بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 8 بهمن 1391      2:38
گزارش تایم از خانم صدر اعظم

چرا همه از مرکل متنفرند؟

صدر اعظم آلمان خود را زیر رگباری از انتقادات می یابد. جرمش؟ ریاست بر قوی ترین اقتصاد اروپا.

 

هنگامی ‏که جرج سورس (George Soros) در مورد واحدهای پولی اروپایی صحبت می‏کند، حرف هایش ارزش گوش کردن دارند. در سال 1992، این سرمایه دار آمریکایی با پیش بینی اینکه پوند انگلستان توانایی حفظ نرخ مبادله خود در مقابل مارک آلمان را ندارد، 1 میلیارد دلار سود کرد. در 26 ژوئن یعنی هنگامی‏ که رهبران اتحادیه اروپا خود را آماده می‏کردند تا در گردهمایی دیگری برای سامان بخشیدن به مشکلات رو به رشد اقتصادی و مالی اروپا شرکت کنند؛ سورس بار دیگر پیامی ‏مهم و این بار سیاسی برای فرستادن داشت که صدر اعظم آلمان، آنگلا مرکل، را هدف قرار داده بود. او به مجله آلمانی اشپیگل گفت که اگر مرکل به پافشاری بر خواسته های اقتصادی خود از بقیه اروپا ادامه دهد، "نتیجه اروپایی خواهد بود که در آن آلمان به عنوان یک قدرت امپراتوری نگریسته خواهد شد که نه مورد علاقه و نه مورد ستایش بقیه اروپا قرار نخواهد گرفت و در مقابل با تنفر و مقاوت دیگران مواجه خواهد شد، چرا که آن ها آلمان را به عنوان یک قدرت ستمگر خواهند شناخت."

استثنائا به نظر می‏رسد که سورس این بار از قافله عقب مانده است، چرا که در تصور سیاسی عمومی‏اروپا، مرکل همین حالا هم به عنوان شخصیتی شیطان صفت و حتی بدتر شناخته می‏شود. او معمولا در روزنامه ها و تلویزیون یونان به عنوان یک فاشیست که قصد دارد تا کنترل یونان را در اختیار بگیرد، مورد تخطئه قرار می‏گیرد تا جایی که عکس او با یونیفرم نازی ها، که با فتوشاپ درست شده، روی جلد یک روزنامه سراسری یونان به چاپ رسیده است. و خارج از یونان نیز روز به روز بر جذابیت این ایده که کشوری که مرکل آن را رهبری می‏کند، از قدرت بیشتر خود سوء استفاده می‏کند، افزوده می شود، چرا که آلمان همانطور که اقتصادهای بیمار را سرپا نگه داشته، از دریافت کنندگان کمک های سخاوتمندانه آلمان انتظار دارد که همچون او، نظم مالی بیشتری از خود نشان دهند.

شماره 25 ژوئن مجله نیو استیتمنت (New Statement)، که یک مجله چپگرای بریتانیایی است، نه تنها از مرکل به عنوان "خطرناکترین رهبر آلمان از زمان هیتلر" نام برد- که قاعدتا این مقایسه شامل دیکتاتورهای بی رحم آلمان شرقی که مرکل در زمان حکمرانی آن ها رشد کرد نیز می‏شود- بلکه از مرکل به عنوان خطری بزرگتر برای ثبات جهانی نسبت به افرادی مانند کیم جونگ اون (رهبر کره شمالی) یاد کرد. در جاهای دیگر نیز یک روز او به مانند یک قلدر به تصویر کشیده اند و روزی دیگر شبیه به نرون، در حالیکه همزمان با در آتش سوختن اروپا، مشغول نواختن ویولن است.

اگر مرکل به دنبال همدردی می‏گردد، بعید است که بتواند آن را در میان سیاستمداران همرده اش بیابد. ماه گذشته در نشست گروه 20 در لوس کابوس مکزیک، رهبران کشورهای گروه 20 بیشتر تلاش می‏کردند تا با دست به روی بازوی مرکل ضربه بزنند تا به آهستگی بازوی او را بفشارند.

او زمانی که در نشست سران اتحادیه اروپا در 28 و 29 ژوئن در بروکسل، پیش از هرگونه تصمیم گیری، اعلام کرد که هرگز در دوران حیات خود با طرحی برای اشتراک بدهی های اروپایی موافقت نخواهد کرد نیز با مهر و محبت دیگران مواجه نشد.

با این حال اما محکم سخن گفتن کارساز بود: در این نشست، هیچکس تلاش نکرد تا انتشار اوراق قرضه مشترک اروپایی که می‏توانست به کشورهای مشکل دار یاری رساند را مطرح کند، چرا که می‏دانستند که این طرح به سرعت با وتوی آلمان مواجه خواهد شد. در مقابل، سازشی به مراتب کوچکتر در مورد سرازیر ساختن مستقیم کمک هایی که به ایتالیا و اسپانیا شده بود به بانک های ملی این کشورهای صورت گرفت. مرکل، در ابتدا مخالفت کرد و سپس این طرح را پذیرفت- و به سرعت نیز با انتقادهایی در داخل کشورش مواجه شد. روزنامه دای ولت (Die Welt)، همچون دیگر رسانه های آلمانی به روشنی از این اقدام به عنوان "شکست مرکل" یاد کرد.

مرکل برای مقاومت در مقابل طرح های بزرگ و پذیرش اقدامات کوچکتر، دلایل خوبی دارد. استفاده از ثروت آلمان برای سرپا نگه داشتن سیستمی ‏ناپایدار آن هم بدون اصلاحات ریشه ای، منبع ثروت را در خطر قرار خواهد داد. آلمان عملکرد بهتری از بقیه اروپا دارد چرا که این کشور همچون دیگر کشورهای اروپایی رفتار نمی‏کند و همچنین به این خاطر که آلمان به طور فزاینده ای به فراتر از اروپا می‏نگرد. اما آشفتگی در اروپا هنوز هم موفقیت آلمان را در خطر قرار می‏دهد. و به همین خاطر، این خانم قد کوتاه که به آرامی‏سخن می‏گوید، چه کاری انجام دهد و چه انجام ندهد، ملعون خواهد بود. او به طور همزمان، از یک سو به خاطر آشفتگی اقتصاد جهان سرزنش می‏شود و از سوی دیگر، این انتظار از مرکل وجود دارد که با یک اشاره انگشت، به این آشفتگی پایان دهد؛ او دشمن شماره یک مردم و ناجی بالقوه جهان است. چنین تندروی هایی درست نیستند اما حقیقت اینست که مرکل مهمترین بازیگر بحران است. او دیکتاتور نیست اما می‏تواند شرایط خود را به دیگران تحمیل کند. و این شاید بیش از هر عامل دیگری، نشان دهد که چرا بسیاری از مردم از مرکل خشمگین هستند.

خیر، خیر، خیر

البته اینطور نیست که مرکل خود را به طور واضح شرح نداده باشد. در پاسخ به آن هایی که به آلمان هشدار می‏دهند که اقدامات بیشتری را برای کاهش گرفتاری کشورهای بحران زده اروپای جنوبی، از پرتغال گرفته تا یونان، به کار ببندد، صدر اعظم آلمان سه پاسخ شفاف و نه چندان دوستانه می‏دهد.

نخست اینکه کشور او تا همین حالا هم بخش زیادی از بسته های کمکی اتحادیه اروپا در دو سال گذشته به کشورهای بحران زده را تامین کرده است. دوم اینکه اگر دیگر کشورهای اروپایی، از طریق سیاست های نادرست، خود را به این روز انداخته اند، پس باید مسوولانه برخورد کرده و تغییراتی حقیقی را ایجاد کنند. به بیان دیگر، اگر کشورهایی مانند یونان همواره بتوانند بر روی کمک های آلمان حساب کنند، آنگاه انگیزه ای برای اصلاح رفتار خود نخواهند داشت. و بالاخره سومین پاسخ مرکل این است که ریشه اصلی بحران فعلی، سطح ناپایدار بدهی بود؛ پس اکنون نیز ایده یاری گرفتن از پول های قرضی برای صندوق های کمک های مالی و بسته های محرک مالی، اساسا نادرست است.

کمی ‏پیش از پرواز از لوس کابوس، مرکل به رشد چشمگیر اعتبارات بخش مسکن آمریکا که پیشقراول بحران مالی سال 2008 بود، به عنوان نمونه ای که نباید از آن پیروی کرد، اشاره کرد و گفت: "ما به مدل های اقتصادی که باعث می‏شوند مردم باور کنند از آنچه واقعا هستند، قوی ترند، نیاز نداریم."

چنین موضعی ممکن است به خشمگین شدن منتقدان خارجی مرکل بیانجامد اما به قوی تر شدن او در داخل کمک خواهد کرد، جایی که نرخ محبوبیت مرکل در اوایل امسال به رکورد 64 درصد رسید. اما او از ناخشنودی رای دهندگان آلمان مصون نیست. حزب او یعنی اتحاد دموکراتیک مسیحی در انتخابات ایالتی امسال، چندین شکست را تجربه کرد. مرکل همچنین در سیاست اروپایی خود باید با برخی از محدودیت های مهم داخلی دست و پنجه نرم کند که شامل مجموعه ای از چالش های قانونی برای کمک های خارجی آلمان می‏شوند.

نسخه ای که مرکل برای یونان و اسپانیا تجویز می‏کند، پیشتر به خوبی در مورد رای دهندگان آلمانی به کار گرفته شده است، آن ها طی یک دهه گذشته، کاهش هزینه های رفاهی دولت و سیاست هایی پایدار برای پایین نگه داشتن هزینه های کارگران را تجربه کرده اند. نتیجه هم برای همگان قابل مشاهده است: در زمانی که بقیه اروپا مشغول دست و پا زدن هستند، آلمان بار دیگر به روزهای خوش خود بازگشته است. پس از یک وقفه کوتاه، رشد اقتصادی بازگشته و کسری بودجه ملی نیز به 1 درصد کاهش یافته، مخارج مصرف کنندگان رو به افزایش است و به جای اینکه نرخ بیکاری 6.7 درصدی کسی را نگران کند، موضوع اصلی کمبود رو به رشد کارگر متخصص برای پر کردن مشاغلی تخصصی است که خالی مانده اند.

اما محدودیت هایی نیز وجود دارند، اگرچه آلمان به طور مستمر از وابستگی خود به بقیه اروپا کاسته اما بازهم از سقوط یورو به شدت آسیب خواهد دید. و اگرچه مرکل معتقد است که یک اروپای یکپارچه تر، ایده مناسبی است، ایده ای که بسیاری از اروپایی ها را خشنود می‏سازد، اما هم وطنان او بیش از دیگران به این ایده بدبین هستند.

ساخت قدرتی تنها

قدرتمند بودن امروز آلمان مدیون دو تغییر بزرگ در دهه گذشته است. نخستین تغییر، نوشیدن داروی ناگوار حقیقت بود. از زمان سقوط دیوار برلین، ملت آلمان نزدیک به 2 هزار میلیارد دلار برای نجات اقتصاد نابود شده آلمان شرقی سابق هزینه کرد.چنین پدیده ای اگر چه جانمایه قدرت آلمان را مصرف کرد اما آلمانی ها را با این حقیقت مواجه ساخت که اگر بدون انجام اصلاحات، فرستادن پول به یک اقتصاد در حال سقوط، دردی را دوا نخواهد کرد. این رخداد همچنین باعث شکل گیری دوره ای سخت جهت ایجاد رقابت پذیری شد که در آن، دستمزدها نسبت به دیگر شاخص ها، کمترین رشد را تجربه کردند. چنین درمانی نتیجه داد؛ یک دهه قبل رقابت پذیری در فرانسه بیشتر از آلمان بود اما اکنون آلمان وضعیت بهتری دارد.

دومین تغییر بزرگ، انتخاب آلمان برای جستجو جهت یافتن مشتری های تازه بود. اقدامی ‏که می‏توان آن را استراتژی جدا شدن از اروپای اشباع شده دانست. آلمانی ها برای تحقق این هدف، چین، روسیه و آمریکا را هدف قرار دادند.

اگرچه مشهورترین و بزرگترین شرکت های آلمانی مانند فولکس واگن و بی ام و، پیشروان این روند بودند اما اکنون بسیاری از شرکت های کوچکتر نیز در آن شرکت دارند. اگرچه کل صادرات آلمان در درون اروپا روند رو به رشد خود را ادامه داده اما به عنوان درصدی از صادرات آلمان، به کمترین حد در 20 سال گذشته رسیده است. اکنون تنها 42 درصد صادرات آلمان به کشورهای حوزه یورو صورت می‏پذیرد، یعنی کمتر از میزان صادرات فرانسه و حتی بریتانیا -که عضو یورو نیست- به کشورهای منطقه یورو. در حالی که برخی دیگر از کشورهای اروپایی مانند فرانسه و ایتالیا نیز از رشد فروش به اقتصادهای نوظهور بهره برده اند، هیچ کدام به اندازه آلمان از این پدیده تاثیر نپذیرفته اند؛ کشوری که مازاد موازنه تجاری او در حالی رشد می‏کند که دیگر کشورها افزایش کسری موازنه تجاری را تجربه می‏کنند.

شرکت بی ام و که خودروهای لوکس تولید می‏کند، از سال 2003 عملیات مونتاژ محصولات خود را در چین و همراه با یک شرکت چینی آغاز کرده است. سال گذشته فروش بی ام و در آسیا از فروش در آمریکای شمالی فراتر رفت و در ماه آوریل امسال نیز، چین به بزرگترین بازار شرکت تبدیل شد.

البته در این استراتژی نیز خطرات آشکاری وجود دارد چرا که پس از سال ها رشد بی پروا، امسال چین، برزیل و دیگر اقتصادهای نوظهور در حال تجربه کردن رشدی معمولی هستند. آلمان بیش از دیگر کشورها از رشد خارج از اتحادیه اروپا بهره برد اما این رشد چندان پایدار به نظر نمی‏رسد. البته با این حال، تضعیف یورو در بازارهای مالی بین المللی در هفته های اخیر، مزیت رقابتی کالاهای آلمانی را بیش از پیش افزایش داده و مانند هدیه ای آسمانی برای آلمان عمل کرده است.

موفقیت اقتصادی آلمان باعث موفقیت بیشتر این کشور در بازارهای مالی شده است، هرچند که این موفقیت اغلب به بهای ضرر همسایگان اروپایی آلمان تمام می‏شود. آلمان اصلی ترین مقصد پول های خارج شده از اسپانیا، یونان و دیگر کشورهای بحران زده منطقه یورو است. در ماه مه، 4.6 میلیارد دلار اوراق قرضه دو ساله عرضه شده توسط وزارت امور مالی آلمان با نرخ بهره صفر درصد، به سرعت به فروش رسید. به بیان دیگر و با در نظر گرفتن تورم، می‏توان گفت که سرمایه گذاران به دولت آلمان پول می‏پردازند تا پول های آن ها را جذب کند.

از نظر سیاسی نیز اوضاع در حال تغییر است. اشتیاق شدید نسبت به یکپارچگی اروپا و واحد پولی مشترک در آلمان رنگ باخته است. یک نظر سنجی در ماه ژوئن نشان داد که 69 درصد آلمانی ها معتقدند که یونان باید یورو را ترک گوید. همچنین افکار عمومی ‏آلمان مخالف کمک های مالی این کشور به اسپانیا و دیگر کشورها هستند. باید به تیلو سارازین نیز اشاره کرد. او که عضو سابق بانک مرکزی آلمان است، در کتابی با نام "اروپا به یورو نیاز ندارد" نوشته که آلمان نباید تنها به خاطر شرمساری بابت عملکردش در دوران جنگ، به بقیه اروپا کمک کند و دست بخشنده اروپا باشد. کتاب سارازین از زمان انتشار در ماه مه تاکنون در میان پرفروشترین کتاب ها قرار داشته است. هرچند این نگرشی تند و خشمگینانه محسوب می‏شود اما حقیقت بی چون و چرا این است که آلمان، از منظر ذهنی و اقتصادی، به طور فزاینده ای در حال جدا شدن از همراهان اروپایی سنتی خود است.

حدود صبر

همه این ها پیشتر نیز رخ داده اند. در دهه 1980، هنگامی ‏که اقتصاد آلمان قوی و قوی تر می‏شد و دیگران در حال دست و پا زدن بودند، واشنگتن، پاریس و لندن دایم از آلمان تقاضا می‏کردند که از طریق افزایش مصرف و کاهش نرخ بهره، به اقصاد جهان تحرک ببخشد. اما آلمان غربی محترمانه تمام این درخواست ها را رد می‏کرد، با ادعا که اقتصاد این کشور ماشینی است که اگر به آن فشار آورده شود، به درستی کار نخواهد کرد. پیمان ماستریخت در سال 1992، بستر جدیدی برای متعهد ساختن آلمان نسبت به اروپا را پدید آورد. این پیمان، مسیر ایجاد واحد پولی مشترک اروپایی را هموار ساخت، طرحی که برای اتصال جدانشدنی آلمان به شرکای اروپای اش طراحی شده بود.

پیش از به کار افتادن یورو، آلمان نگران تولیدکنندگان در کشورهای رقیب مانند ایتالیا و اسپانیا بود که از طریق کاهش ارزش پول، رقابت پذیری خود را افزایش دهند، اقدامی ‏که اغلب به کار گرفته می‏شد. مرکل می‏گوید که بدون یورو و نرخ مبادله ثابتی که با خود به همراه آورده، آلمان در مواجهه با بحران مالی سال 2008، مجبور می‏شد روزگار سخت تری را بگذراند.

بیشتر فعالان اقتصادی آلمان با این ادعا موافقند، اما نظر سنجی ها نشان می‏دهد که آلمانی ها هرگز واحد پولی مشترک یورو را به اندازه مارک آلمان دوست ندارند. در نظر سنجی که در ماه مه برای تلویزیون آلمان انجام شد، 49 درصد آلمانی ها گفته بودند که تغییر واحد پولی اشتباه بود. و صنعت آلمان نیز بارها نشان داده که می‏تواند رقبای بین المللی خود را از میدان به در کند آن هم بدون توجه به نوسانات نرخ ارز.

نیاز آلمان به اروپا بسیار کمتر از نیاز اروپا به آلمان است، و مرکل هم قطعا می‏تواند بدون ناسزا شنیدن های روزانه، روزگار بگذراند. او اخیرا تکرار کرد که دولت آلمان "کاملا متعهد است که هر کاری از دستش بر می‏آید را همراه با شرکای اروپایی اش برای تقویت اقتصاد و اتحادیه پولی انجام دهد."

اما حقیقت این است که پرسش هایی جدی که آلمان در مورد نقش خود در اروپا می‏پرسد نشانه ای است مبنی بر اینکه زمانه چگونه تغییر کرده. اگر شرکای اروپایی آلمان – و واشنگتن- می‏خواهند که مرکل توازن دقیقی که کشورش را متعهد نگه می دارد را حفظ کند، شاید اکنون زمان آن فرا رسیده باشد که ناسزا پراندن را متوقف کرده و به او احترام بگذارند. 

 

منبع: تایم

نویسنده: پیتر گامبل


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

کلمات کلیدی : مرکل
نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir