بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 1 ارديبهشت 1392      15:32

گفت و گو با همسر مه آفرید امیرخسروی/ او دوست داشت رئیس جمهور شود

او می‌گوید یک هفته قبل از دستگیری دلش می‌شکند نفرین می‌کند. می‌شود مصداق این شعر که «خانمانسوز بود آتش آهی گاهی، ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی گاهی.» مشروح مصاحبه ما با خانم سارا خسروی که نسبت فامیلی نیز با مه‌آفریددارد را پیش رو دارید.

زهرا علی اکبری، وحیده کریمی - سه پرونده در سه دولت. یکی در سال 1384، در دولت سازندگی؛ با متهم معروفی به نام فاضل خداداد با 123 میلیارد تومان اختلاس از بانک صادرات که سرنوشتش اعدام بود. یکی در سال 1381 در دوران اصلاحات، متهمی به نام شهرام جزایری که جرمش ایجاد 50 شرکت مختلف بازرگانی و دادن رشوه و جعل اسناد و صادرات غیرقانونی بود، با حکم 14 سال حبس و دیگری در سال 1390 در دولت اصولگرای احمدی نژاد با رکوردی عجیب و بی نظیر سه هزار میلیارد تومان.همه مدعی اند خودشان پرونده را کشف کرده اند؛ دولت، قوه قضاییه،مجلس و سیستم بانکی.متهم این پرونده سه هزار میلیارد تومانی که در برخی نظرسنجی ها عنوان شخصیت سال 1391 را از آن خود کرد، مه آفرید خسروی، زیر حکم اعدام است و به گفته همسرش مدام در حال حل جدول است و از تحلیل رفتن ذهنش بسیار هراس دارد.

برای خیلی ها سوال است که مه آفرید خسروی کیست؟ این ثروت را از کجا آورده است؟ چگونه پولدار شد و از چه راهی رفت؟ پول چرا برایش بدقدم بود؟

مه آفرید امیرخسروی متولد سال 1348 است، وی اهل روستای ناش گیلان است، روستایی که با تاسیس شرکت آب معدنی داماش نامش را بر سر زبان ها انداخت. با معدل 42/10 دیپلم گرفت و نتوانست تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته عمران دانشگاه زنجان به پایان برساند. پس از شش ترم با معدل 6.23 از دانشگاه اخراج شد. این تنها رشته دانشگاهی نبود که قبول شد،پرستاری و مدیریت هم در کارنامه قبولی اش هست اما به گفته همسرش هیچ وقت، فرصت کافی برای تحصیلات دانشگاهی نداشت. هر چند درباره نابغه بودن وی صحبت فراوان شده است اما نماینده دادستان درباره کندذهنی اش صحبت کرده است.وی در دفاعیاتش در پاسخ به اتهام کندذهن بودن گفت: "آقای نماینده دادستان حرف هایی از معدل ۱۰ دیپلم من به میان آورد در حالی که اگر فرض کنیم من از نظر ذهنی کندذهن باشم حاضرم با بزرگ ترین دکترای اقتصاد ایران بحث و چالش کنم. حاضرم در یک اتاق دربسته تحت الحفظ باشم و پس از تنها ۴ سال ۴ شرکت خریداری شده را به سوددهی برسانم بدون آنکه یک ریال به من پول بدهید.امیرخسروی در دوازدهمین جلسه دادگاه گفته بود: «فرض کنید که من را اعدام کردید. آیا مملکت اصلاح می شود؟ کسانی که پشت نظام پنهان شده اند چه می شوند؟این آقایان که در این پرونده همکاری داشته اند؟»

برای اولین بار همسر مه آفرید خسروی پای سوالات ما نشست و با حوصله بیش از دو ساعت در خانه ای در یکی از خیابان های خلوت شمال تهران که متعلق به پدرش است،در یک روز بهاری، ماجرای زندگی 18 ساله خود با مه آفرید را شرح داد. او که روزگاری همسر یکی از پولدارترین های جهان بود این روزها با مشکل مالی دست و پنجه نرم می کند و می گوید من نمی توانم با ماهی 2.5 میلیون تومان حقوقی که برایم تعیین کرده اند زندگی کنم. مشکلات شدید مالی دارم و برای ثبت نام فرزندانم در مدرسه نیز نمی دانم چه کنم. در حین صحبت هایش اما مدام می گوید که آرزویش داشتن زندگی متوسط بود.می گوید ممکن است کسی حرف های من را درک نکند اما قدر آرامش زندگیتان را بدانید که پول برای من هیچ آرامشی به ارمغان نیاورد. او می گوید یک هفته قبل از دستگیری دلش می شکند نفرین می کند. می شود مصداق این شعر که «خانمانسوز بود آتش آهی گاهی، ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی.» مشروح مصاحبه ما با خانم سارا خسروی که نسبت فامیلی نیز با مه آفریددارد را پیش رو دارید.

 

موضوع مشکلات مالی تان را به مه آفرید امیرخسروی منتقل کرده اید؟

بله، موضوع را منتقل کرده ام و گفته ام در چه شرایط سختی زندگی می کنیم.

واقعا شرایطتتان سخت است؟

بله، واقعا سخت است. ما منزل مسکونی از خودمان نداشتیم.در حقیقت مستاجر بودیم و بعد از این اتفاقات در منزلی که متعلق به پدرم است، ساکن شده ام.

همسر شما که بسیار پولدار بود، چرا یک واحد مسکونی لوکس خریداری نکرد؟

نمی دانم. مه آفرید کلا آدمی بود که درباره کارهایش زیاد توضیح نمی داد.

خب حالا پیشنهاد وی برای حل مشکل مالی تان چیست؟

مه آفرید می گوید لوازم خانه را بفروش اما از لوازم خانه ما صورت برداری شده است و من اجازه فروش آنها را ندارم.به او می گویم هم قبول نمی کند. میگه وقتی گشنه ای چکار باید بکنی؟

پیشنهاد خود شما چیست؟

من بارها گفته ام که می خواهم کار کنم اما وی به شدت مخالف است و می گوید نباید کار کنی.

چرا با کار کردن شما مخالف است؟

از ابتدا هم مخالف بود.حتی الان هم که میگم مشکل مالی دارم و از پس هزینه هایم نمیام و می خوام بروم سرکار میگه نه، نرو. از این و آن قرض بگیر. میگم توی این شرایط کسی پول قرض نمیده حتی به برادرت که میگم پول بده، میگه ندارم.تعجب می کنه. فکر می کنه دروغ میگم. میگه بالاخره بین دوستای من کسی هست که به تو کمک کنند.

به محل کارش رفت و آمد داشتید؟

اصلا. با حضور من در محل کارش هم مخالف بود. پیش اومد که چند باری من به شرکتش رفتم اما آن قدر معذب و بد برخورد کرد که حس بسیار بدی به من دست داد..یک جوری رفتار می کرد که انگار می خواست بگه تو مزاحمی برو.احساس کردم داره بهم توهین میشه. هی با تلفن حرف می ز‍ د. کلافه بود. حضور من رو آنجا دوست نداشت. این یکی دوبار رو هم برای بچه ها رفتم. توی همون شرکت هیچ کسی من رو نمی شناخت.

فکر می کنید چرا دوست نداشت؟

شاید دلش نمی خواست خانمش توی آن محیط باشد.

برای دخترهایش هم منع کار کردن را داشت؟

اصلا. خیلی دوست داشت صبا کار کنه.همش بهش می گفت تو باید درس بخونی تحقیق کنی، مستقل بشی چون بعد از من تو باید این کارخانه ها را اداره کنی.

آموزش خاصی هم می داد؟

به آنجا نرسید. بالاخره صبا 12 ساله بود که پدرش دستگیر شد.

آقای مه آفرید در دادگاه گفته که هزینه ماهانه شما 25 میلیون تومان است، با 25 میلیون تومان در ماه چکار می کردید؟

خب این حرف را از روی لجبازی گفته. برای این که کسانی که می خواهند حقوق ما را تعیین کنند، در جریان باشند. من این همه هزینه نداشتم. در واقع من اصلا پولی نداشتم.شیوه ما این طور بود که هر چیزی که می خواستم خریداری کنم را می خریدم و پولش را از طریق هماهنگ کردن با منشی اش برایم می فرستاد.

یعنی هیچ وقت مبلغ مشخصی به عنوان خرجی خانه به شما نمی داد؟

نه، می گفت هر چقدر پول می خواهی بگو، منشی ام برایت بفرستد.

خودش اهل خرید کردن برای خانه بود؟

هیچ وقت. حتی یک بار در تمام این سال ها یک نمک برای خانه نخرید.همه کارهای خانه را من خودم شخصا انجام می دادم.

حالا نگفتید با 25 میلیون تومان چه می کردید؟

هزینه من این قدرها نبود.می دانید اصلا این خرج ها از کجا درآمد.منشی پولی که برای من می فرستاد را در دفتر یادداشت می کرد. خب یک بار من خانه را تعمیر کرده بودم.در آنجا نوشته شده بود 20 میلیون تومان برای خانم خسروی. هزینه مدرسه بچه ها بود اما به نام من نوشته شده بود. چیزی برای خانه می خریدم، به نام من یادداشت شده بود.امروز اگر از کسی بپرسند، فکر می کند من دائم در حال خرید و گردش و پول خرج کردن بودم اما واقعیت این نبود. من زندگی تجملی عجیب و غریبی نداشتم. اصلا شوهرم به تجملات اعتقادی نداشت و سعی می کرد تظاهرات بیرونی نداشته باشد.

اما انگار خدمتکار فیلیپینی و آشپز مالزیایی در خانه داشتید؟

خدمتکار فیلیپینی بله،6 ماه ما یک غلطی کردیم. اما من هیچ وقت آشپز نداشتم. اصلا آشپزی را به دست کسی نمی سپارم.

ماجرای خدمتکاران فیلیپینی چه بود؟

من فقط یک خدمتکار داشتم. علتش هم این بود که بچه کوچک داشتم و باید به امور بچه بزرگم هم می رسیدم. خب همه می گفتند تو که امکاناتش را داری کمک بگیر. من هر پرستار ایرانی را استخدام کردم اذیتم کرد.یا از خانه مان دزدی می کردند یا وظیفه شان را خوب انجام نمی دادند.من هم شنیدم شرکتی هست که از فیلیپین پرستار استخدام می کند، این کار را کردم و چنین ماجرایی رقم خورد.اتفاقا همان ماه های آخر قبل از دستگیری این اتفاق افتاد و وقتی از دادستانی به خانه ما آمدند این خدمتکار را دیده بودند و آن طور توی بوق و کرنا کردند.

همسرتان با این طور هزینه ها مخالف نبود؟

خیر. با هزینه هایی که برای رفاه حال خانواده بود، مشکلی نداشت.

حالا که اصرار به کار کردن دارید، اگر بخواهید کار کنید، چقدر حقوق برایتان کافی است؟

نمی دانم. با حقوق کارمندی که نمی شودروزگارم بگذرد. اما به کار طراحی داخلی علاقه دارم یا اینکه با کسی شریک باشم و فعالیتی راه بیندازم. همسرم در برآوردی که به دادستانی برای تعیین حقوق داده گفته است 6 میلیون تومان در ماه برای ما لازم است و من فکر می کنم این مبلغ کافی باشه.

شرایط زندگی شما در طول این 8- 7 سال اخیر که وضعیت اقتصادی آقای خسروی تغییر کرد، چگونه شد؟

زندگی ما در طول این 18 سال اصلا تفاوت فاحشی نداشت. همیشه خوب پول خرج می کرد و سعی می کرد نیازهای خانواده را برآورده کند. اصلا اهل حساب و کتاب کردن زیاد نبود. همیشه هم برای کارمندان و کارگرانش خرج می کرد و الا این طور نبود که ما از پایین یک دفعه به بالا رسیده باشیم.

اما درباره وضعیت زندگی شما در ابتدای ازدواج چیزهایی گفته می شود.

اغراق می کنند.

اینکه در یک زیرزمین زندگی می کردید.

اصلا در زیرزمین نبود. طبقه همکف بود و اتفاقا خانه بزرگی بود که متراژ آن بیش از صد متر بود.خیلی بزرگ بود.من می خواستم کرج نزدیک پدر و مادرم زندگی کنم به همین خاطر تنها خانه ای که توانستیم آن نزدیکی ها پیدا کنیم همین خانه بود وگرنه زیرزمین و جای محقری نبود.

به هر حال افزایش قدرت مالی بر زندگی شما تاثیر گذاشت.

شاید در زندگی کاری اش تغییر فراوانی ایجاد کرد اما در زندگی شخصی ما زیاد این تفاوت محسوس نبود. او در زندگی شخصی اصلا اهل ریخت و پاش نبود.

با هم سفر می رفتید؟

خیلی کم. همین 3-2 سال پیش برایش پاسپورت گرفتم. ما یک بار هنگ کنگ رفتیم. حالا همه می روند اما برای ما این همه سر و صدا شد و یک بار هم فرانسه و سوییس رفتیم.توی سفر هم دائما با تلفن صحبت می کرد. بیشترین هزینه ما همین پول موبایل بود که برای کارهایش می داد.اصلا دائم به کار فکر می کرد.

ماجرای سفر هنگ کنگ نبود که سروصدا کرد، جواهراتی که در آن سفر خریدید سروصدا کرد؟

خب باید در این مورد در تلویزیون صحبت بشه؟

حالا اصل مسئله جواهر 6 میلیارد تومانی چه بود؟

اتفاقا من هم وقتی شنیدم شک کردم که این جواهر را برای چه کسی خریده اما اصلا این طور نبود. بعد هم زیرنویس تلویزیون زدند که جواهر نبوده و بدلی بوده. خودش هم گفت من این را نخریدم برای خودشون گفتند.

اما برای شما مثلا جواهرات میلیاردی خریده بود؟

این ها همه مربوط به همین دو سال آخر است. خودم هم تعجب می کردم که چطور شوهر من که اصلا اهل خریدن این چیزها برای من نبود، این کارها را می کرد.او بیشتر برای دیگران خرج می کرد تا برای ما.

فکر می کنید چرا؟

به خاطر عذاب وجدانش.

از بابت ازدواج مجددش؟

شاید. فکر می کنم چون شک من در این دو سال آخر بیشتر شده بود، سعی می کرد با این چیزها دهان من را ببندد.

مه آفرید چطور آدمی بود؟

به ماجرای همسر دوم بعدا برمی گردیم. اول درباره زندگی خودتان کمی صحبت کنیم.

کمی به عقب برویم، شما با مه آفرید امیرخسروی نسبت فامیلی دارید، کلا چطور خانواده ای داشت؟ قبل از ازدواج وی را می شناختید؟

خانواده مه آفرید جزو پولدارهای فامیل بودند. او فرزند آخر خانواده ای پرجمعیت بود. پدرش خان بود و روابط اجتماعی و رفت و آمد زیادی داشت. 2 خواهر داشت و چهار برادر که یکی از برادرها، یعنی مهرداد در تصادف رانندگی فوت کرد.به ترتیب سنی نام خواهران و برادرانش انسیه، مسعود، مهین، مرداویج، مهرداد( فوت شده)، مهرگان و مه آفرید فرزندان خانواده امیرخسروی بودند.

اعضای خانواده او درگیر پرونده مه آفرید هستند؟

فقط مهرگان بود که فرار کرد.

ارتباطی یا صحبتی با هم دارید؟

خیر، اصلا از مهرگان خبر نداریم حتی یک بار هم زنگ نزده است.

در کودکی کدام منطقه تهران زندگی می کردند؟

در شمس آباد. یک خانه بزرگ چند طبقه آنجا داشتند.

چند سال است ازدواج کرده اید؟

حدود 18 سال. من هفده ساله بودم که نامزد کردیم. حاصل این ازدواج هم دو دختر است. صبای 15 ساله و دیبای 6 ساله.

مهریه چقدر بود؟

500 سکه. پدر و مادر من پیشنهاد دادند و او پذیرفت. البته ما سال 74 عقد کردیم و سال 76 رفتیم سر خونه و زندگی مان.همون موقع هم دائم می گفت کار دارم و وقت ندارم.من هم همه چیزهایی که می گفت را قبول می کردم برای همین بدون گرفتن جشن عروسی رفتیم مشهد و زندگی مشترکمان را شروع کردیم.

زندگی با مه آفرید چگونه بود؟

شاید توی این هجده سال، ما به اندازه یک سال کنار هم بودیم. همه این سال ها من دنبالش بودم چون دائم کار می کرد. من کرج بودم ایشون می رفت شمال. من به خاطرش رفتم شمال، مه آفریدمی آمد تهران و من دوباره می آمدم تهران. یک جورایی اون دائم دنبال کار بود. من همیشه بهش افتخار می کنم چون واقعا صادقانه کار می کرد و به همه سود می رسوند. کارش را به همه چیز ترجیح می داد. از صبح ساعت 6 که از خانه بیرون می زد پی کار بود تا شب ساعت 11 که برمی گشت. ما همیشه مکاتبه ای با هم ارتباط داشتیم. مثلا من وقتی کاری با او داشتم برایش یادداشت می کردم و می گذاشتم بخواند. او هم جوابم را می نوشت و می گذاشت. من تقریبا همه این سال ها از او دور بودم.خیلی سخت بود.حالا هم با شرایط پیش آمده وضع زندگیم سخت تر از قبل شده است.

بعضی از کارمندان آقای خسروی می گویند وقتی او کاری را از کسی می خواست اصلا نمی توانست نه بشنود،جواب وی باید "چشم" بود، در زندگی خصوصی هم همین رفتار را داشت؟

نمی دانم سرکار چطور بود اما ذاتا آدم مهربانی بود و اتفاقا اهل زورگویی در خانه نبود.

در خانه عصبانی می شد؟

کم، اما متاسفانه عصبانیت هایش غیر قابل کنترل بود. کارش را به همه چیز، حتی به زن و بچه اش ترجیح می داد.

شما اعتراضی نداشتید؟

چرا. اما می گفت همین که هست. من متعلق به کارم هستم و به مردمی که برایشان شغل ایجاد کرده ام. دائم می گفت دست به دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد.

کارهایش را به خانه می آورد؟

اصلا. حتی وقتی برای بازرسی به خانه ما آمدند تعجب کردند که چرا مه آفرید در خانه اتاق کار ندارد. خوب طبیعی بود چون او ساعات کمی در خانه بود و کارهایش را به خانه نمی آورد.حتی یک کاغذ از محل کارش به خانه نمی آورد. اما همان چند ساعتی که در خانه بود هم دائم در حال صحبت کردن با تلفن بود. دائم در حال هماهنگی برای کارهایش بود. من می گفتم کافی است دیگه.چقدر کار می کنی اما اون عاشق کارش بود.

وقتی زایمان کردید بیمارستان می آمد؟

آن موقع هم خیر. من از زمانی که با ایشون عقد کردم دائم درگیر بود. اعتراض هم می کردم می گفت همین که هست. می خواهی بخواه، نمی خواهی نخواه. وقتی صبا دنیا آمد هم دیگر با یک عالمه خواهش و تمنا آمد و بعد از ناهار رفت.می گفت کار دارم. هیچ وقت احساساتش رو در زندگیش دخیل نمی کرد.سر به دنیا آمدن دیبا هم که مریض شد و اصلا نتوانست بیاید بیمارستان.

اگر بخواهید شخصیتش را توصیف کنید، چه می گویید؟

آدم ساکت و تودار و محکم. اصلا حسود نبود. دوست داشت همه چیز از طرف خودش برای دیگران برود. چشم داشتی به کسی نداشت. باور نمی کنید وقتی ما از شمال می آمدیم یک خانواده کنار جاده بودند، سوارشان می کرد.می گفت گناه دارند. به هر چیزی می خواست می رسید. مثلا کارآفرینی آرزویش بود.به آرزویش هم رسید اما نمی دانم چرا این طور شد؟ استرس های زیادی داشت. مثلا شب ها غالبا بی خواب می شد. ساعت دو، سه بلند می شد و راه می رفت. آن قدر راه می رفت تا صبح بشه و از خونه بیرون بزنه. صبح ها با این که راننده جلوی درخانه منتظرش بود، کتش را برمی داشت و پیاده می رفت سر خیابان و تاکسی می گرفت تا برود سرکار. یک استرس دائمی همراهش بود.

هیچ وقت به او پیشنهاد کردید که نزد یک مشاور برود تا ریشه استرس هایش را پیدا کند ؟

خیلی زیاد. اما اصلا قبول نمی کرد و می گفت من هیچ مشکلی ندارم. ببینید او زندگی اش را توی کار تعریف کرده بود. دائم ایده داشت که باید چه کار جدیدی انجام بدهد. مثلا یک بار که داشتیم می رفتیم مسافرت، توی اتوبوس شروع کرد به فکر کردن و یادداشت برداشتن.وقتی رسیدیم شمال هم سریع رفت پی اجرایی کردن طرحش.

با اتوبوس به سفر رفته بودید؟ خودروی شخصی نداشتید؟

نه. ما اولین خودروی شخصی مان را وقتی صبا کلاس دوم دبستان بود خریدیم. یعنی 8-7 سال قبل.

چه اتومبیلی بود؟

پژو 405. کلا به خانه شخصی و خودروی شخصی و... اعتقاد نداشت.

تفریح خاصی داشت؟

کتاب خواندن.

بیشتر چه کتاب هایی می خواند؟

کتاب های تاریخی.

در خانه کتابخانه داشت؟

بله، کتابخانه بزرگی داشت و خیلی به کتاب هایش علاقه مند بود.

به چه غذاهایی علاقه مند بود؟

بیشتر به غذاهای محلی شمالی اما به دلیل بیماری اش نمی توانست این نوع غذاها را بخورد. با وجود سن کمش مبتلا به دیابت بود و بیماری قلبی.اغلب شب ها چند لقمه نان و پنیر می خورد و خودش را سیر می کرد. همیشه توی رژیم های سخت بود.

از چه سنی کار کردن را شروع کرد؟

از همان بچگی. سر زمین های پدرش می رفت و برای آن ها طرح و برنامه می داد که چه چیزی بکارند.

عاشق پول هم بود؟

نه. اصلا هدفش پولدار شدن نبود.

فکر می کنید پس چرا این قدر سخت کار می کرد؟

به این خاطر که همسر من آدم تایید طلبی بود. دوست داشت همه او را تایید کنند البته خودش این را قبول نداشت ولی من معتقدم به خاطر تایید گرفتن از دیگران این قدر کار می کرد.

چرا چنین شخصیتی داشت؟

الان که فکر می کنم، به این نتیجه می رسم به خاطر دوران سخت کودکی اش این شخصیت را داشت. ما هر اتفاقی در بزرگسالی مان بیفتد و هر رفتاری داشته باشیم به دوران کودکی مان و وضعیتمان در آن زمان برمی گردد.

مگر دوران کودکی اش چطور بود؟

خب به این خاطر که پدرش خان بود،دائم برای سرکشی به زمین های شمال می رفت آنجا و همسرش هم همراهی اش می کرد. مه آفرید، آن سال ها تنها بود و بیشتر منزل خواهرش می ماند و در دوران کودکی خیلی بهش سخت گذشته بود.

می گویند همسر شما اصلا ثروتی نداشت و از صفر شروع کرد؟

اصلا این طور نبود.شنیده ام گفته اند توی خیلی کارها ورشکست شده بود در حالی که هیچ وقت در هیچ کاری ورشکست نشده بود و در همه کارهایش موفق بود. شروع کارش همان دامداری بود، بعد پالت و باکس پالت و بعد هم آب معدنی.

کلا درباره اهدافش صحبت می کرد ؟ مثلا می گفت چه آرزویی دارد؟

بله، خیلی موقع ها می گفت آرزو دارم بروم جنوب شهر توی یک خانه حوض دار زندگی کنیم همیشه دنبال ساده زندگی کردن بود. توی خونه هم همین بود.حتی زندگی توی روستا رو دوست داشت.هرگز دنبال پول نبود. می گفت اگر من رئیس جمهور بودم این کار را می کردم.

دوست داشت رئیس جمهور بشود؟

خیلی. اما من با سیاسی شدنش خیلی مبارزه می کردم.

اما انگار سیاسی شده بود؟

دیگه فکر می کنم سیاسی اش کردند.

شما از ارتباطات سیاسی اش خبر داشتید؟

اصلا چیزی به من نمی گفت.هیچ چیزی درباره کارش را توی خانه مطرح نمی کرد. یعنی من هیچ وقت اطلاعی نداشتم که مثلا با فلان فرد معروف سر و کار دارد یا خیر. «مه آفرید» درباره ارتباطاتش و حوزه کاری اش زیاد اطلاعاتی نمی داد.

می گویید دنبال پول نبود اما در یک گزارش آمده که او دویست و نودمین ثروتمند جهان بوده.

بله، خیلی تلاش می کرد، خیلی هم پول به دست آورد اما هیچ لذتی از این پول ها نبرد.

هر چند می گویید در جریان کارهایش نبودید اما آیا از این وضعیت احساس نگرانی می کردید؟حس خودتان چه بود؟

از اینکه هر روز قدرتمندتر می ‍شد، احساس نگرانی می کردم چون حس می کردم از من دورتر می شود.

هر شب به خانه می آمد؟

بله، هر شب به خانه برمی گشت.

ارتباطش با بچه ها چطور بود؟

ارتباطش خیلی محدود بود چون دیر می آمد، بچه ها غالبا خواب بودند. بیشتر من کانال ارتباطی بچه ها و پدرشون بودم.

طی روز با او تماس می گرفتید، مثلا اینکه روی تلفن همراهش زنگ بزنید؟

اگر هم زنگ می زدم جواب نمی داد مگر چند بار به منشی اش سفارش می کردم که بگید حتما زنگ بزنه یا تماس بگیره.

بچه ها چطور؟

نه بچه ها هم تماسی نمی گرفتند.

اعتراضی به این نوع رابطه نداشتید؟

معترض بودم اما برای حفظ آرامش خانه سکوت می کردم.

آخرین باری که دعوا شد کی بود؟

من از دعوا گریزون بودم

قهر چی؟ اهل قهر بودید؟

من 5 دقیقه هم نمی تونستم قهر کنم. من اصلا دوست نداشتم تنش توی خونه ام باشه. صبا هم آن موقع هاخیلی حساس بود.

پس وقت دعوا نداشتید.

میل نداشتم دعوا کنم.خصوصا همون مدت محدودی که در خانه بود.

 

صبا امیرخسروی در طول مصاحبه مادرش، کنار او نشسته بود و همراهی اش می کرد.مادرش می گفت صبا همیشه طرف مشورت من است. دختر قد بلند 15 ساله ای که لباسی ساده به تن داشت، به سؤالات ما پاسخ داد.

 

این روزها پدرت را چطور می بینی؟

خیلی نگران تحلیل رفتن ذهنش است. دائم جدول حل می کند. هنوز مدام می نویسد و فکر می کند.

فکر می کنی چرا اینطور شد؟ با او صحبت کرده ای؟

من با پدرم کمی رودروایسی دارم. راحت نمی توانم با او حرف بزنم اما دوست دارم مشکلش حل شود. او هم همیشه می گوید مشکل به زودی حل می شود و امیدوار باشم.

پدرت در جریان امور مدرسه ات بود؟

بله. در جریان کلی وضع درسی ام بود. همیشه می گوید باید درس بخوانی و مستقل شوی.

می توانستی به پدرت نه بگویی؟

آدم مهربانی بود. ولی ما کمی با هم تعارف داشتیم اما هیچ وقت فکر نکردم که دوست دارد فقط چشم بشنود. اما خب وقتی که با پدرم به مسافرت می رفتیم، در شهربازی ها همراهی ام می کرد و سعی می کرد مثل من کوچک بشود. فکر می کنم خیلی سعی می کرد هیچ مشکلی نداشته باشیم اما سرش خیلی شلوغ بود و دائم در فکر کار کردن بود و حواسش را به کارش می داد.

هیچ وقت توصیه ای، آموزشی، برایت داشت؟

خب دائم به من می گوید تو باید مستقل باشی. البته من 12 ساله بودم که پدرم دستگیر شد و دیگر فرصتی نبود که به من آموزشی بدهد.

هیچ وقت احساس کردی فرزند یک مرد بسیار پولداری؟

نه، همیشه فکر می کردم که دختر مردی بسیار موفق هستم. پدرم همیشه به هر چه می خواست می رسید.

 

ادامه از صفحه 6...

پس اصلا دعوا نکردید؟

چرا. همان روزهای آخر، قبل از دستگیری بود که دعوایمان شد. من بعد از هشت – نه ماه تصمیم گرفتم که با مامانم و دوستش برویم لواسان. مه آفرید اونجا یک ویلا داشت. البته من هیچ کجا نمی رفتم، نه شرکت و نه جاهایی که داشت ولی آن روز مهمان دعوت کردم و راه افتادیم. توی راه بودیم که زنگ زد و گفت برگردید بچه داداشم داره میره اونجا. فکر کنید این همه امکانات بود اما برای ما نبود.همه اون امکانات برای دیگران بود. یک روز زن و بچه اش نتوانستند از اون ویلا استفاده کنند. همش فکر می کردم من توی این زندگی چه حقی دارم؟هیچی نباید داشته باشم؟ ما از وسط راه برگشتیم و من خیلی پیش مامانم و دوستش شرمنده شدم. اون شب خیلی ناراحت بودم ودعوامون شد. یادمه زدم وسط سینه ام و گفتم انشاا... همه پول هات را خدا ازت بگیره. اون هم یادش نرفته.من واقعا دلم شکست. خودش هم ناراحت شد از این موضوع و هنوز هم میگه. بهش می گفتم چرا برای ما ارزش قائل نیستی. چرا همه را به ما ترجیح می دی؟

فکر می کنید چرا؟

رودروایسی داشت با همه. می تونست به بچه برادرش بگه تو فردا برو. بهش میگم که تو همه را به ما ترجیح دادی و احترامی برای ما قائل نبودی که آنها الان برای ما احترام قائل باشن.البته الان از برخورد اون ها تعجب می کنند.همه به خودشان اجازه می دادند همه چیز را برای خودشون بخواهند یک بار همسر برادرش می گفت که وای سوییس خیلی خوبه. برای من یک ویلا بگیر اونجا. بهش گفتم واقعا می خوای بگیری ؟ گفت: آره مگه چیه؟ ولی اگر من می خواستم قبول نمی کرد.همه چیز را برای دیگران می خواست. شاید هر کسی جای من بود خیلی چیزها داشت. حتی گروه دادستانی خیلی تعجب می کنند که من چیزی ندارم باورشون نمیشه که من دنبال این چیزها نبودم. به بچه هایم هم گفتم مادیات برایتان مهم نباشه. الان هم می بینند پول زیاد چه تبعاتی داره.

هیچ وقت پیشنهاد نکرد از ایران بروید؟

چرامی گفت شما بروید صبا آن طرف تحصیل کنه. اما من مخالف بودم. من هم آدمی نبودم که بخوام دور از اون بمونم. واقعا نمی دونم. این کار را نکردم که یک موقع به سمتی نره و نگه تو من را تنها گذاشتی و من به همین خاطر همسر دوم گرفتم. اتفاقا نرفتم ولی باز هم این کار را کرد.

اگر به عقب برگردید حاضرید دوباره با مه آفرید خسروی ازدواج کنید؟

بله فکر کنم بهتر از او نتوانم پیدا کنم.

 

 

ماجرای ازدواج دوم چه بود؟

واقعا؟ حتی با اینکه بدون اطلاع شما ازدواج کرد؟

خب اشتباه کرد بدون اطلاع من ازدواج کرد.

چه زمانی از ازدواج دوم وی مطلع شدید؟

در مسیر بازجویی ها. وقتی از من پرسیدند شما کدام همسرش هستید شک کردم. مثلا اسم هایی را از من می پرسیدند که می شناسید یا خیر. وقتی گفتند مهر آفرین را می شناسید همان لحظه شک کردم که با توجه به نزدیکی اسم، حتما وی دخترش است.

چه حسی به شما دست داد؟

خیلی عصبانی شدم. آن شب خیلی سخت گذشت.

فهمیدن این موضوع سخت تر بود یا دستگیری اش؟

حکم اعدامش. من از هر چیز بیشتر از این حکم شوکه شدم.

هیچ وقت به این موضوع شک نکرده بودید؟

در این دو سال آخر چرا. ساعات خاصی در روزهای پنجشنبه نبود.یک چیزهایی را فقط زن ها می فهمند.از سر روی بالش گذاشتنش، از یک حالت انزجارش، یک چیزهایی فهمیده بودم.

همسر دوم وی را می شناختید؟

وقتی منشی اش بود او را دیده بودم. اتفاقا یک بار که به من گفت خانم فلانی استعفا داد و رفت من تعجب کردم، گفتم این که این همه کارمند خوبی بود برای مه آفرید، چطور گذاشته که بره. همون موقع شک هایی کردم اما من آدمی نبودم که اهل تحقیق کردن و جاسوسی و... باشم.

بچه ها چطور مطلع شدند؟

به هر حال بند را آقای اژه ای آب داد و در تلویزیون هم اعلام کردند. البته من فکر می کنم نباید این موضوعات را رسانه ای می کردند.بچه ها هم همان زمان فهمیدند. صبا خیلی تعجب کرده بود می گفت من عاشق پدرم بودم، چرا اینطور شد؟

وقتی برای اولین بار بعد از فهمیدن ماجرای زن دوم وی را دیدید، چه واکنشی داشتید؟

من با مه آفرید راحت صحبت نمی کردم. وقتی برای اولین بار بعد از چند ماه دیدمش، حتی نگهبانان فکر می کردند خیلی من ابراز احساسات کنم اما من به سردی دست دادم و در حالی که اشک توی چشمم جمع بود رفتم گوشه ای نشستم. نامه را به وی دادم و او سرسری خواند. می خواست توضیح بده که من برای اینکه نگهبان ها از موقعیتش سوء استفاده نکنند گفتم بعدا حرف می زنیم.

پس توضیحی نداد؟

چرا! گفت پشیمانم و جبران می کنم.

شما هیچ وقت شناسنامه شوهرتان را ندیده بودید که متوجه ازدواج دوم او شوید؟

شناسنامه شوهرم را دیده بودم.فکر می کنم این روزها با پول هر کاری می شود کرد. اسم را در شناسنامه اش ننوشته بودند.

الان چه فکری درباره اش می کنید؟

شاید اگر این اتفاق نمی افتاد سرنوشت من عوض می شد. من وقتی این موضوع را فهمیدم کمی از علاقه و عشقم کم شد و توانستم این شرایط را طاقت بیاورم.

هیچ وقت درباره اینکه تکلیف این موضوع چه می شود حرف زده اید؟

گفتم تو چرا به من نگفتی. اگر می گفتی من تکلیف خودم را می دانستم و می گفتم بین ما انتخاب کن چون من اصلا اهل اینکه هر دو باشیم، نبودم.

فکر می کنید چرا نگفت؟

خب حس می کنم نمی خواست من را از دست بدهد. همیشه می گفت تو خیلی مادر خوبی هستی و من از تو راضی هستم.

همسر خب چطور؟ در این مورد چیزی نمی گفت؟

کلا آدمی است که زیاد نمی تواند درباره احساساتش حرف بزند. فکر می کنم به خاطر شرایط خانوادگی اش هم بوده. حتی خودش هم می گوید سختم است در این موارد صحبت کنم.

شما در بین صحبت هایتان گفتید که به او بسیار اعتماد داشتید، این ماجرا اعتماد شما را خدشه دار نکرد؟

خوب من دوست دارم بهش اعتماد داشته باشم. الان هم این موضوع را بسته بندی کردم و کنار گذاشتم تا وقتی این مشکلات حل شد درباره اش تصمیم بگیرم. فکر می کنم در این ماجرا من بهتر از همه برخورد کردم این قدر که بقیه، از مادرم و فامیل گرفته تا دیگران به این مسئله واکنش نشان دادند، من اصلا واکنشی نشان ندادم.

هیچ وقت فکر کرده اید که از او جدا شوید؟

در این شرایط اصلا. چرا جدا شوم؟

توضیحی نداده که چرا دوباره ازدواج کرد؟

گفتم که میگه اشتباه کردم. فکر کنم از سر دلسوزی. می گفت این خانم مریض بوده. گفتم یعنی هر کسی مریض بود تو باید باهاش ازدواج کنی؟

آن خانم در چه شرایطی زندگی می کند؟

فکر می کنم شرایطش خیلی بهتر از من است. او خانه شخصی به نام خودش دارد در حالی که من این وضعیت را نداشتم. او در همان خانه زندگی می کند اما به من گفتند تو باید از این خانه اسباب کشی کنی و دلیلی ندارد که در خانه به این بزرگی زندگی کنی. خب فکر می کنم من خیلی مظلومانه برخورد کردم. مثلا همه طلاها، بدلیجات و حتی گوشی تلفن همراهم که فیلم های خانوادگی در آن ضبط شده و به من تحویل ندادند. ماشین هایی را که به نام من بوده از من گرفتند و یک 206 به من داده اند که دائم خراب است. اما آن خانم بهتر از حق خودش دفاع کرد.

شما 11 روزی در بازداشت بودید، بیشتر در چه موردی از شما سؤال می کردند؟

درباره طلا. من طلاهایم را نزد دوستم گذاشته بودم، دایم از من می پرسیدند چرا پولشویی کردی و طلاها را از خانه خارج کرده ای. خب گفتم من سفر بودم و خانه ام امن نبود.عکس های طلاهایی را به من نشان می دادند و می گفتند این ها کجاست؟ من اصلا آن طلا و جواهرات را ندیده بودم. من حتی طلاهای عروسی ام را هم دادم. اشتباه کردم چون اگر طلاهایم بودند الان می فروختم و مشکلاتم را حل می کردم.

ماجرای انتقال طلاها به بعد از دستگیری برمی گردد؟

بله البته دوستم در جریان بازداشت شوهر من نبود.من هیچ چیز غیر از این ها نداشتم البته تیرماه یک آپارتمان در رشت شوهرم به نامم کرده بود که مرداد دستگیر شد. سندش هم دست خودشان است. اصلا ماشین ها را هم همان سال آخر به من دادند. بعدا شوهرم گفت به خاطر عذاب وجدانی که داشت بابت زن دوم می خواسته این ها را به من بده. من خودم تعجب کردم. چون شوهرم اصلا آدمی نبود که اینقدر به من مال و اموال بدهد.من هم این متقاضی نبودم. من شوهرم را به خاطر خودش دوست داشتم. دنبال پولش نبودم. خجالت می کشیدم بگم به من این را بده و اون را بده.من اصلا آدمی نبودم که بخواهم توی چشم باشم. می گفتند تو که امکانات داری چرا فلان ماشین را سوار نمیشی. چرا خانه به نامت نمی کنی؟ می گفتم خوشم نمیاد زیاد تو چشم باشم.چیزهایی که داشتم را هم نمی انداختم برای همین می گویم بدلی های من را بردن چون من خیلی بدلی می انداختم.خانواده متوسطی هم داشتم. فکر می کردم چرا باید دل بقیه را بسوزانم ؟ به این و آن فخر بفروشم. اگر از بقیه بپرسید می گویند من چطور آدمی بودم. اصلا وقتی این ماجراها پیش آمد می گفتند وای چقدر شما پولدار بودید، پس چرا هیچی نمی گفتید ؟

چطور از دستگیری مه آفرید خسروی مطلع شدید؟

من ایران نبودم. با بچه ها دوبی بودم که مادرم تماس گرفت و گفت که همسرت دستگیر شده.

واکنش شما چه بود؟

من اصلا تصور نمی کردم مشکل خیلی جدی باشد. فکر می کردم یک سوء تفاهم است که سریع حل می شود اما وقتی بعد از پنج ماه برای اولین بار به ما ملاقات دادند و دیدم با چشم بند آوردنش خیلی تعجب کردم و فهمیدم قضیه حسابی جدی است.خودش هم وقتی با ما تماس گرفت گفت هیچ چیزی نیست و حل می شود اما پرونده که اقتصادی بود، ناگهان سیاسی شد. اصلا نمی دانم چی شد؟

شاید برای مردم عادی اطلاع از اینکه پرونده ای با این حد و اندازه، به بزرگی 3 هزار میلیارد تومان وجود دارد، شوک آفرین بود. خود ما هم در روزنامه وقتی برای اولین بار این اعداد و ارقام را شنیدیم دائم می گفتیم با سه هزار میلیارد تومان چه کارهایی می شد انجام داد. حالا دوست دارم بدانم اولین بار که اعداد و ارقا

 


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
همایون
سه شنبه 14 آبان 1392      14:11

جالبه این بنده خداها اصلا از پول بدشون میاد اتفاقی بوده واقعاً جالب بود دستتون درد نکنه
احمد
دوشنبه 14 بهمن 1392      20:22

ایناکه اینقد با اخلاص بودنو زاهدانه زندگی کردن.راستی چی شد اینجوری شد؟ازتون ممنونم.
salam
جمعه 9 اسفند 1392      19:48

jaleb bood . kash tooye keshvar az sarmaye dar ha hayoola nasazim
سلام
شنبه 3 خرداد 1393      13:42

چه زن ساده ای، بنده خدا هر چ سرش اومده از سادگیش بوده، حرفاش خنده داره
علی
شنبه 3 خرداد 1393      14:27

خدا برای هیچ بنده ای بد نیاره واقع سخت اعدام کردن ولی یک عمر خانواده اش بدبخت میشن بچه هاش یتیم میشن خدا آخر عاقبتمون ختم بخیر کنه
قاسمی
شنبه 3 خرداد 1393      15:48

باتشکر از اقتدار قوه قضاییه
احسان
شنبه 3 خرداد 1393      23:1

فقط خدا می دونه اصل ماجرا چیه اما نمی دونم چرا یه حسی می گه که این مصاحبه پارادوکس توی کفته هاش هست
نی نی خانم
يکشنبه 4 خرداد 1393      1:7

ببخشید لابد اون ۶۴۰ میلیارد تومنی که به حساب بیت المال پس داده شد پول توجیبی من بود. رفتین این همه کیف کردین خبر نداشتین این پولارو رو از کجا میاد واقعا ماها کجا و اینا کجا..........
جمشید
يکشنبه 4 خرداد 1393      1:19

باکمی تامل در صحبتها دروغ گویی کاملا مشهوده خانم مردم را انچه خودتان هستید تصور نکنید. خوبه ایشان هیچ کاره بوده اینقدر خورده وای به حال رییس جمهورشدنش.حالا بگید پول حلال مشکلاته. خانم اینقدردارید که ده نسلتم بخوره.بخورعمو
علی
يکشنبه 4 خرداد 1393      4:29

این خدا بیامرز که دوست نداشته پولدار باشه این شده وای به حال بقیعه که دوست دارن پولدار بشن خدا بیامرز دنبال خیرات بوده فکر کنم اشتباهی گرفتنش چون زن دومش مریض بوده و از روی دلسوزی باهش ازدواج کرده
داود
يکشنبه 4 خرداد 1393      9:56

انسانها متفاوت هستند درصدی از گفته ها زندگیست ولی درصدی آرزوهاست در هر حال خارج شدن از منطق و اصول انسانی و توجه به مادیات و دورشدن از یاد خدا می تواند عواقب این چنینی را به دنبال داشته باشد. خدایا عاقلمان کن و دستمان را بگیر
گل اقا
يکشنبه 4 خرداد 1393      12:17

زمانی خوش خوش خوخوشان بود فکرش را می کردی خانم جان
نماینده تحصیلکردها
يکشنبه 4 خرداد 1393      17:51

همسر اختلاصگر محترم خودتی و .....
م
يکشنبه 4 خرداد 1393      17:55

اگه خدا رو بالا سرمون حس کنیم وبدونیم ماه هیچ وقت پشت ابر نمی مونه سعی میکنیم از راه راست خارج نشیم تا مجبورشیم تاوانشم بدیم
مجید
يکشنبه 4 خرداد 1393      18:47

طفلکی هیچی نداشته یه بار فرانسه رفته یه بار فلان جا موقع دستگیریش تو دبی بوده با پول کارمندی هم نمیتونه زندگی کنه ماشینهاشم گرفتند یه بارم ویلا ی شمال کل مصاحبه پارادوکس. پس ما کارمندا بمیریم دیگه ؟؟؟؟!!!!
یک کارگر شرکتی
يکشنبه 4 خرداد 1393      20:21

جالب است ایشون با حقوق ۲.۵ میلیون در ماه مشکل مالی دارن-ما با حقوق زیر ۶۰۰ تومن داریم زندگی می کنیم و روزی ۱۰۰ بار خدا رو شکر می کنیم-خدا جون بازم شکرت به خودت قسم نوکرتم
تینا
يکشنبه 4 خرداد 1393      21:39

واقعا این زن فکر کرده مردم این خزولات رو باور می کنن؟ ایا ما ایگلیم؟؟؟ فقیر بودن فقط دوبی هنگ کنک فرانسه سوییس و... رفتن...عجب خدا کمکت کنه بتونی با ۲.۵ زندگی کنی ....توکل به خدا کن
فرزام
يکشنبه 4 خرداد 1393      22:3

تشکر میکنم از قوه محترم قضایی با ید سرنوشت همه اخلالگران اقثصادی تو مملکتمون همینجور باشد خدا لعنت کند
زهرا
يکشنبه 4 خرداد 1393      22:6

عزیزم خیلی ها هستن که ماهی ۱ میلیون هم برای زندگی ندارن حالا شما با ماهی ۲ و نیم نمیتونی زندگی کنی
فریبا
دوشنبه 5 خرداد 1393      3:1

یاد انشای اون دختر پولداره درباره فقر افتادم که می گفت یه خانواده بود که از شدت فقر، راننده و آشپز و باغبان و معلم سرخونه و کلفت و نوکرشون هم فقیر بودن ... عجب خانواده بدبختی و فقیری!!! نباید اعدام مفسدان اقتصادی واسه ما جدید باشه ... خدا هم قارون رو فرستاد ته دریا ...
یک انسان
دوشنبه 5 خرداد 1393      8:48

برای من این جای سوال همیشه بوده و هست چرا اعدام تو ایران آدمهای زیادی هستن که تو این وضعیتن و با توجه به اینکه این پرونده مجرمهای دیگه ایی هم داره چرا حکم اعدام برای امیر خسروی آیا با اعدام این مشکل مملکت حل می شه دیگه کسی از این کارها نمی کنه خدا عالمه
ساره
دوشنبه 5 خرداد 1393      9:22

زمانی که حرف از مسافرت خارج از کشور بود خانم گفتند فقط هنگ کنگ،فرانسه و سوئیس رفتند جالب اینجاست که موقع دستگیری شوهرشون دبی تشریف داشتند. این واضحترین دروغ بود البته شاید ایشون فقط سفر به اروپا رو خارج از کشور میدونن!!!
مینا
دوشنبه 5 خرداد 1393      12:5

این خانم می گه ما زندگی عادی داشتیم در حالی که با ۲’۵ میلیون تومن الان نمی تونه زندگی کنه از سرتونم زیادیه.مگه مردم دارن چطوری زندگی می کنن
علی
دوشنبه 5 خرداد 1393      14:0

ای ولا ضعف نظام بانکی
فرهاد
دوشنبه 5 خرداد 1393      14:19

تناقض که به وفور در صحبت های ایشان مشاهده می شود، اما مساله ی اصلی این است که راهش اعدام نیست. فکر کردین چند نفر امثال آقای امیر خسروی هستند؟آیا همشون رو میشه اعدام کرد؟ بازم دست قوه قضاییه درد نکنه که مردم رو مطلع می کنن از این جور چیزا....
امید
دوشنبه 5 خرداد 1393      14:48

اول این که این آقای «مه آفرید امیر خسروی» بالاخره همان خریدار پژوی آقای احمدی نژاد (به قیمت دو و نیم میلیارد تومان) بود؟ بعد هم، آیا ایشان دو تا اسم داشته (اسم دیگر «امیر منصور آریا»)؟ چرا؟
رویا
دوشنبه 5 خرداد 1393      15:39

عجب!!!! یعنی این خانوم الان ی خانوم ساده است مدامم که سفر بوده میگه با دو میلیون و نیم نمیتونیم زندگی کنیم الهی بمیرم برای سادگیت!حالا این خدابیامرز وقت نداشته دوتا زن گرفته اگه داشت چیکار می کرد همه رو خنگ فرض کردن
مسعود
دوشنبه 5 خرداد 1393      17:5

توکه میگی من زندگی ساده وبدون تجملی دارم وبه پول فکر نمیکنم حالا نمیتونی با دو ونیم میلیون تومان زندگی کنی مگه مردم الان باچه قدر دارن زندگی میکنن معلومه ازبس خرج کردی ومیلیارد میلیارد دیدی که دو ونیم میلیون برات هزارتومنیه
علی
دوشنبه 5 خرداد 1393      17:29

درود وسلام برمردی که۱۷۰۰۰شغل ایجاد کرد
محمدسام
دوشنبه 5 خرداد 1393      18:41

فقط خدا میدونه اینا ماهی ۲۵ میلیون خرج میکنن و ما کله عمرمون ۲۵ میلیون ندیدیم
سعید
دوشنبه 5 خرداد 1393      21:7

طفلک اینقدر از شوهرش دور بوده الان هم که دیگه کلا دور شد.. دلم براش سوخت بیچاره ۶ میلیون هم براش کمه؟’’’’’’’’’’ براش صدقه جمع کنیم..
سهیل
سه شنبه 6 خرداد 1393      1:12

خیلی جالب بود! از صحبت های این خانوم جالب تر نظر خواننده ها جالب تر بود! کاری ندارم این حرفا واقیعته یا نه اما آیا تو این جریان فقط مه آفرید دستش آلودس ؟ آیا گنده تر از این آدم تو این پرونده نبود ؟ مگه میشه همه کار رو یه آدم ساده انجام بده و به این سرمایه برسه ؟ معلوم و مشهوده که آدمهای دیگه ای هم تو جریان بودن که این خانوم الان بهشون مراجعه میکنه و جوابی ازشون نمیگیره و اعدام این آدم هم باید سرپوشی باشه برای آدمهای گنده تر از اون. حالا اون آدم گنده ها کی هستن وکج خدا میدونه ...
خورشیدخاموش
سه شنبه 6 خرداد 1393      2:17

امیوارم که مقابله بامفسدان ادامه پیداکندو هیچکدام ازمفسدین احساس امنیت نکنند.
حامد
سه شنبه 6 خرداد 1393      11:28

این زنه هم مثل همسرش دروغ گویی و کلاه برداری رو خوب بلده. اولش میگه با ۲.۵ میلیون تومان زندگی بسیار سختی داره در ادامه هم میگه در کل خیلی ساده زیست بودن
م
سه شنبه 6 خرداد 1393      14:11

میتونستند ایشان را اعدام نکنند ولی زندگی به خاطر خدا و بچهاش ازش نگیرند کسی که دزدی میکنه سزاوار اعدام نیست چون در دین نیامده اگر انسانی اه بکش بخاطر ظلم و بی عدالتی
علی
سه شنبه 6 خرداد 1393      14:36

بابا اینا ملت سرکار گذاشتن پولها رو حاپولی کردن حلا هم میگن ما ساده زندگی می کردیم.تو دورهای که خیلی ها دارن فقط با پول یارانه زندگیشون میگذرونندانوفقط یارو میگه با زیر ۶ میلیون نمیتونه زندگی کنه
سعید
سه شنبه 6 خرداد 1393      15:0

این مه آفرید را خدا بیامرزد آدم خوبی بود وساده باآن زرنگی ولی تاریخ ثبت خواهد نمود که حق این اعدام نبود افرادپشت پرده باچند برابراز این پول در حال عشق و حالند.
مینا
سه شنبه 6 خرداد 1393      16:16

اخی خیلی ساده بود بنده خدااااا.دروغگووووو
سعید
سه شنبه 6 خرداد 1393      20:35

من اصلآ با کارش موافق نیستم ولی حکم اعدام خیلی بده.اون مسلمآ یه نخبه است که باید ازش استفاده میکردیم
احمد
سه شنبه 6 خرداد 1393      23:1

آخی بمیرم براش. مردک n میلیارد پول خرج میکرده برا سفر و عیش و نوش ایشون. حالا جالبه که مراسمش در سعادت آباد منزل شخصی آقای اعدامی برگزار شده. حساب کن خونه سعادت آباد تهران. به جون خودم ۱’۵ حقوق بابامه نزدیک به ۱ تومن برا وام های بانکی میدیم. با ۵۰۰ هزار تومن داریم روزگار میگذرونیم اونم خانواده ۶ نفری
بی پول
سه شنبه 6 خرداد 1393      23:11

اگه بدونید ما توی چه شرایط اسفناک مالی زندگی میکنیم و با سیلی صورت خودمون رو سرخ می کنیم ما لحضه شماری می کنیم برای واریز یارانه ولی این خانم ماهی ۲’۵ میلیون کمشه...
هستی
چهارشنبه 7 خرداد 1393      1:36

اقتدار قوه قضاییه لایک نداره؟ انصافتونو شکر )):
کورش
چهارشنبه 7 خرداد 1393      2:8

علی آقا (۱۷:۲۹) نمیدونم این عدد ۱۷۰۰۰ شغل رو از کجا آوردی, ولی با فرض صحیح بودن می دونی چه حقی از ۷۵۰۰۰۰۰۰ نفر خورده؟ فقط برو ویکی پدیا زندگی نامه اش رو بخون. به تو هم زمین توی کاشانک و کیش متری ۱۶ ریال میدن؟
امیر
چهارشنبه 7 خرداد 1393      8:39

تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها شود
تاج بخش
چهارشنبه 7 خرداد 1393      10:29

این خانم میگه با ماهی ۲۵۰۰۰۰۰نمی تونه زندگی کنه تازه میگه آدم تجملی هم نیستم دنبال ماهی ۶۰۰۰۰۰۰تومن مقرری میگرده از جیب کی پس ما با ماهی۱۰۰۰۰۰۰تومن چطور داریم تو این شهر زندگی مکنیم
مهین شریف فر
چهارشنبه 7 خرداد 1393      14:11

درود بر قوه قضاییه - انشالله که همیشه این گونه به قرآن عمل بشه و بقیه ی مفسدان اقتصادی هم مجازات شدید بشوند تا سرمایه های کشور را این گونه غارت نکنند. حرفهای این خانم هم چیزی جز تناقض نداشت .
ناشناس
چهارشنبه 7 خرداد 1393      16:10

من با نظر احسان موافقم
علی
چهارشنبه 7 خرداد 1393      19:37

خوب حق مردم بیچاره را خورده حقش مجازات هستش اما من واقعا برا بچه هاش دلم سوخت خانمش هم با ۲.۵ نمیتونه زندگی کنه مثل شوهرش زیاده خواهه چرا ما با ۵۰۰تومان زندگی میکنیم ؟؟؟؟؟؟
عاطفه
پنجشنبه 8 خرداد 1393      14:8

کاش یاد بگیریم به عقل و هوش دیگران هم احترام بزاریم و برای بی گناه جلوه دادن خودمون شعور بقیه رو زیر سوال نبریم
اسنا
پنجشنبه 8 خرداد 1393      18:29

میگه من سفر خارج از کشور نداشتم بعد میگه فقط هنگ کنک که همه میرن! در ادامه میگه،فرانسه وسویس هم رفتم!! آخر صحبتاش میگه وقتی دبی بودم،خبر دستگیریش رو دادند!! جانم،دیگه میخواستی کجا بری؟شاید منظورت خارج از جو کره زمینه؟!! در هر صورت،به نظر من اگه همون اول جلوی تخلفات نفس های پر طمع گرفته شه،قضیه تبدیل به فساد بزرگ نمیشه که مجبور شن جلوی نفس کشیدنهای این افراد رو بگیرن...
علی
پنجشنبه 8 خرداد 1393      21:2

یه جا میگه ریخت و پاش نمیکرد یه جا میگه با خرج مشکل نداشت. یه جا میگه اهل تجمل نبود یه جا میگه فلان میلیارد جواهر برام خرید. یه جا میگه یه ۴۰۵ داشتیم یه جا میگه همه ماشینامونو ازمون گرفتن. یه جا میگه برا من خرج نمیکرد یه جا میگه خونه و ماشین بنامم کردو جواهر خرید و ... دوباره میگه جایی نمیرفتیم بعد میگه فقط هنگ کنگ و سویس و چندجای دیگه رفتیم، تازه وقتی گرفتنش من دوبی بودم!
تهمینه
پنجشنبه 8 خرداد 1393      23:2

راست و دروغ حرفهاش به کنار. اعدامش و اون هم به این سبک و صورت کار اشتباهی بوده. باید اموالشو میگرفتن و حبس میبریدن براش.
تهمینه
پنجشنبه 8 خرداد 1393      23:2

راست و دروغ حرفهاش به کنار. اعدامش و اون هم به این سبک و صورت کار اشتباهی بوده. باید اموالشو میگرفتن و حبس میبریدن براش.
ایرانی
پنجشنبه 8 خرداد 1393      23:17

عکس یا فیلم از اعدام این آقا موجود هست؟؟؟؟از کجا مطمئن باشیم اعدام شده؟؟؟؟
محمد
جمعه 9 خرداد 1393      2:5

هر آدم عاقلی حرفای این زنه رو بخونه تناقض توی حرفاش رو میفهمه. معلومه خیلی زرنگه خودشو به سادگی زده. خدامیدونه چقدر پول و خونه و ماشین و طلای قایم کرده داره و داره اینجوری رد گم میکنه. خدا مه آفریدها و اونایی که توی جود مه آفریدها آب میریزن و اونا رو میسازن لعنت کنه
مریم
شنبه 10 خرداد 1393      11:45

ماهی ۲.۵ میلیون داری و نمیتونی زندگی کنی؟ اهل تجملات هم نیستی؟ پس اون مرد بیچاره ای که ماهی شاید ۲۰۰ تومان بگیره شاید هم نگیره چطور میخواد زندگی خودش و زن و بچه شو بگردونه؟ ماهی ۲.۵ میلیون تومان.. خدایا حکمتت رو شکر.. رحمتت رو شکر
باهوش
شنبه 10 خرداد 1393      12:50

مه آفرید میتونست شاهد خوبی هم باشه.ولی الان دیگه نیست. امیدوارم با همه متخلفین برخورد بشه و مستثنی داخل اونها نباشه.خودش که به تنهایی نتونسته این همه اختلاص کنه.واسم سواله کدوم آقازاده ها همدستش بودن.
عدالت
شنبه 10 خرداد 1393      22:9

نباید اعدام میشد نباید
کامیار
يکشنبه 11 خرداد 1393      0:36

۱۷۰۰۰شغل ایجاد کرد یه متفکر و مغز اقتصادی بود....روحش قرین رحمت که بی گناه اعدام شد...
دنیز
يکشنبه 11 خرداد 1393      4:44

خدا رحمتش کنه. هر کدومتون بودین بدتر چاپیده بودین. حالا همتون عابد شدین...بهتره به کسایی که وضعشون خوبه توهین نکنین. شاید از بچگی پدرشون در اومده. شمایی که نوشتی با ۵۰۰ زندگی میکنیو ۶ نفر. عزیزم...یه خورده بیشتر جمع کن دور و ور خودت. فکر هم چیز خوبیه والااااا.
ل
يکشنبه 11 خرداد 1393      11:6

با تشکر از قوه قضائیه اگه همه پرونده ها همیجوری بررسی بشه دیگه کسی جرات این کارهارو نداره
فاطمه
يکشنبه 11 خرداد 1393      19:33

این خانوم همه حرفاشو با صداقت گفت و دروغی در کار نبود ,واقعا حق مه افرید اعدام نبود حداقل بخاطر کارافرینی ک کرده بود باید ی درجه تخفیف بهش میدادن,انصاف هم خوب چیزیه
بهروز
يکشنبه 11 خرداد 1393      22:16

لعنت به اعدام
جم
دوشنبه 12 خرداد 1393      3:30

ازاینکه فقط یک نفر توی این پرونده مسبب اصلی بوده جای تعجبه .حالا تکلیف پول چه میشه بسر جایش برمیگرده .برای همسر زنی که توانست ۱۹هزارنفر راحقوق بگیر کنه تسلیت میگویم
محمد
چهارشنبه 14 خرداد 1393      1:38

جالبه طبق گفته های زنش امیر خسرو جون تجملاتی نبوده زندگی ساده ای داشته پس برای چی اختلاس کرده حتما می خواسته بده به خیریه
تیوا
چهارشنبه 14 خرداد 1393      13:24

خیلی ناراحت شدم و به خانم خسروی تسلیت میگم من هم یک شهر وند هستم ولی از اعدام بیزارم ما همه انسانیم از جنس خدا نباید از پولداری کسی ناراحت باشیم و از گرفتاریش خوشحال .روحش شاد
ناشناس
شنبه 17 خرداد 1393      0:46

این همه فساد توی کشور هست نیاز نیست با یه حکم اینقد ذوق کنید.کسایی هم که طرفدار کارافرینیه این اقا شدن بهتره باطن اتفاق رو هم ببینن اشتغال چند هزار نفر در مقابله حقوق چند میلیون نفر
علی
دوشنبه 19 خرداد 1393      17:5

بی انصاف ها ... او هر چه هست ، بازمانده ی مرد جوانی است که روزی عشقش بود ... بی انصاف ها .... اینقدر راحت نظر ندهیم . انسانیت می گوید اگر هر چه بوده آن شوهر معدومش ... او را چه تقصیر ؟؟؟؟ او قربانی این دنیای کثیف شد ... او و بچه هایش پ
ملت>
يکشنبه 25 خرداد 1393      19:33

ما هم گوشامون درازه اره سناریو خیلی خوبی بود
مریم
دوشنبه 26 خرداد 1393      12:8

چرا همتون دارین زندگی اینا رو با خودتون مقایسه میکنین کدوم آدم پولداری میتونه با ماهی ۲ونیم زندگی کنه شما هایی که با ماهی ۵۰۰ تومان زندگی میکنی مگه پدر شما مثل این آقا خان بود که الان زندگی هاتونم مثل هم باشه
سمانه
يکشنبه 8 تير 1393      13:34

هنگ کنگ .سویس .فرانسه جز این جاها جای دیگه نرفته بعد بهش می گن چطوری بهت گفتن شوهرت دستگیر شد میگه دوبی بودیم ...
احمد
يکشنبه 29 تير 1393      19:34

اونایی که گفتند اینا آدمای بدی بودن یا خوب شد گرفتنشون از زندگی مه آفرید چیزی میدونن؟ من هم محلی این آدم هستم برید ببینید خونشون کجا بوده برید ببینید چقد کارگر داشته که الان بیکار شدن برید ببینید چطور با فکر و کارش اینقد سرمایه جمع کرد کجا مفسد بوده اگر هم ثروتی داشته حقش بوده چرا کسی نیست بیاد جواب خونوتده چند دهزار کارگرش که بیکارن رو ده
جواد
شنبه 2 دى 1396      15:2

میگن دروغگوکم حافظه هست اینجاست کل حرفاش تناقصگویی داشته پول بادآورده روبادبرد
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir