بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 30 مهر 1391      14:56
روایت مسعود روغنی زنجانی از اقتصاد ایران

پول را با کیسه بین مردم تقسیم می کنند

وضعیت اقتصادی کشور بدون برنامه ریزی به بحران رسیده است

اقتصاد ایرانی: اقتصاد ایران از نظر بخش عمومی دولتی یک تفاوت بزرگ با اغلب کشورهای بزرگ و در حال توسعه دارد و آن هم  مسأله مالکیت انحصاری دولت بر ذخایر نفت و گاز است. مسأله ای که سبب شده از 100  سال پیش یک درآمد اضافه به خزانة دولت واریز شود تا  دولت از نظر مالی دغدغه ای نداشته باشد. درآمدهایی که  با نگاه ملی دلسوزان به آن  تفکر ایجاد یک سرمایة درآمد ساز را به دنبال داشت. اتفاقی که مهمترین زمینة به وجود آمدن سازمان برنامه و بودجه بود تا مجموعه وظایف محول شده به آن، همواره سازمان برنامه را در محور سیاستگذاری اقتصادی اجتماعی و فنی قرار دهد. سازمان برنامه با دور نگاه داشتن اقتصاد از  سیاستهای کوتاه مدت و جناح بندی های سیاسی و برخورداری این سازمان از حداکثر حمایت رئیس دولت در کنار بهره بردن از صالح ترین و شایسته ترین کارشناسان و مدیران همواره مرکزی برای سرریز نوآوری، دانایی و تجربه و ابتکار به بدنه دولت و جامعه بوده است.این سازمان اما با تمام تجربه و توان کارشناسی حذف شد تا به تعبیر مسعود روغنی زنجانی محوریت تصمیم سازی ها شخص اول دولت قرار گرفته و بودجه حالت کیسه ای به خود بگیرد.اتفاقی که به گفته روغنی زنجانی در نهایت به نقض دمکراسی و حقوق مردم منجر شد و راه دولت را در سلیقه گرایی باز کرد. وی در ساعتی گپ و گفت با ما از نبودن احزاب متعدد و قوی ، زیرپا گذاشته شدن دمکراسی و ضرورت ایجاد بسترهای لازم برای فعالیت سالم احزاب و مطبوعاتسخن گفت. متن گفت و گوی هفته نامه آسمان با  مسعود روغنی زنجانی، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت میرحسین موسوی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی را در پی بخوانید:

 

بدترین خبری که در این چند سال اخیر شنیدید چه بود؟

انحلال سازمان مدیریت و رشد نقدینگی. بزرگترین خبری که برایم خیلی تاسف آور بود به دلیل شناختی که از کارکرد رشد نقدینگی در اقتصاد ایران دارم این بود که دولت آقای احمدی نژاد خیلی بی محابا و براساس دیدگاه خاصی که داشت نقدینگی را رشد داد و می دانستم که این کار در فاصله زمانی نه چندان زیاد  اثرش را بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت که اولین اثرش هم افزایش سطح  عمومی قیمت هاست که بازتاب  عدم تعادل دراقتصاد کشور است

 

اولین چیزی که با شنیدن خبر  انحلال سازمان مدیریت به ذهنتان رسید چه بود؟

سازمان برنامه  وبانک مرکزی وا اقتصاد و دارایی  نقش مهمی در مدیریت کلان اقتصاد کشور  دارند و در همه کشورها از جمله ایران از جایگاه  بسیاربا  اهمیتی بر خوردارند.اما سازمان برنامه از ویژگی خاصی در این میان بر خوردار است چرا که مسئول تنظیم وتدوین برنامه ها وسیاستهای راهبردی ریاست جمهوری و تنظیم برنامه های توسعه وبودجه های سالانه وارزیابی کارائی برنامه ها ودستکاه های اجرائی واراء اطلاعات شفاف در جهت پاسخگوئی وتدوین گزارش های مهم وکلیدی واراء مشورت به رئیس جمهور ونمایندگانوسایر مراجع تصمیم گیری است.  من وقتی خبر انحلال سازمان برنامه را شنیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که  کسانی قدرت که را بدست گرفته اند  نگاهشان به اداره کشورو  اقتصادساده انگارانه وسطحی است وبرای اداره کشور برنامه مشخصی ندارند ونیازی هم حس نمکنند  ورویا پردازی جای نظریه پردازی را گرفته انها بسیار خام اند که در کوره 25 ساله اداره کشور پخته نشده اندتا چه رسد به سوختن اما از   یک خود باوری عجیب غریب بر خوردارند که نیازی به اطاق فکری مثل سازمان را ندارند، وجود سازمانی با کارشناسان زبده و خبره،که  مسائل و چالش های مهم  اقتصادی رارصدو کنترل کنند .

 

این طور به نظر می رسد که قبل و بعد از اتفاقات سال 57 یکسری از برنامه ها گرایشاتی  به خارج از کشور داشته و ابعاد ملی و بومی در آنها بسیار کمرنگ است. به نظر شما  وجود تفکر برآمده از این برداشت مبنی بر اینکه سازمان مدیریت یک سازمان  آمریکایی است چقدر در این انحلال نقش داشت؟

عموما بعد از انقلا ب نگاه تردید امیزی به تشکیلا ت موجود وجود داشت چرا که این تفکر وجود داشت که تشکیلات موجود نمی تواند کشور را به مقصد موردنظر برساند. در نتیجه در سطوح مختلف ازجمله وزارتخانه ها و تشکیلات اقتصادی  تغییرات زیادی رخ داد. از همان ابتدا نگاه به سازمان برنامه یک نگاه بسیار  تردید امیزی بود  .از انجا ئی که  اینجا محل برنامه ریزی و تدوین سیاست های کلان و راهبردی کشور بوده است تمام گرفتاری ها  و کاستی هایی که کشور در گذشته با آن درگیر بوده را  نتیجه تدوین برنامه های توسعه ای  این سازمان تلقی میشد و این نگاه بدبینانه همیشه بود. اگر نگاه کنید به  برنامه اول که تصویب نشد ضمن رد ان بدلیل شرائط جنگ که  محیط غیر مطمئنی را بوجود اورده بود وامکان پیش بینی ها بسیار پائین بود  بخصوص در زمینه درآمدهای نفتی  در کنار ان تردیدهائی مبنی بر اینکه  برنامه تدوین شده ما را همچنان به سوی وابستگی و ارزش های غربی ببرد ابراز می شد و این  در حالی بودکه  برای رفع اینگونه تردید ها  دو نفر از مدر سین حوزه علمیه قم قبلا با کارشناسان ارشد سازمان برنامه ان را مرور کرده بودند، بهمین دلیل همیشه زمزمه های اینچنینی مبنی بر حذف و کمرنگ تر شدن نقش سازمان وجود داشت اما با همه این  سازمان برنامه و بودجه به دلیل جایگاه خاص وخدمات کارشناسی که  ارائه می داد هر دولتی که روی کار آمد (به جز دولت آقای احمدی نژاد) به نحوی به اهمیت این سازمان پی برد واز ان استفاده کرد

اما در نخستین سالهای بعد از اتفاقات سال 57 نیز ما شاهد بی مهری هایی زیادی نسبت به سازمان برنامه هستیم و این بی مهری حتی به تعطیلی سازمان منجر شد.

 

بله با توجه به این تفکر که منشاءوایده  تشکیلات سازمان و برنامه امریکائی بوده وکارشناسان تحت تاثیر اندیشه های غربی هستند، سازمان در  بدو انقلاب برای مدت کوتاهی  بسته شد .اما این برخورد نه تنها ادامه پیدا نکرد  بلکه روز به روز جایگاه ان در تصمیم سازی افزایش یافت. دوره آقای  میر حسین موسوی که جنگ هم بود مجلس تصمیم گرفت که این سازمان را به وزارتخانه تبدیل کرده تا امکان  سوال و جواب ازمسئول  این سازمان را داشته باشد  بدین ترتیب آن را از  زیرمجموعه نخست وزیری خارج کرد.البته اینکار مجلس کار اشتباهی بود که بعدا باا صلاح قانون اساسی جبران شد. با تغییر قانون اساسی در سال 1368 منطق وزارتخانه بودن آن  دوام نیاورد  و بر همین اساس بعنوان زیرمجموعه ریاست جمهوری و در اختیار رییس قوه مجریه برای تدوین برنامه ها و سیاست ها و کنترل و ارزیابی وزارتخانه هاوتنظیم بودجه در قانون اساسی گنجانده شد.

 

با توجه به اینکه شعار رهبران فکری اتفاقات سال 57 ، توسعه و برقراری عدالت و البته ریشه کنی فقر بود و وجود سازمانی همچون سازمان مدیریت و برنامه ریزی می توانست آنها را در رسیدن به این مهم یاری کند. اما در عمل شاهد برخورد های بعضا احساسی و از روی ناآگاهی با این سازمان بوده ایم. تاثیر دو عنصر سیاسی و مواضع احساسی ضد غربی جریان فکری تند رو بر این اتفاقات را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

نخست به این نکته نیز اشاره کنم که  تغییر بعدی  در این سازمان در زمان آقای خاتمی اتفاق افتاد ووظائف امور استخدامی به  برنامه بودجه محول شد . همه اینها نشان دهنده این است که علی رغم  بعضی نگاه های تردید امیز جایگاه سازمان برنامه و بودجه در دوره های قبل از آقای احمدی نژاد تثبیت و تعمیق پیدا میکند.برخورد با سازمان برنامه ازطرف جریانات افراطی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد 1-مدیریتی 2- ارزشی وضد غربی. بر خورد اقای احمدی نژاد از نوع اول بوده است  گرچه گاهی همپوشی هائی بین این دو وجود دارد  همانطور که قبلا توضیح دادم اقای احمدی نژاد برداشت سطحی از اداره کشور داشت ودر نتیجه ضرورت تصمیم سازی طی فرایند از طرف کارشناسن امور اقتصادی ومالی برای اتخاذ تصمیم را چندان ضروری نمی دانست حتی این فرایند را مانع از پیاده کردن ایده ها ورویا های خود تلقی میکرد .نگاهی به نحوه عملکرد ایشان در زمینه تهیه وتنظیم بودجه و نحوه برخورد با تصویب ان ومهمتر از ان اجرای بودجه است وسفر های استانی ایشان وتقسیم بودجه انهم بعد ازتصویب ان نگاه ایشان را به این مقوله نشان میدهد  یعنی کیسه ای کردن بودجه ودروحله اول  ابزاری برای اهداف سیاسی نه توسعه ورشد اقتصادی.نوع برخورد ایشان به تنظیم وتصویب واجرای  بودجه یاد اور دورانی است که مردم ویا نمایندگان مردم نقش کمرنگی در ان داشته اند و دادن بودجه به گروهی و یا ازاء خدماتی  ویا اجرای پروژه در جایی عنایت خاص شخص حاکم تلقی می شد فرایند تصویب بودجه واجرای ان در بودجه ریزی مدرن نماد دمکراسی وحق مسلم نمایندگان مردم  در تصویب ونظارت بر اجرای ان است. اما نوع دوم : همیشه بعد از انقلاب عده ای معتقد بوده اند که از انجایی که مبانی علوم انسانی وعلوم اجتماعی  با مبانی اسلام سازگاری ندارد در نتیجه کارشناسان متخصص با ان مبانی به ارا تحلیل وتنظیم گزارش و راه حل ها می پردازند به همین دلیل است که مشکلات کشور حل نشده وجامعه مورد نظر اسلام شکل نمی گیرد وتا این علوم اسلامی نشود امیدی به حل شدن مشکلات اصلی وجود ندارد .هر از چند گاهی هم این مسئله بطور جدی مطرح وسخنرانی ها وسمینارها وتخصیص منابعی انجام میگیرد تا زمانی که مجددا این موضوع مطرح شود جالب اینجاست که برای تحول واسلامی کردن علوم مورد نظر از درس خواندگان غرب انتظار دارند اینکار را انجام دهند .بگذریم چون کارشنان سازمان برنامه نیز ازاین تئوری ها برای برنامه ریزی استفاده می کنند ریشه مشکلا ت همین سازمان است اگر عدالت پیاده نمی شود برای این است که اینها با  ا ن مبانی غربی به ان اعتقاد ندارند ودر نتیجه در برنامه به ان اهمیت داده نمی شود. تا دوره اقای احمدی نژاد چهار برنامه توسط سازمان برنامه تهیه وتنظیم وبه تصویب دولتهای مختلف ومجلس در دورهای متفاوت وشورای نگهبان رسیده است اما دریغ از این گروه که در این فرایند ها پیشنهادعملی برای اصلاح بدهد که در راستای دیدگاهای خودشان باشد.اما این گروه مدافع ارزش ها وضدغربی افراطی همچنان فعال است گاهی همانطور که گفتید می گویند سازمان منشاء امریکائی دارد خوب از اینها باید پرسید که کدام سازمان وتشکیلات اداری ودولتی از دوره رضا شاه منشاء غیر غربی دارد مثلا این بانک مرکزی ازکجا سر چشمه گرفته است.  ضدغربی بودن در جاهائی  به نظر من یک پوشش است برای اهدافی دیگر مثلا برای کار سیاسی   به نظر من با توجه به  نقشی که سازمان برنامه در تنظیم و تدوین سیاست ها دارد یکسری افراد مجبور می شوند این نقش را تعدیل کنند تا از این رهگذر بتوانند اهداف خودشان را دنبال کنند.

 

گروهی اما با رد این موضوع که انحلال یا تغییرات ایجاد شده در راستای تعدیل نقش سازمان مدیریت بوده این نکته را مورد اشاره قرار می دهند که برنامه های بیرون آمده از دل این سازمان هیچوقت مبتنی بر توانایی های داخلی نبوده و نگاه بومی به شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در آن جایی نداشته است و این اصلاحات و در نهایت حذف در راستای ایجاد نگاه بومی به موضوعات یاد شده و البته کاهش وابستگی های خارجی بوده است.در این زمینه چه نظری دارید؟

 

شما دو عنصر وابستگی ها و بومی شدن را مطرح کردید. هیچکدام از کسانی که این حرف را می زنند تعریف مشخصی از بومی شدن و مستقل شدن نمی دهند.  برنامه ریزی یک ابزاری است برای رسیدن به اهدافی که رهبران سیاسی و قانون اساسی یک کشورمشخص میکنند  برای پیشرفت از ان استفاده می کنند و در قالب  برنامه های چندساله  کشور را اداره میکنند .در این برنامه ها  نحوه تامین منابع و چگونگی هزینه کرد آن نیز به صورت دقیق تعریف می شود.بنابراین  اهداف را خود رهبران و دولت تعیین می کنند و در قانون اساسی ما اکنون سیاست و اهداف راهبردی را مقام رهبری تعیین واین در چرخه برنامه بعنوان داده مسلم تلقی میشود . دراین اهداف است که  منافع ملی،اهداف  امنیت ملی،اهداف رشد وتوسعه وارتقاء سطح کمی و کیفی زندگی تعیین تکلیف می شود  سازمان ها و وزارتخانه هاوحتی بخش خصوصی  نیز برنامه های خود را دراین راستا تنظیم می کنند.ایا برنامه حاصل از این فرایند وابستگی وغیر بومی بودن است اگر فرض کنیم چنین چیزی اتفاق بیفتاد مسئول ان کیست؟همان طور که گفتم قبل ازدولت اقای احمدی نژاد چهار برنامه تنظیم شده است ایا نتیحه اجرای ان وابستگی بوده؟ اجرای پروژه های پتروشیمی وفولادوپروژهای عسلویه نیروگاههاوپالایشگاه ها... صنایع غذائی برای ایران وابستگی اورده ویا اینکه باعث تنوع صادرات ما در عرصه های گوناگون شده است. در دوره اقای خاتمی با پیشنهاد همین کارشناسان صندوق ارز تاسیس شد بنظر من کار بسیار صحیح ودرست در جهت استفاه درست از درامدهای نفتی وکنترل وابستگی بودجه به درامدهای نفتی بود شما مقایسه کنید عملکرد این دولت بااین صندوق با دولت قبلی  (البته قانون ونام این صندوق عوض شد) واین در حالی اتفاق می افتد که نقش سازمان در این دوره کم رنگ شده است ضعف مدیریت اجرائی کشور را نباید به گردن چها رتا کارشناس ننه مرده انداخت .نقد سازمان با طرح بومی نبودن ویا وابستگی وامثالهم یا از جهل است ویا کار سیاسی است .حال بر گردیم نگاهی هم به برنامه های یکساله بیاندازیم یعنی بودجه سالانه که چه بران گذشته است.  خواسته معمولی  مجلس و پارلمان این است که بودجه  طوری تنظیم شود که کنترل و نظارت بر دولت برای  اوفراهم شود  . دولتی که بنقش تصویبی ونظارتی مجلس اعتقاد داشته باشد اطلاعات بیشتری رابه پارلمان میدهد (که معمولا هم می دهند) انهم اطلاعت شفاف وصحیح درهمه جای  دنیا اطلاعات مورد نظر پارلمان را  در چندین کارتن تحویل می دهند و اینطور نیست که روی یک برگه ای که در جیب جا بگیرد ارائه کنند نگاهی به مشکلات پیش امده در رابطه با بودجه بین دولت  ومجلس گویا این است که مجلس در حقیقت با پذیریش لایحه بودجه به شکل جدید به حداقل اطلاعات قانع شده است.می خواهم بگویم مشکل سازمان نیست مشکل دیدگاه دولت برای اداره امور اجرائی کشور است

 

برداشت من از توضیح شما این شد که بی میلی دولت به شفاف سازی و پاسخگویی در برابر مجلس یکی از دلایل حذف سازمان مدیریت بوده است. با پاسخگو نبودن دولت در برابر مجلس و البته تدوین سلیقه ای بودجه ایا بازهم می توان گفت دمکراسی در تمامی حوزه ها در جریان است؟

در دوره های گذشته رابطه سازمان با مجلس  بسیار نزدیک بود واعتماد کامل بین مجلس وسازمان برقرار بود در هیچ دوره ای که من مسئول بودم روءسای دولت ما را از ارائه اطلاعات به مجلس منع نمی کردند من اطلا عی از رابطه سازمان با مجلس در حال حاضر  ندارم اما می توانم حدس بزنم که دولت اقای احمدی نژ اد با تغییر در ساختار لایه بودجه تمایل کمتری به ریز شدن نمایندگان مجلس در بودجه سالانه دولت دارد طبیعی است ارزیابی عملکرد برنامه ها وکارامدی دستگاه های دولت مشکل تر می شودهمان طور که گفتم دیدگاه رئیس دولت نسبت به اداره امور کشور ومهمتر از ان شخصیت فردی رئیس جمهوری در  اموری که شما سئوال میکنید بسیر تاثیر گذار است. من با سه رئیس قوه مجریه کار کرده ام  که علی رغم سلیقه های مختلف سیاسی به کار کارشناسی اعتقاد داشتند و به همکاری با پارلمان تاکید داشتند وعملا همین طور عمل می کردند. . احمدی نژاد از یک خود باوری عجیب غریب بر خوردار است ولذا در برخورد با سازمان برنامه به ان بصورت اطاق فکر نگاه نمی کند بلکه سازمانی که فقط دستور باید اجرا کند یعنی سازمان صرف بروکراتیک به همین ترتیب میتوان نگاه ورفتار اورابه سایر نهاد ها  تحلیل کرد از جمله مجلس شاید ایشان باور ندار که نمایندکان مردم در بودجه خیلی دخالت کنند لذا لایحه بودجه نباید حاوی اطلا عات تفصیلی باشد. در چنین شرایطی وجود احزاب قوی ومستقل برای فعال کردن مجلس در کنترل دولت ومطبوعات غیر جنجالی می توانست از این امر جلوگیری کند .

 

بحث تعدد احزاب و دموکراسی را مطرح کردید. اگر دموکراسی تمام قد در کشور اجرا می شد و احزاب  اجازه فعالیت گسترده داشتند تا از این طریق مردم با سبک سنگین کردن برنامه های احزاب و جریانهای مختلف فکری اقدام به تصمیم گیری کنند،این مهم  چقدر می توانست به تعمیق هر چه بیشتر سازمان برنامه کمک کند؟

 

احزاب کمکی که می کنندنیروهای حرفه ای را در صورت پیروزی  سر کارهای اجرائی میگذارند واداره کشور در حقیقت توسط کسانی انجام می گیرد که سالها تجربه کار اجرائی یا پارلمانی را داشته اند وقطعا با نقش سازمان ها ودستگاههای اجرایی اشنا هستند وبدون کار فنی وکارشناس تغیرات  را انجام نمی دهند و یا  در پارلمان جلوی کارهای اینچنینی را می گیرند می دهد. بحث این است که در ایران  یک فرد به هر دلیل وبدون اشنائی به پیچ وخم اداره کشور وبدون یک کادر زبده  می اید و در اثر  خامی و یا برخورد احساسی و یا برخورد سیاسی می گوید این سیستم مربوط به دوره قبل بوده و ما باید آن را  از بین ببریم.  یک سیاستمدار تربیت یافته وجا افتاده حزبی دارای  سعه صدربوده و عجول نیست و به دیدگاه های مختلف گوش می دهد اما اقای احمدی نژ اد فردی عجول و خود باور است به همین دلیل در دوره آقای احمدی نژاد تکنوکراسی در همه زمینه ها ضعیف شد.  خودباوری  افراطی وعجول بودن بیش از حد در تصمیم گیری های این دولت  تاثیر داشته است. احزاب در تعدیل تصمیمات افراطی به چند صورت تاثیر دارند. یکی اینکه دائما تحلیل های خودشان را ارائه می دهند و یکی طرفدارانشان هستند که این ایده ها را پخش می کنند و در پارلمان حضور دارند و از طریق افکار عمومی، میتینگ های مبارزاتی، روزنامه ها و نماینده ها در پارلمان نسبت به مواضعی که دولتی که متعلق به آنها نیست افکار را روشن می کنند .

 

در شرایطی که دولت مدعی جاری بودن ازادی نزدیک به مطلق و برقراری دمکراسی است چه عواملی مانع از رسیدن به این مرحله از تکامل در بین احزاب شده است؟

 

یکی اینکه یک مقدار روشنفکرها و نخبه های سیاسی ما بی حوصلگی می کنند. تشکیل حزب مثل فرایند توسعه است و حوصله می طلبد و چند نسل باید حوصله به خرج دهند. حزب هایی در قبل از انقلاب تسلیم قدرت بودند و فرمایشی بودند و آنهایی هم که مخالف دولت بودند قصد براندازی داشتند. نخبه های ما همواره تحت تاثیر شرایط جهانی قرار می گیرند. قبل از انقلاب بزرگترین حزب موجود در کشور ما حزب توده بود که کاملا وابسته بود و تحت تاثیر افکار چپ روسی بود. من معتقدم تا زمانی که اقتصاد دراختیار  انحصارات دولتی قرار دارد ودولت  حاضر نیست میدان را به نهادهای مدنی و بخش خصوصی واگذار کند این تنها بازیگر میدان طبیعی است که دولت باشد. به رابطه دولت با مجلس در رابطه  با بودجه نگاه کنید ببنید چه گذشته است  داد، می دانید که مهمترین  لایحه وهمچنین برنامه یکساله کشور در قالب همین لایحه بودجه تعیین تکلیف می شود و دولت آقای احمدی نژاد بارها متهم به زیر پا گذاشتن مصوبات مجلس شده و پاسخگو هم نبوده است وقتی دولت  به پارلمان جوابگو نیست آیا حاضر است به احزاب مجال هم بدهد؟

 

این نوع تفکر که نمی گذارد بازار رقابت حتی برای احزاب ایجاد شود آیا بعد از وقایع سال 57 همواره حاکم بوده است؟

دوره جنگ که اصلا حزبی وجود نداشت. دولت ها عموما در ایران به علت منابع نفتی که در اختیار دارند و مستقل از مردم می توانند تصمیم بگیرند راحت می توانند هزینه های تصمیم گیری های غلط خود را بپوشانند. طبیعی است که نظارت پذیری و پاسخگویی شان هم کمتر است. در دولت های گذشته تلاش شد تشکیل احزاب سیاسی اتفاق بیفتد. .

 

الان زمزمه هایی درباره احیای سازمان برنامه وجود دارد. آیا در این شرایط بهتر است به سمت احیای سازمان برنامه برویم یا به فکر یک سازمان جدید باشیم؟

 

به نظر من سازمان برنامه باید احیا شود. سازمان را از چند نگاه می شود دید . بعد ماموریت و سازماندهی و روش ها و نیروی انسانی. به لحاظ جایگاهی در جایگاه درستی قرار دارد یعنی زیر مجموعه ریاست جمهوری است. که رئیس جمهور داریم و نظام سیاسی مان ریاستی است و رئیس جمهور برای وزاریش از پارلمان رای اعتماد می گیرد و برای اداره کشور باید برنامه داشته باشدو سازمان برنامه مسئول  تدوین ان با همکاری سایر دستگاه های اجرائی است رئس جمهور از طریق این سازمان به کنترل برنامه های دولت و وزراء وارزیابی کارامدی ان اقدام می کند  باید در بازنویسی شود  ازنظر نیروی انسانت در سطح دانشگاهی وافراد خبره بوده واز تنوع رشته ازجمله مدیریت وای تی سیستم هاو سایبر وحقوق اقتصاد مالی و.....برخوردار باشند. یعنی بهترین عناصر را بیاورند چون سازمان برنامه چهارراه ایرانشناسی نه گذشته بلکه حال  است و  نیروی انسانی بسیار مهم است. حوزه بعدی که باید بسیار به آن توجه شود ارزیابی در نوع  برنامه ریزی و بودجه ریزی است. در دوره من تجدید نظر در  بودجه ریزی در کشور تعریف شد که تنها به بخشی از آن عمل شد. بعد از آن این پروژه  تعطیل شد و  طبقه بندی فعلی در امده در بودجه نتیجه بررسی های ان پروژه  است ومسئول ان پروزه من بودم. در دنیا نظام بودجه ریزی بسیار پیشرفته شده و متناسب با نظام سیاسی خودمان باید مجددا این نظام را بازنگری کنیم  چون بر اساس اصل  شفاف سازی و اصل پاسخگویی   دو عنصر باید در نظام حسابداری دولتی و نظام اطلاعاتی و بودجه ریزی کشور شکل بگیرند. نکته بعدی این است که وقتی بودجه از اقتصاد دارایی به سازمان برنامه بودجه منتقل شد ذیحسابان در اقتصاد ودارائی ماند که اشتباه است. ذیحساب ها ممکن است برای خزانه اطلاعات تولید کنند که می کنند ولی کل فرایند بودجه از تدوین تا اجرا متعلق به سازمان برنامه است. این ابزار تولید اطلاعات که به لحظه است در اختیار سازمان برنامه بودجه نیست در اختیار اقتصاد دارایی است که نظام بودجه ریزی را در اختیار ندارند. ما خیلی تلاش کردیم که اطلاعات را از ذیحسابان جدا کنیم که بیشتر این اطلاعات را به خزانه می دادند. برای عملیاتی کردن بودجه نیاز است که ذیحسابان به سازمان برنامه و بودجه منتقل شوند و باید در مورد تشکیلات بودجه و مدیریتی کشورهای پیشرفته و مدرن مطالعه کنند.

 

زیرساخت هایی آماده شد و قرار بود به بخش های خصوصی واگذار شود اما بعد از سال 57 این روند معکوس شد و بسیاری از بخش های خصوصی مصادره شدند. آیا این روند خواست یک گروه خاصی بود یا این تفکر در سازمان برنامه بود؟

این تفکر متعلق به انقلاب بود که یک تفکر چپ بود. خیلی از مذهبی های ما تند بودند و اینها را حق نامشروع می دانستند. وقتی کارخانه ها مصادره می شدند یک بخشی از آنها مربوط به بدهی شان به بانک ها بود. و در نتیجه وزن دولت سنگین تر شد و این تفکر در حوزه های مختلف گسترش پیدا کرد و جنگ هم عامل تداوم این تفکر بود. اما بعد از جنگ دیگر حجتی نمانده بود که این تفکر ادامه پیدا کند. همه می دانند که شکست دولت ها به این معنا که دولت نقش قالب را در اداره یک کشور داشته باشد در دنیا مشخص شده و البته همان دولت حداقلی نسبت به گذشته نقش بیشتری دارد ولی میدان را برای مردم و بخش خصوصی باز کرده اند و همچنان دولت در حال گسترش خودش است. هنوز اصل 44 محقق نشده است. این همان تفکر ضعیف شده چپ است و به نظرم نمی تواند تداوم پیدا کند .


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir