد خانواده، تنها منبع درآمد تمام خانواده است. براساس تحقیقی که در سال 1969 در کوی نهم آبان انجام شد، معلوم گشت میانگین درآمد سرپرست خانواده 9 دلار در ماه است. اگرچه جهش نفتی در سال های پس از 1973 موجب رشد قابل ملاحظه ای در دستمزدها- به خصوص در میان کارگران ماهر و غیرماهر- شد اما پیشرفت قابل توجهی در شرایط زندگی حاشیه نشینان ایجاد نکرد. مسأله این بود که هزینه زندگی و تورم هم با سرعتی زیاد پا به پای افزایش دستمزدها رشد کرد و تأثیر آن را از بین برد.

در برخی منابع، حاشیه نشینان، بخشی از تهیدستان مهاجر غیرحاشیه نشین و گروه های کم درآمد در تهران را زیر عنوان لومپن پرولتاریا طبقه بندی کرده اند. به طور مثال، احمد اشرف سرگروه کارگران غیرماهر در صنعت ساختمان، دست فروشان خیابانی و خدمت کاران خانگی را لومپن پرولتاریا می خواند. او به این طبقه بندی کارگران غیرماهر کشاورزی، باربران، خرک چی و عناصری بی طبقه از دزدان، گدایان، لوطی ها، قماربازان و فواحش را هم اضافه می کند. مارکس [در مانیفست کمونیست] لومپن پرولتاریا را «اراذل و اوباش اجتماعی که با بی اعتنایی توده را فاسد می کنند و از سوی پایین ترین قشرهای جامعه کهنه دور انداخته می شوند» توصیف می کرد. معلوم نیست آیا قشربندی اشرف با این تعریف مطابقت داشته باشد.

با این حال، اشرف در تشخیص تمرکز عناصر لومپن پرولتاریایی در محلات کم درآمد تهران محق است. اینجا لازم است به گزارشی اشاره کنم که درباره زندگی و شرایط اشتغال لومپن پرولتاریاها در زیست گاه های حاشیه ای است: «در ضلع جنوبی غربی میدان شوش، خیابانی کثیف و آسفالت نشده راه به سوی یک گود می برد، اولین گود در منطقه ای که به نام گودهای جنوب شهر شناخته می شود. این چاله ها که تعدادشان هم زیاد است، سه هکتار پهنا و 100 متر عمق دارند و در داخل شان زباله های شهری، آهن پاره، ماشین قراضه، مقواهای قدیمی، استخوان و فضولات پوسیده ریخته است. بیرون گودال ها ردیف خانه ها، مناطق شلوغ و قهوه خانه ها در برابر چشم قرار می گیرند. این قهوه خانه اغلب پاتوق دزدها، جیب برها، ساقی های مواد و قاچاقچی ها است. به نظر می رسد فضای درون گود غیرقابل سکونت است.

اما در حقیقت سرپناه هایی غارمانند دور تا دور گود حفر شده اند. کف زمین این غارها را با مقوا و کاغذ پوشانده اند. روشن ترین گوشه ها اختصاص به معتادین داشت که پنهانی عادت شان را پیگیری می کردند. پاتوق دیگر معتادان در خود گود، اطراف آهن قراضه هاست. در همان حوالی، گودها و خانه های غارمانند مشابهی وجود دارد که مسکن تعداد زیادی آدم است. یکی از گودها به کسب و کار متفاوتی اختصاص داده شده است. در آنجا، خانه ها از آهن قراضه ها و مقواها ساخته شده اند. برخی خانه ها هم در زیرزمین ساخته شده و با همین مواد پوشانده شده اند. یک راه سرازیری به در خانه ها منتهی می شود. در خانه ها را با لباس و پارچه پوشانده اند. مالکیت این خانه را گروهی از فاحشه های مقیم با سرسختی پاس می دارند. آنان از «میهمانان» شان در این پستوها پذیرایی می کنند یا «اتاق» ها را به مشتریان مرد برای مدت مشخصی اجاره می دهند ... اغلب فاحشه ها مابین تهران و ری، در سمت شرقی جاده، مشغول به کارند. پشت پستی و بلندی طبیعی کنار جاده پنهان شده اند و برای اینکه نشان بدهند در دسترس هستند، پارچه ای سیاه رنگ بر چوبی بلند نصب می کنند.»

اینها لومپن پرولتاریا هستند. همان هایی که مارکس آنها را «طبقه خطرناک» نامید و درباره اش نوشت «از فضولات جامعه زندگی می کنند، افرادی بدون شغل مشخص، ولگرد، مردمانی بی خانه و کاشانه.» اینها از مهاجران غیرحاشیه نشین تهیدست که شغل، درآمد و سرپناه دارند، متفاوت هستند.

پیمایشی که در سال 1977 انجام دادم نشان داد وضعیت اشتغال و درآمد مهاجران تهیدست غیرحاشیه نشین، پیشرفت داشته است. مهاجران غیرحاشیه نشین به طور متوسط ماهانه 225 دلار درآمد داشتند و در موقعیت های نیمه ماهرانه کار می کردند. تقریباً نیمی از پاسخ دهندگان در بخش های گوناگون پایین شغلی در بخش خصوص کار می کردند. بقیه یا شغلی معمولی در دولت هر بخش عمومی داشتند یا در مشاغلی با مهارت مشخص کار می کردند (برای مثال بنایی، نقاش ساختمان و ...) که به ایشان اجازه می داد مستقل یا قراردادی کار کنند. (جدول شماره 6) اکثریت این مهاجران را می توان به عنوان کسی که دارای شغل تمام وقت هستند به حساب آورد. آنها که شغل موقتی و فصلی داشتند تنها 11درصد کل را تشکیل می دادند و شاغلین نوبه ای به شکل قابل توجهی اندک بودند. در پیمایش 1972 درباره مهاجران تهیدست غیرحاشیه نشین در جنوب تهران هم ترکیب مشابهی را شاهد هستیم. اکثریت افراد [این پیمایش] کارگران دائمی در بخش خصوصی بودند و به طور متوسط ماهانه 110 دلار دریافت می کردند.

این مهاجران- در مقایسه با حاشیه نشینان- هم از لحاظ شغلی و هم از جهت درآمدی از وضعیت بهتری برخوردار هستند. با این وجود، این شرایط بهتر به این معنا نیست که طبقه ای بالاتر از حاشیه نشینان محسوب می شوند. در میان این مهاجران هم- مانند حاشیه نشینان- تنها سرپرست مرد خانوار، منبع درآمد خانواده است. در پیمایش من. اقلیت بسیار محدودی اعلام داشتند که زن یا کودک شان هم کار می کند. در آمد متوسط این خانواده ها ماهانه 246 دلار بود که کمی بیش از متوسط درآمد خانواده هایی بود که تنها سرپرست مرد خانواده خرجی می آورد. با در نظر گرفتن اینکه هر خانواده حدود 4 نفر است، بنابراین درآمد سرانه حدود 61 دلار در ماه است. این مقدار بسیار پایین تر از درآمد مورد نیاز برای تهیه مواد اولیه زندگی از قبیل غذا، لباس، مسکن و دارو و درمان است.

تحرک شغلی برای هر دو گروه تهیدستان مهاجر بسیار محدود است. حاشیه نشینان به معنای واقعی کلمه محکوم به زندگی برپایه شغلی موقتی و پست هستند، بدون آنکه هیچ امید واقع بینانه به داشتن شغل ثابت داشته باشند. تحقیقات درباره کوی نهم آبان این مسأله را تأیید می کند. از میان 103 کارگر غیرماهر در نمونه گیری، تنها 15 نفر توانسته اند بدل به کارگر ماهر یا شبه ماهر شوند. حتی مواردی از نزول شغلی دیده شده است. حدود نیمی از کارگرانی که قبلاً به عنوان کارگر ماهر کار می کرده اند، یا مجبور شده اند در موقعیت های شغلی ای کار کنند که نیاز به مهارت ندارد یا به عنوان مستخدم خانگی مشغول شده اند. (جدول شماره 7)

وضع مهاجران تهیدست غیرحاشیه نشین خیلی بهتر نیست. شاید بتوان گفت که نفس مهاجرت، نوعی ارتقای شغلی از بخش کشاورزی به بخش صنعتی و خدماتی است. اگرچه این حرف درستی است اما نمی توان این واقعیت را هم نادیده گرفت که با آمدن مهاجران به شهر، تحرک شغلی شان به شدت محدود می شود. بررسی تاریخی اشتغال مهاجران تهیدست نشان دهنده نوعی جابه جایی افقی [متناظر از کشاورزی به صنعتی و خدماتی] است. ارتقای شغلی از کارهای فاقد مهارت به کار نیازمند مهارت به شکل گسترده دیده نمی شود. فقدان نسبی ارتقای شغلی و اجتماعی مهاجران را می توان به سطح پایین تحصیلات آنها ربط داد. در تحقیق من معلوم شد که 66 درصد مهاجران تهیدست غیر حاشیه نشین، توانایی خواندن و نوشتن دارند. با این حال، کمتر از 19 درصد بیش از 6 کلاس سواد داشتند و تنها 3 نفر بیش از 9 سال درس خوانده بودند. سطح پایین سواد، به شدت فرصت ارتقای شغلی مهاجران تهیدست را محدود می کند.

فعالیت اقتصادی مهاجران تهیدست در مناطق شهری را می توان به حسب مدل اقتصاد دوگانه تحلیل کرد. در این مدل، اقتصاد دو بخش دارد: بخش اول یا بخش «رسمی» فعالیت های اقتصادی در نهادهای دولتی، مؤسسات خصوصی سرمایه بر، بیمارستان ها، فروشگاه های بزرگ، بانک ها، هتل ها و دیگر سازمان هایی که زیرنظر قوانین دولتی هستند. در برابر، بخش «غیررسمی» شامل مؤسسات کوچک کاربر، دست فروشان، کسبه و خدمتکاران خانگی است. دولت به ندرت به شکل نظام مندی در کار این بخش خصوصی- که عموماً خودسامان است- دخالت می کند.

بخش رسمی کار شهری نیازمند میزانی از تحصیلات و سطحی از مهارت دارد و بنابراین ورود به آن برای تهیدستان مهاجر بسیار سخت است. اگرچه این بخش، مقداری از کارگران غیرماهر یا نیمه ماهر را هم به کار می گیرد اما قدرت جذب نیروی کار آن بسیار کمتر از میزان تقاضای کار در میان تهیدستان شهری است. به همین دلیل، بخش غیررسمی در پاسخ به نیاز مهاجران به کار برای زنده ماندن در شهر بسیار سریع تر از بخش رسمی کار توسعه پیدا می کند. با این حال، این دو بخش بسیار به هم وابسته هستند. در واقع، به گفته برخی مانند پیتر لوید، رشد بخش غیررسمی «نتیجه توسعه» بخش رسمی است. نشانه مؤید این حرف آنکه بخش غیررسمی مواد موردنیاز بخش رسمی صنعتی را تولید می کند و به طبقات متوسط و ثروتمندان خدمات رسانی می کند. بیکاری و کار پاره وقت «پنهان» تهیدستان مهاجر اغلب حتی در آمارهای بیکاری کشورهای جهان سوم حساب هم نمی شود.

برای بسیاری از مهاجران تهیدست، غایت نهایی ورود به بازار کار بخش رسمی [اقتصاد] به عنوان مزدبگیر ثابت است. اگرچه برخی از کارگران شاغل در بخش غیررسمی وضع خوبی پیدا کرده اند و درآمدشان افزایش یافته است. (در برابر «لایه پایین» کارگران شاغل در بخش رسمی که اغلب فقیرانه زندگی می کنند) هنوز اشتیاق درونی و تلاش برای به دست آوردن شغلی ثابت در بخش رسمی وجود دارد. واضح است که کار در بخش رسمی هم انواع مختلف و طیفی از منزلت و حقوق را در بردارد. اما خیالِ کارگر ثابت شدن برای مهاجران تهیدست بسیار جذاب است. چراکه این موقعیت برایشان به معنی امنیت و ثبات اقتصادی است. بنابراین تعجبی ندارد که بخش قریب به اتفاق مهاجران تهیدستان هنوز خواهان تغییر و پیدا کردن شغلی در بخش رسمی هستند.

 

تطبیق با زندگی شهری

ادبیات نظری درباره تطبیق مهاجران تهیدست با زندگی شهر عموماً روی مشکلات آنان در کنار آمدن با حیات شهری تأکید کرده است. اغلب اشاره شده است مهاجران تازه وارد که از سنت های روستایی جدا شده اند، بی ریشه و به لحاظ اجتماعی ایزوله هستند و موجب ناهنجاری [آنومی] می شوند. برای مثال، فیلیپ هورز ادعا می کند مهاجران «باید روش های تازه و ناآشنای پول درآوردن، اقتصاد پولی، ساعات کار، فقدان گرمای زندگی خانوادگی، برخوردهای غیرشخصی متنوع و زیاد با افراد دیگر، اشکال تازه تفریح، وضع ظاهری کاملاً متفاوت، اشکال تازه اسکان، بهداشت، ترافیک و سروصدا» کنار بیایند. دیگر روی مشکلات مهاجرت در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و روانی انگشت می گذارند. اما به نظر می رسد، اغلب این محققان روی ابعاد روانی و آنومیک رفتار مهاجران تمرکز کرده اند. برای مثال، لوسین پای روی مشکلات روانی مهاجرت از دنیای ساده روستا به دنیای غیرشخصی و سرد شهر تأکید می کند و معتقدات «شهرنشینی سریع از جهات مختلف می تواند منجر به شکاف ها و تنش های اجتماعی، اقتصادی، و روانی شود که ترجمان اینها در حوزه سیاست بی ثباتی است.»

اما گروه دیگری از محققان با نظراتی که معتقدند مهاجران نمی توانند با حیات شهری کنار بیایند، مخالفند. به عقیده آنان مهاجران به شکل خوبی با زندگی شهری کنار می آیند و عموماً نه احساس می کنند که از سنت های اجتماعی خود گسیخته اند و نه حس انزوای اجتماعی دارند. بر همین مبنا، اسکار لوئس مدعی است «دهقانان مکزیکی بسیار فراتر از چیزی که انتظار می رود با حیات شهری خو گرفته اند.... حیات خانوادگی کاملاً باثبات است و روابط خانوادگی به جای محدود شدن، گسترده تر می شوند.» داگلاس بوترورث هم نتیجه گیری مشابهی از تحقیقاتش روی مهاجران سرخپوست در شهر مکزیکوسیتی ارائه می دهد و می نویسد: «تصوری که جایگزینی روابط شناختی- قراردادی، درجه دوم- به جای روابط گماین شناختی - اولیه، منزلت محور- را ناگزیر می داند، اشتباه است» و ویژگی مهاجران سرخپوست نیست. ژانت ابولقود که درباره مهاجران تهیدست در قاهره تحقیق کرده است هم دیدگاهی که معتقد است مهاجران از روابط شهری صدمه می بینند را رد می کند. او با دقت ثابت می کند «فرهنگ خاورمیانه منزلت والایی برای روابط شخصی قایل است و حتی حوزه خصوصی و پیشرفت شخصی را هم قربانی آن می کند» مشاهدات ابوالقود نظرات کارن پترسون را تأیید می کند که گفته است: «روابط خانوادگی نقش مهمی در تطبیق روستاییان» با [حیات شهری در] قاهره بازی می کند. بنابراین این تصور که مهاجران تهیدست در هزار توی روابط غیرشخصی شهری گم می شوند، درست نیست.

می توان برای تأیید هر دو دیدگاه شواهدی از نقاط مختلف جهان فراهم آورد. آن طور که پل داوتی گفته است، ادغام مهاجران در حیات شهری بر مبنای قدرت یا ضعف فرهنگ روستایی شان، متفاوت و متنوع است. با این حال، داده های تجربی مؤید آن است که مهاجران شبکه روابط شخصی گسترده شان را حفظ می کنند و به لحاظ روانی و اجتماعی از فامیل و خانواده شان جدا نمی شوند...

شواهد به دست آمده از تهران هم با دیگر داده های تجربی سازگار است. حیات شهری اکثریت بالایی از مهاجران تهیدست توأم با حفظ روابط معمول شان است. حفظ این روابط از طریق دیدار و تعامل با دوستان جدید در زمان اقامت در شهر میسر می شود. همه مهاجران اظهار می کردند دوستان شان را غالب اوقات می بینند. حدود 35 درصد آنها اشاره کرده اند این دیدارها به طور معمول بیش از یک بار در ماه است. این دیدارها حتی شامل دوستانی می شود که دیگر در محله و همسایگی مهاجران زندگی نمی کنند. از آنجایی که تغییر مکان پدیده نادری در میان مهاجران نیست (1/64 درصد مهاجران دو یا سه بار اقامت گاه خود را پس از مهاجرت به تهران عوض کرده اند) این واقعیت که روابط به شکل گسترده ای با دوستان و آشنایان حفظ می شود، بیش از پیش نشان می دهد که مهاجران به لحاظ اجتماعی منزوی نیستند. وقتی از آنها پرسیدم آیا در تهران احساس تنهایی می کنند یا نه، 96 درصد پاسخ منفی دادند.

ادغام مهاجران در حیات شهر اشکال مختلف دارد. کمال کارپات اشاره کرده است که حاشیه نشینان مهاجر استانبول چهار مرحله در شهری را طی می کنند. در وهله اول، آنها لباس و رفتار شهری را می پذیرند و برایشان این کار نشانه ای است از آمادگی برای پذیرفتن سلوک شهری. بعد از آن، مهاجران شروع به استفاده از خدمات شهری و فروشگاه های لباس و غذا می کنند و درباره جایی که در آن زندگی می کنند فکر می کنند. مرحله سوم، گسترش روابط با دیگر مردم شهر و بازاندیشی در ارزش ها و رفتارهای سنتی حاشیه نشینان است. در مرحله آخر، حاشیه نشینان به جایی می رسند که تماماً خود را با [هویت] شهری می شناسند و از ارزش های روستایی می گسلند.

اغلب نمی توان به سادگی این چهار مرحله مجرای ادغام در حیات شهری را در میان تهیدستان مهاجر ایرانی مشاهده کرد. اگرچه سه مرحله اولی را می توان در میان غالب مهاجران کشورهای مختلف مشاهده کرد اما مرحله نهایی هویت یابی تمام عیار، با حیات شهری و جدایی از ارزش های روستایی، لزوماً محقق نمی شود. مهاجران ممکن است سالیان دراز در شهر زندگی کنند اما کماکان ارزش ها و هنجارهای سال های زندگی روستایی را پاس می دارند. پذیرفتن سلوک شهری، فرآیندی پیچیده است و چیزی نیست که با گذر زمان یا گسترش روابط شهری به دست آید. همان طور که نه لیواین نشان داده است «روابط فرهنگ قدیم» مهاجران آنکارا به مشارکت و شهری شدن مهاجران کمک می کند.

احتمالاً بهترین تبیین از ادغام در حیات شهری، تبیینی است که براساس اجتماع شهری مهاجران صورت می گیرد. فرآیند یادگیری درباره حیات شهری در دو جا رخ می دهد: در درون اجتماعِ محل سکونت و در محل کار. برای تهیدستان مهاجر، اجتماع (community) منبع مهم آشنایی و شناخت تازه است. اجتماعات مهاجران تهیدست بسیار گسترده و ناهمگن و آینه ای از گستره کشور و تنوع اجتماعی آن هستند. در این بستر ناهمگن، می توان همگنی های محدود زبانی یا قومی را مشاهده کرد. مهاجران مایل اند از میان اجتماعات که درآمد شهری آنی را انتخاب می کنند که بیشترین شباهت را با زادگاه روستایی شان دارد. این مسأله به خصوص در مورد مهاجرت ترک زبانان صادق است.

با این حال، این الگو همه شمول نیست. اجتماعات مهاجران کم درآمد در تهران، به لحاظ زبانی، قومی و جغرافیایی بسیار متنوع است. مهاجران ترک زبان هم غالباً زود فارسی یاد می گیرند (به اندازه ای) که بتوانند با زبان اکثریت جامعه یا دیگران تعامل داشته باشند.

اجتماعات مهاجران تهیدست اولین جایی است که مهاجران را با سلوک زندگی شهری آشنا می کند. این اجتماعات فرآیند گذار را ممکن و سهل می سازند. این فرآیند اغلب در خانه ها یا در مساجد و قهوه خانه روی می دهد. اغلب اطلاعات از طریق همین کانال های غیررسمی منتقل می شوند. اگرچه این مهاجران خود فقیر و بی نوا هستند اما به یکدیگر برای پیدا کردن کار کمک و حتی پول نقد برای دوستان و آشنایان نیازمند فراهم می کنند. در حالی که میزان پول نقد در دسترس مهاجران تهیدست به شدت محدود است، 34 درصد آنان در تحقیق من گفته اند که از سوی دوستان و آشنایان وام گرفته اند. بنابراین اجتماع، منبع مهم اطلاعات و کمک برای تهیدستان مهاجر محسوب می شود و حداقل در مقیاسی محدود اجازه نمی دهد که مهاجران در کلان شهر احساس گم گشتگی کنند.

کمک های دوجانبه در میان مهاجران تهیدست وجه پویایی از حیات حاشیه ای در اجتماع آنها در شهر است. این رابطه دوجانبه نه تنها برای سهل کردن ادغام در شهر ضروری است که امکان بقای اقتصادی آنها را هم فراهم می سازد. در این زمینه، تحلیل لاریسا لومینتس درباره «شبکه تبادل های دوجانبه» در میان ساکنین حلبی آبادهای مکزیکوسیتی بسیار به کار می آید. این شبکه های محله ای برپایه پویایی «جریان تبادل دوطرفه کالا، خدمات و اطلاعات اقتصادی ارزشمند» به وجود می آیند و از بین می روند. این شبکه ها براساس خانوار- و نه افراد- سامان می یابد و برای حیات و بقای مهاجران در شهر اهمیت حیاتی دارد. دو طرفه بودن و برابر بودن این روابط در میان اعضا، مهم ترین عنصر این روابط است و دیگر جوانب حیات اقتصادی و اجتماعی محله [تهیدستان مهاجر] را تحت تأثیر قرار می دهد. این شبکه به لحاظ اعضایی که پوشش می دهند نوسان دارند و ممکن است شامل افرادی شوند که عضو خانواده یا قومیت نشوند. اصل پوشش بستگی به نیازهای اقتصادی و بقای اجتماعی دارد.

شبکه تبادل دوجانبه در زیستگاه های حاشیه نشین و مناطق سکونت تهیدستان مهاجر وجود دارد، همان طوری که احتمالاً در مناطق شهری سراسر جهان سوم وجود دارد. همه شواهد به دست آمده از آمریکای لاتین، مصر، و ترکیه مؤید نقش کلیدی این شبکه ها و سازمان های داوطلبانه در حیات مهاجران است. با این حال، در مورد ایران در زمان شاه، این شبکه های تبادلی عموماً بدل به سازمان های نهادینه مؤثر نشدند. اگرچه سازمان های محله در برخی مناطق شهر که تهیدستان مهاجر زندگی می کنند، وجود دارد اما این گونه سازمان ها را به ندرت می توان در میان حاشیه نشین ها یافت. حتی سازمان های موجود هم به شدت از بالا توسط دولت کنترل می شوند به همین خاطر توانایی شان در برآوردن نیازها تا حد زیادی از بین می رود. دولتِ شاه از ترس گسترش فعالیت های ضدرژیم در مناطق فقیرنشین شهر، تمایلی به شکل گیری چنین سازمان هایی نداشت. با این حال ساده انگارانه است که فقدان چنین سازمان های داوطلبانه ای را تنها به رفتار رژیم قبلی نسبت بدهیم. عوامل زیادی در شکل گیری سازمان های محله ای مؤثرند و اغلب این عوامل در میان تهیدستان مهاجر- به خصوص حاشیه نشینان ایرانی- غایب است. این عوامل- به گفته خوان نلسون- عبارتند از «تعهد ساکنین به ماندن در محله، موقعیت قانونی محله، ویژگی های فیزیکی آن، میزان خدمات پایه ای، ترکیب قومی و ساختار طبقاتی آن، اندازه آن، شرایطی که در آن محله ساخته شده است و تاریخ پس آن» میزان قدرت و ضعف این عوامل از یک منطقه سکونت تهیدستان مهاجر به منطقه دیگر تفاوت می کند. با این حال فقدان رهبری مؤثر و پایدار در میان تهیدستان مهاجر پدیده ای همه شمول و قابل توجه در دهه 1970 بود.

استثنای مهم این الگوی عمومی، فعالیت های نوبه ای هیأت های مذهبی شیعی در میان مناطق حاشیه نشین و بخش های فقیرنشین مهاجر شهر بود. این هیأت ها اغلب برمبنای ریشه های قومی و جغرافیایی اعضا و با هدف ترویج شئون مذهبی و برگزاری مراسم های شیعی، ایجاد می شد. اوج فعالیت هیأت ها به طور ثابت ماه های مقدس محرم و سفر- به خصوص دهد اول محرم (دهه عاشورا) بود. در موقعیت های دیگر، اعضای هیأت ها به شکل نامنظم یا تقریباً منظم در خانه های تهیدستان جمع می شدند و درباره مسایل مذهبی حرف می زدند. اغلب در این نشست ها مدیریت در دست روحانیون رده پایینی بود که بحث ها را می شنیدند، در آن مشارکت می کردند و در موضوعات مذهبی راهنمایی می کردند. هیأت های محلی یک منطقه فقیرنشین مهاجر با دیگر هیأت های مناطق شهر ارتباط افقی داشتند. بنابراین این هیأت ها خیلی شل و ول نقش شبکه ای از مؤسسات سازمان یافته مربوط به هم در حوزه مسایل مذهبی را بازی می کردند.

هیأت ها برای بسیاری از مهاجران تهیدست اهمیت داشتند. همان طور که یکی از جوانان حاشیه نشین می گفت هیچ چیزی جز عشق به امام حسین نمی تواند ما را گرد هم آورد. نظر شخصی من این است که هیأت ها نقش مهمی در گرد هم آوردن ها و مطلع نگه داشتن ما از مسایل یکدیگر بازی می کنند. اهمیت این هیأت ها به عنوان رابط میان سازمان روحانیت شیعه و تهیدستان شهری و نقش آنان در بسیج فرودستان در زمان انقلاب را بعداً در همین کتاب مورد بحث قرار خواهیم داد. تنها به همین بسنده می کنم که به رغم تلاش رژیم شاه برای کنترل و ایجاد محدودیت برای سازمان هیأت ها و دیگر سازمان ها در بین روحانیون و تهیدستان رابطه برقرار می کردند، این سازمان ها به فعالیت خود در سراسر کشور ادامه دادند.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir