بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 اسفند 1391      12:6

عبدالرحیم جعفری- کارآفرین ماندگار ایرانی

اقتصاد ایرانی: عبدالرحیم جعفری، در سال های پس از انقلاب نتایج سال ها فعالیتش را برباد رفته دید. پس از مصادره انتشارات امیرکبیر، جعفری روزهای سختی را پشت سرگذاشت. آنچه در پیش روی می خوانید شرح تحقیقی است که فریدون شیرین کام و ایمان فرجام نیا در مورد زندگی او انجام داده اند. قسمت اول این گزارش را می خوانید:

مردی که نقش بزرگی در سیستم تولید، توزیع کتاب، اصلاح نظام تالیف کتاب ایران در طی سه دهه 1358 - 1328 داشته است وی برخلاف بسیاری از کارآفرینان نسل دوم تجاری صنعتی ایران، که فعالان اقتصادی سرمایه داری خانوادگی بودند . به عنوان یک بنیانگدار، زندگی را با فقر شروع نمود و توانست از پایین ترین طبقه اجتماعی بر اثر تلاش و نبوغ به یکی از نخبگان برجسته کشور در صنعت نشر تبدیل شود.

عبدالرحیم جعفری در نیمه آبان سال 1298 شمسی از خانواده ای کرمانی الاصل در یکی از اتاقک های روطاقی بالای کاروانسرای اطراف ناصر خسرو در تهران به دنیا آمد. مادر بزرگش پس از فوت همسر با فرزندانش از طریق نخ ریسی زندگی فقیرانه را می گذراند .

جنگ جهانی اول تازه به پایان رسیده بود . هنوز نیروهای نظامی خارجی انگلیس و روسیه -مخالفان بلشویک ه ا- در ایران حضور داشتند. فقر، قحطی، بیماری های فراگیر، بی ثباتی، سلطه قدرت های یاغی و جنب شهای سیاسی بیانگر وضع عمومی ایران در این سال ها بوده است. پدر عبدالرحیم جعفری مردی میانسال و مذهبی به نظر می رسید. وی دکه سق ط فروشی کوچکی در بازارچه داخل کاروانسرا داشت. او با الاغ اش برای فروش کالا به روستاهای اطراف تهران می رفت. با این وجود، تلاش های مذکور، گرهی از کسب و کار فقیرانه اش نگشود. میرزا علی اکبر با وجود میان سالی، مجرد بود و از تنهایی گله مند بود سرانجام از همسایه اش، دختر 13 ساله اش کبری -مادرعبدالرحیم- را برای همسری خواستگاری می نماید . وی چند ماه پس از ازدواجش عازم زیارت مشهد می شود تا پس از بازگشت همسرش را با خود به کرمان ببرد در این دوره مسافرت نیازمند مجوز نظمیه بود. به علت نبود جاده مناسب، ماشین و راه آهن این سفر چند ماه طول می کشد و خبری از او بدست نمی آورند، در همین دوران عبدالرحیم به دنیا می آید. زندگی برای مادرش با تولد نوزاد تازه از پیش سخت تر می شود. کودکی که گریه های دائیمش همه همسایه ها را کلافه کرده و گویی نشانی از شومی در ذهنیت مردم آن روزگار بود. پولی برای درمان نداشتند تا کودک را پیش بزشک ببرند، تنها ارزنی از تریاک را در شیر حل نموده به بچه می دهند تا دردش تسکین یابد. در شرایط نبود همسر و حامی، مادر و مادربزرگ قطره قطره زندگیشان را در نوک ریسی می ریختند تا نغمه زندگی خود و فرزندانشان همچنان جاری باشد . ایام کودکیش همچون سایر بچه ها با آموزش مکتب خانه و تنبیه های آن سپری شد. در همین سال ها از روی تصادف در حالیکه عبدالرحیم پنج ساله بود، مادرش به منزل اشرافی منتخب الملک -محمد تقی اسفندیاری - (خواهر زاده محتشم السلطنه اسفندیاری رئیس مجلس ) معاون وقت وزارت خارجه در امیریه مشغول به کار شد. عبدالرحیم در همین محل به دبستان علامه رفت. وی مورد توجه خاص اسفندیاری بود و همین توجه خاص تا حدی مورد حسادت مستخدمین خانه بود . با وجود اینکه در خانه ای اعیانی زندگی می کردند اما مثل سایر مردم از آب لوله کشی سالم برخوردار نبودند . آب سهمیه ای جاری در جوی های باز، سر شار از انواع آلودگی بود این آب های جاری در انبار های منازل نگه داری، دارای بو و انواع کرم ها بود و با اضافهکردن نمک، زغال و...تا حدی قابل استفاده بود. با این وجود آب غیر بهداشتی سبب انواع بیماری های پوستی و غیر پوستی مثل کچلی، سالک، تراخم، حصبه و وبا می شد و عبدالرحیم نیز در کودکی دچار بیماری کچلی گردید.

به تاکید منتخب الملک و اصرار مادر عبدالرحیم، خواهر زاده اش ابوالقاسم در سال 1306 به مشهد برای جست وجوی شوهرش فرستاده شد. وی پس از چند روز بر حسب تصادف میرزا علی اکبر را پیدا نمود اما چندین سال از آن روزها گذشته بود وی را به سختی به یاد می آورد، وقتی نامش را پرسید در آغاز انکار نمود و سرانجام با

پافشاری و سوگند به قرآن و دیدن عکس پسرش اقرار نمود که میرزا علی اکبر می باشد. قرار گذاشت که از این پس ماهی دو تومان برای مخارج زندگی به همسرش (از طریق خواهرش) در تهران بپردازد، تر تیبی می دهد که پس از چند ماه همسرش به مشهد بیاید . یکسال این وضعیت ادامه یافت. عبدالرحیم کلاس اول را به پایان رسانده بود مادر با پسرش در سال 1307 عازم مشهد شدند، تا طلاقش را از علی اکبر بگیرد سفر در جاده خاکی سه روز طول می کشید اقامت در کاروانسراها و قهوه خانه های بین راهی سرشار از مگس، پشه و فقرایی بود که جسم و روح آدمی را آزار می داد . سرانجام پس از گذشت هشت سال، عبدالرحیم پدرش را در مشهد دید . پدری که پیش از آن اثری از وی در زندگیش مشاهده نکرده بود . دیدارش مهری را در او به وجود نیاورد. علی اکبر پیش از ازدواج با مادر عبدالرحیم، ازدواجی در کرمان کرده، پس از ازدواج دومش دو ازدواج نیز در مشهد کرده بود.وی از هر یک از این زنان فرزندانی داشت .

میرزا علی اکبر همراه پسری از همسر اولش در امر نقشه کشی قالی در کارخانه قالی بافی عمواوغلی مشغول کار بودند . مادر عبدالرحیم با همه اصراری که به طلاق کرد وی حاضر به طلاق دادن همسرش نشد، از او خواست در کنار دو همسرش با آنها زندگی کند، در آن زمان قانونی وجود نداشت که میرزا علی اکبر را مجبور به طلاق نماید. آنها به ناچار قبل از اینکه سال تحصیلی جدید شروع شود به تهران بازگشتند.آنان همچنان در منزل منتخب الملک زندگی می کردند تا اینکه او به کارداری ایران به افغانستان فرستاده شد

چهره سخت زندگی بار دیگر به آنها روی آورد . به ناچار اتاقی با ماهی 15 قران در نزدیک بازارچه عباس آباد اجاره کردند. منزلی که بسیار فقیرانه نسبت به خانه منتخب الملک بود.(در یک طبقه این منزل حاج سید صدرالدین جزایری مجتهد محل ساکن بود .) مادرعبدالرحیم زنی خویشتن دار و اهل توکل بود شکوه و شکایتش را، کمتر کسی می شنید وی به طفیلی گری خو نکرده بود و اهل دست دراز کردن پیش دیگری نبود، بار دیگر برای گذران زندگی به نخ ریسی روی آورد. بی سرپرستی و غم نان به نگرانی اصلی زندگیشان تبدیل شد. این وضعیت بلاتکلیفی سه سال دیگر ادامه پیدا کرد مادرش به همراه عبدالرحیم برای بار دوم در سال 1310 به دیدار شوهر به مشهد رفت تا وی را راضی به طلاق دادنش نماید .

علی اکبر می خواست پسرش را در مشهد پیش خود نگه دارد اما مخالفت شدید عبدالرحیم سرانجام وی را راضی به طلاق همسرش گرداند. عبدالرحیم هر روز بزرگ تر می شد و کلاس چهارم ابتدایی را به پایان رسانده بود. سختی های مختلفی از نبود پدر، حس رنج های مادر، زندگی در خانه منتخب الملک و بی پناهی را تجربه نموده بود .

تاثیر این موقعیت ها، بر شخصیت وی، سخت کوشی، عزم و اراده و از میدان در نرفتن برای رسیدن به اهداف و موفقیت را ضروری دانست. اولین تجربه در عالم نوجوانی خارج کردن گاری بود که در سراشیبی به پایین غلطیده بود و چند تن از دوستانش نتوانسته بودند آن را خارج کنند وی، در طی چندین روز با این مسئله درگیر شد تا سرانجام توانست آن را بیرون بیاورد، شادی وصف ناپذیر این موفقیت، رازهای مسیر بعدی زندگی را برایش گشود . در حالیکه کلاس پنجم بود مدرسه را به علت مشکلات اقتصادی رها کرد . در سال 1310 مادرش او را به چاپخانه علمی متعلق به محمد اسماعیل علمی (پدرش کتاب فروش بود) برد در این زمان عبدالرحیم 12 ساله بود. چاپخانه در خیابان ناصر خسرو کوچه حاجب نایب قرار داشت محلی که بعدها به بورس کتاب های مذهبی تبدیل شد . از اینجا بود

که کارآفرین صنعت چاپ با بوی مرکب، روغن و کاغذ آشنا شد . ماشین های قدیمی چاپ سنگی از روس ها خریداری شده بود و چهار کارگر در چاپخانه کار می کردند تا سال 1313 هنوز از برق در محل کارشان خبری نبود و از چراغ برای روشنایی استفاده می کردند . وی تحت سرپرستی یکی از کارگران بنام میرمحمدی قرار گرفت، کسی که اواسط دهه سی با شراکت یکدیگر چاپخانه پیروز را در خیابان ناصر خسرو در 340 متر در 5 طبقه تاسیس کردند . هنوز از بیمه درمان، بازنشستگی و ساعات کار مشخص خبری نبود از صبح زود تا غروب کار می کردند. اگر روزی بر اثر بیماری یا مشکل سرکار حاضر نمی شدند حقوقی نیز در یافت نمی کردند. مدت یک ماه بدون اینکه مزدی به وی بپردازند مشغول کار بود فقط گاهی یک یا دو قران به او پاداش می دادند. در آغاز کارهای پادویی مثل جاروکردن و آوردن نهار و چایی برای چاپخانه و کتاب فروشی علمی را انجام می داد .

همچنین گرفتن کتاب های سفارشی از شرکت مطبوعات و بردن کتاب به پستخانه برای ارسال به شهرستان ها، طی دو کیلومترمسافت پیاده با بار سنگین کتاب از فعالیت روزانه اش در چاپخانه بود .

پس از یک ماه کار، مزدش را روزی ده شاهی تعیین کردند. به علت پشتکاری که از خود نشان داد در سن 13 سالگی در بخش ورق کاری مشغول شد در این زمان مزدش به یک ریال افزایش یافت و استراحت کارگران تنها یک ساعت برای نهار و نماز بود . کودکان دراین دوره در اکثر خانواده های سنتی، حق اظهارنظر پیش بزرگ ترها یا حق انتخاب نوع آرایش مو یا سینما رفتن را نداشتند از نظر تربیتی والدین انجام این کارها را زشت و ناپسند می دانستند . در حالیکه عبدالرحیم بزرگ شده بود و دارای کار و درآمد بود . به خاطر رعایت نکردن برخی از این سنت ها گاهی مورد تنبیه های بدنی و زبانی شدیدی از سوی مادرش قرار می گرفت.

ادامه دارد


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir