بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 تير 1392      18:30
احمد علی کیخا، متخصص اقتصاد آب مطرح کرد

ایران آب هم وارد می کند؟

تولید محصولات کشاورزی ما اضافه شده ولی نمی‌گوییم با چه هزینه‌یی؟ نمی‌گوییم خشک شدن بخشی از دریاچه ارومیه چه هزینه‌های زیادی را به مردم و محیط زیست تحمیل کرده است.



سینا قنبرپور: تولید محصولات کشاورزی ما اضافه شده ولی نمی گوییم با چه هزینه یی؟ نمی گوییم خشک شدن بخشی از دریاچه ارومیه چه هزینه های زیادی را به مردم و محیط زیست تحمیل کرده است. به نظر بنده انتقال آب بین حوضه یی آخرین آلترناتیو ممکن باید باشد و در اکثر موارد پرهزینه ترین و از نظر زمان طولانی ترین راه است. بهترین کار این است که ما برنامه های توسعه هر منطقه را صرفاً با توجه به توان اکولوژیکی و ظرفیت منابع آبی پی ریزی کنیم مهم ترین فایده واردات محصولات نیازمند آب زیاد ، واردات آب به صورت مجازی به داخل کشور است
«واردات محصولات کشاورزی که تولید آن در کشور مستلزم مصرف زیاد آب است یک سیاست استراتژیک است زیرا به صورت غیرمستقیم آب وارد کشور می شود و به این طریق می توانیم از منابع آب محدود در کشور بهتر حفاظت کنیم.» آنچه خواندید بخشی از دیدگاه های دکتر «احمدعلی کیخا» معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت از محیط زیست کشور و نایب رییس کمیسیون آب، کشاورزی و منابع طبیعی مجلس هشتم است. او که تخصص «اقتصاد آب» از دانشگاه نیوانگلند استرالیا دارد در پاسخ به این سوال که افزایش تولید کشاورزی در آذربایجان غربی و شرقی به چه قیمتی به دست آمده توضیح می دهد: «علت اصلی بحران دریاچه ارومیه افزایش تقاضا و مصرف آب در بخش کشاورزی در طول 2-3 دهه گذشته بوده است. تولید محصولات کشاورزی ما اضافه شده ولی نمی گوییم با چه هزینه یی؟» اینک در آستانه تشکیل دولت یازدهم و در حالی که عمده نگاه ها به چگونگی تشکیل کابینه به وزارتخانه های سیاسی معطوف شده کمتر به چگونگی مدیریت آب و اقتصاد کشاورزی پرداخته می شود. یکی از مهم ترین چالش های دولت یازدهم آن هم در شرایطی که همه کشاورزان به دریافت یارانه نقدی عادت داده شده اند چگونگی کیفیت بخشی به کشاورزی و دامداری با توجه به محدودیت منابع آب در کشور است. این استاد 46 ساله دانشگاه زابل که علاوه بر تدریس، مسوولیت هایی اجرایی در استانداری سیستان و بلوچستان نیز داشته است می گوید: «یکی از ضعف هایی که در مدیریت کشاورزی و منابع آب وجود دارد این است که برنامه ریزی در کشور براساس «دشت» نیست و برای همه مناطق کشور یک نسخه پیچیده می شود در حالی که شرایط آن ها از نظر ترکیب منابع و عوامل تولید متفاوت است». گفت وگوی پیش رویتان به نیازهای وزارت جهادکشاورزی برای تغییر ساختار و چگونگی به صرفه شدن کشاورزی برای کشاورزان پرداخته است که می خوانید.


به تازگی کارشناسان محیط زیست اعلام کرده اند تراز آب دریاچه ارومیه پایین تر آمده است. ایران جزو مناطق خشک محسوب می شود اما در مناطقی مثل آذربایجان که وضع بهتری نسبت به نقاط دیگر از نظر بارش و منابع آب داریم شاهد وخیم شدن اوضاع این زیست بوم هستیم. اگر بخواهید درباره وضعیت آب و مدیریت آن در این منطقه تحلیل بدهید به چه موضوعی اشاره می کنید؟

علت اصلی بحران دریاچه ارومیه افزایش تقاضای آب در بخش کشاورزی در طول 2-3 دهه گذشته بوده است. براساس آمارهای مدیران بخش کشاورزی استان های آذربایجان در حوضه دریاچه ارومیه قبل از انقلاب 5/2 میلیون تن تولید محصول کشاورزی داشتیم و برای آن 5/1 میلیاردمترمکعب آب مصرف کردیم. اما اینک 10 میلیون تن محصولات کشاورزی تولید می کنیم و نزدیک به 5 میلیارد متر مکعب مصرف آب داریم.یعنی در یک قلم 5/3 میلیارد مترمکعب آب در بخش کشاورزی بیشتر استفاده می شود، در حالی که براساس مطالعات انجام شده در سال های اخیر «حقابه» سالیانه دریاچه ارومیه 3 میلیارد متر مکعب آب برآورد شده است. نتیجه این می شود که شما تقریبا معادل نیاز آب محیط زیست تالاب را سالیانه گرفتید و به بخش کشاورزی دادید.

با این وضع باید گفت افزایش میزان تولید محصولات کشاورزی نه تنها موجب توسعه و پیشرفت نبوده که زمینه ورود ضرر به زیست بوم را هم فراهم کرده است؟

تولید محصولات کشاورزی ما اضافه شده ولی هیچوقت نگفته ایم با چه هزینه یی؟ نمی گوییم خشک شدن بخشی از دریاچه ارومیه چه هزینه های زیادی را به مردم و محیط زیست تحمیل کرده است. این هزینه ها هزینه های ناشی از افزایش تولید محصولات کشاورزی است. حالا هر چند شما در بخش کشاورزی افزایش تولید و درآمد داشتید اما در ارزیابی این توسعه کشاورزی هیچ وقت هزینه های تحمیلی به محیط زیست چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم را لحاظ نکردیم. هر آنچه شما تاکنون از محل خشک شدن دریاچه ارومیه هزینه به کشور هزینه تحمل شده یا خواهد شد و یا هر هزینه دیگری را که برای تامین این حقابه زیست محیطی متحمل بشوید قبل انتقال آب از سایر حوضه ها در حقیقت هزینه افزایش تولید در حوضه دریاچه است به این مفهوم نیست که ما نمی توانستیم در این منطقه افزایش محصول کشاورزی داشته باشیم بلکه راه مناسبی برای تحقق این هدف انتخاب نشده است.

مردم آذربایجان غربی و شرقی در مدتی که زمان تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری بود مهم ترین خواسته شان بهبود و احیای دریاچه ارومیه بود. در آن زمان بحث انتقال آب از دریای خزر مطرح و به آنها وعده داده شد. این مساله را در سایر نقاط آبخیز کشور هم شاهدیم. مثلا سدی در خوزستان ساخته می شود آب آن را به قم انتقال می دهند. یا در مورد زاینده رود می بینیم که اصفهان با مشکل مواجه است تا آب به یزد برسد. آیا این کار از نظر مدیریت منابع آب صحیح است؟

به نظر بنده انتقال آب بین حوضه یی آخرین آلترناتیو ممکن باید باشد و در اکثر موارد پرهزینه ترین و از نظر زمان طولانی ترین راه است. بهترین کار این است که ما برنامه های توسعه هر منطقه را صرفاً با توجه به توان اکولوژیکی و ظرفیت منابع آبی پی ریزی کنیم.

شما به عنوان کسی که تخصص مدیریت منابع آب را دارید چه راه حلی پیشنهاد می دهید؟

برای رفع مساله دریاچه ارومیه باید آب مورد نیاز این دریاچه را در مقیاسی که می خواهید آن را حفظ کنید تامین کنید و چاره یی غیر از این نداریم و برای این تامین راه های مختلفی وجود دارد. ممکن است از آب های نامتعارف، پساب های تصفیه شده، فاضلاب حاشیه یا به طور مستقیم یا غیرمستقیم استفاده کنید. شما می توانید با افزایش راندمان آبیاری یا عملیات کم آبیاری تغییر الگوی کشت و در نهایت کاهش سطح زیرکشت و بستن چاه های غیرمجاز زمینه تامین بخشی از آب مورد نیاز تالاب را فراهم کنید. در صورتی که از آن طریق نتوانستیم آن وقت به نظر بنده باید برویم دنبال انتقال آب بین حوضه یی. انتقال آب بین حوضه یی زمان بیشتری می خواهد اما این روش ها زمان کوتاه تری می طلبد و هم با هزینه کمتری قابل تامین است.

یکی از مسائلی که در مورد مدیریت منابع آب در چگونگی حل مسائل کشاورزی و محیط زیست مطرح است ایجاد تعادل بین تولید و حفاظت است. کارشناسان محیط زیست می گویند کشاورزی بر محور تولید بیشتر منابع حیاتی نظیر آب و خاک را تخریب می کند و مساله کشاورزی یک مساله اقتصادی و اشتغال و تامین معاش است. چگونه می توان به موازنه این موارد پرداخت؟

یکی دیگر از نکات مبهمی که در سیاست ها و توسعه کشاورزی وجود دارد این است که ما به صورت شفاف هنوز بین امنیت غذایی و خودکفایی تفکیک قایل نشدیم. یعنی آیا امنیت غذایی به این مفهوم است که ما هر محصولی که نیاز داریم بایستی خودمان تولید کنیم. هرچند از منظر سیاسی و امنیتی شاید این هدفگذاری خوب باشد که ما هر محصولی که می خواهیم را خودمان تولید کنیم ولی وقتی به واقعیت های بخش کشاورزی در کشور مراجعه می کنیم، می بینیم تحقق چنین هدفی بسیار سخت است. بهتر است که تعریف خودمان را تعدیل کنیم. یعنی به جای اینکه امنیت غذایی را معادل خودکفایی بدانیم، بگوییم امنیت غذایی به این مفهوم که آنچه را شهروندان نیاز دارند بتوانیم برای آنها تامین کنیم. لذا این به مفهوم تولید نیست. منابعی که در بخش کشاورزی داریم اختصاص بدهیم به محصولاتی که تولید آنها در کشور منحصر به فرد و دارای مزیتی نسبی است. مثل پسته، زعفران، زرشک و انگور درختی در برخی مناطق. ما کشوری هستیم با اقلیم متنوع. در این صورت ما وقتی با هدف صادرات تولید می کنیم می توانیم هم نیاز بخشی از محصولات کشور را تامین کنیم و هم از طریق مبادله با جهان خارج سایر نیازهای خود مان را تامین کنیم.

این کار چه فایده یی برای مدیریت منابع آب کشور ما دارد؟

مهم ترین فایده آن واردات آب به صورت مجازی به داخل کشور است به این مفهوم که وقتی ما محصولی را با نیاز آبی زیاد در کشور تولید نمی کنیم و از خارج وارد می کنیم مفهوم این است که همراه واردات این محصول بخش قابل توجهی آب وارد کشور می شود که با توجه به شرایط خشکی که ما در کشور داریم یک هدف مهم است این اقدام استراتژیک هم می شود به این دلیل که شما منابع آب داخلی را حفظ می کنید. با این وصف نیازمند تغییر اساسی در ساختار وزارت جهاد کشاورزی هستیم. زیرا آنچه به آن اشاره می کنید با ساختار کنونی وزارتخانه یادشده کمی غریب به نظر می آید؟

برای ساماندهی در ساختار وزارت جهاد کشاورزی باید به یک سوال اساسی پاسخ داد و آن این است که اگر فرض کنیم وزارت جهادکشاورزی از فردا تعطیل بشود چه مشکلاتی برای کشاورزان و بخش کشاورزی به وجود می آید که نیازمند دخالت دولت باشد یا چه بخشی از قوانین و مقررات و اسناد بالادستی مثل سند چشم انداز در نبود آن معطل می ماند که ما نیازمند ایجاد یک دستگاه دولتی برای آن هستیم. آن وقت با توجه به پاسخ این سوالات باید آمد و ساختار را تعریف کرد. تا زمانی که ما این نوع نگاه را نداشته باشیم دچار معضل خواهیم بود در واقع باید از نظر تئوری و سیاست کلی حاکم بر این وزارتخانه رابطه بین توسعه کشاورزی و توسعه روستایی مشخص و شفاف شود. از نظر بنده این دو کاملا با هم همپوشانی دارند اگر چنین چیزی را بپذیریم بایستی سیاست های توسعه روستایی در جهت تقویت توسعه کشاورزی باشد و این مجموعه سیاست ها در یکجا تهیه، تدوین و تصویب شود و همه ملزم به اجرای آنها باشند.

این دو مقوله یی که از آن به عنوان «توسعه روستانی» و «توسعه کشاورزی» یاد کردید چه ارتباطی با هم دارند و شما فکر می کنید کدام بر دیگری مقدم است. به ویژه آنکه کشاورزی از یک سو در معیشت ما نقش دارد و از سوی دیگر شیوه های کشاورزی، منابع آب را به نوعی تهدید می کنند که گفته می شود بحران های بعدی دنیا و جنگ های بعدی دنیا بر سر منابع آب است.

شما کمتر کشور توسعه یافته یی را می بینید که دارای توسعه کشاورزی پیشرفته نباشد یا به عبارتی دیگر کمتر کشوری است که مسیر توسعه اقتصادی آن از توسعه کشاورزی نگذشته باشد. بحث کشاورزی برای هر دولتی هم از این حیث مهم است هم به دلایل انسانی. آنهایی که در روستاها مشغول به کار هستند از سطح رفاه اجتماعی کمتری برخوردار هستند. بنابراین پرداختن به این مقوله برای دولت هم می صرفد و هم ضرورت دارد. اما پرسش این است که چرا تا حالا موفق نشده ایم کشاورزی اقتصادی در روستاها ایجاد کنیم. مقام معظم رهبری هم در این باره فرمودند سعی کنید و کاری کنید که کشاورزی برای کشاورزان بصرفد. اما چرا تا حالا این اتفاق نیفتاده است؟ به نظر بنده دلایل متعددی دارد یکی از این دلایل مهم این است که هنوز در کشور ما یک تئوری یا یک مدلی در توسعه کشاورزی تعریف شده نداریم یعنی به طور خلاصه برای ما شفاف نیست و وقتی می گوییم توسعه کشاورزی یعنی چه و چه مسیری باید برویم مثلا اگر شما دقیق بشوید، در تعریف رابطه بین توسعه کشاورزی و توسعه روستایی هنوز مشخص نیست که آیا توسعه کشاورزی بر توسعه روستایی مقدم است یا توسعه روستایی بر توسعه کشاورزی.

تاکنون آنچه به عنوان توسعه در این زمینه مطرح بوده چه سمت و سویی داشته و نتیجه آن چه بوده که الان فکر می کنید این رویه به مطلوب نرسیده و آن طور که باید کشاورزی برای کشاورزان بصرفد چنین نشده است؟

اگر به برنامه های توسعه روستایی دولت در کشور دقت کنید عمده مشخصه یی که دارد این است که متوجه کانون جمعیتی بوده، یعنی هرجا تعداد جمعیت بیشتر بوده آنجا خدمات بیشتری ارائه کرده است. یعنی مهم ترین ویژگی مکان یابی برای ایجاد مراکز خدماتی این بوده که کجا جمعیت بیشتری بوده نه اینکه کجا تولید بیشتر بوده است. بنابراین شما عملا می بینید مردم برای دسترسی به خدمات از مراکز تولید به مراکز جمعیت مهاجرت کرده اند. قبل از انقلاب بسیاری از روستاها طرح هادی نداشتند؛ برق، آب، خانه بهداشت و اینترنت نداشتند اما تولید داشته و به دلایل وجود همین تولید، می بینید افراد در محل کارشان مستقر بودند. اما بعد آمدیم، گفتیم هرجا جمعیت بیشتر باشد امکانات می فرستیم و زمانی که جمعیت بیشتر شد و به 3 هزار و 500 نفر رسید آنجا را به شهر تبدیل کنیم و این جریان حرکت نیروی انسانی از بخش کشاورزی به مراکز جمعیتی چه به درون مناطق روستایی و چه بین مناطق روستایی می بینیم. به همین دلیل شما می بینید ما در شهرهای بزرگ مثل تهران مثلا حاشیه های شهر تهران را بررسی کنید عمده آنها از مناطق کشاورزی و دورافتاده کشور آمده اند. من اطلاع دارم مثلا در مورد پاکدشت، شهریار یک بخش قابل توجهی از مهاجرین از حوزه سیستان هستند در حالی که شما اگر به حوزه سیستان یک نگاه کلی داشته باشید می بینید حداقل 250 هزار هکتار اراضی قابل کشت دارد و به طور سالانه یک میلیارد مترمکعب آب دارد ولی با این وجود می بینید که فقر آن قدر گسترده است به طوری که نیمی از جمعیت آنجا تحت پوشش نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد امام هستند لذا به نظر من نخستین مشکل در این عرصه این است که مدل نظری و پایه یی برای توسعه کشاورزی کشور ندارد.

آنچه الان به آن اشاره کردید به نوعی نشان از آن دارد که وزارت جهادکشاورزی هیچ برنامه شفافی برای مناطق مختلف براساس جغرافیا و ویژگی های خاص آن منطقه ندارد. به عبارت دیگر سیاستی برای تولید محصول در مناطق مختلف وجود ندارد؟

این که بگوییم اصلا برنامه ندارد یا فاقد برنامه است درست نیست. یکی از ضعف هایی که در این زمینه وجود دارد این است که برنامه ریزی در کشور براساس «دشت» نیست. یعنی اگر شما به ردیف های اعتباری مثلا وزارت جهاد کشاورزی در قوانین بودجه نگاه کنید می بینید که به صورت موضوعی برای موارد مختلف مطرح شده است. در حالی که اگر بخواهیم به درستی نگاه کنیم برای هر یک از دشت های کشاورزی کشور باید یک برنامه جامع توسعه کشاورزی داشته باشیم.

یعنی بیاییم و چندین برنامه به تناسب هر دشت تعریف کنیم و به کشاورزان بگوییم چه کاری بکنند؟

لزوما قرار نیست به کشاورز بگوییم چه کار بکند. او با امکاناتی که دارد همان کاری را می کند که می تواند انجام دهد و اگر هر کس دیگری هم جای او بود بعید نبود بهتر از او بتواند کاری کند. به نظر بنده نیازی نیست که ما مثلا در استان فارس از اعماق 400-300 متری زمین آب زیرزمینی را استخراج کنیم و بگوییم گندم و ذرت تولید کنیم. ما با انجام چنین کارهایی آب های زیرزمینی که ذخایر احتیاطی ملل هستند را روز به روز کمتر و کمتر می کنیم. جدای از اثرات زیانبار خالی شدن سفره های آب زیرزمینی در آینده کشور را با تهدیدات جدی روبه رو خواهد کرد. در حالی که همجوار ما در کشورهای تازه استقلال یافته شمال هم زمین و هم آب فراوان وجود دارد و می توانیم بخشی از نیازهای خودمان را تامین کنیم. مثلا در استان یزد یا استان های جنوبی اولویت با آب است. در حالی که در دشت های شمالی کشور در گیلان و مازندران اولویت با زمین است. در یک جایی مثل استان فارس کشاورزان از سطح دانش فنی بالاتر برخوردارند ضمن آنکه قدمت کشاورزی در آن خطه بالا است و به دلیل وجود مرکز آموزشی دانش و آگاهی بیشتری دارند تا جایی مثل جنوب خراسان، سیستان و بلوچستان و جنوب کرمان. بنابراین به نظر بنده یکی از ضروریات توسعه کشاورزی این است که در کشور برای هر دشتی یک برنامه توسعه داشته باشیم. و با توجه به ترکیب منابع، فرصت ها و چالش هایی که در هر دشت وجود دارد خاص همان هم نسخه یی را بپیچیم. ما نمی توانیم و نباید برای همه دشت ها نسخه کشاورزی یکسانی بپیچیم. این مساله در مورد واحدهای دامداری هم وجود دارد.

شما به توسعه کشاورزی اشاره می کنید. آیا تاکنون ما به مولفه های آن دست نیافته ایم؟ این توسعه کشاورزی چه مشخصه هایی دارد که ما باید آن را در برنامه های خود بگنجانیم؟ آیا سودی به آن نظریه که می گوید کشاورزی برای کشاورزان بصرفد، دارد؟

ببینید در توسعه کشاورزی معمولا وقتی اهداف را مطرح می کنیم به صورت خیلی مبهم عنوان می شود و هنوز به صورت گویا و مشخص نیست که ما در توسعه کشاورزی دنبال چه چیزی هستیم معمولا اگر بخواهیم ساده سازی کنیم کشاورزی دو هدف عمده و اصلی دارد: 1- افزایش تولید 2- افزایش درآمد روستاییان و کشاورزان که خود افزایش درآمد کشاورزان تابعی است از افزایش تولید. برای افزایش تولید ما دو راهکار بیشتر نداریم. یا بایستی منابع بیشتری را به خدمت بگیریم یعنی سطح زیرکشت را افزایش دهیم و منابع آبی کافی و بیشتری را به بخش کشاورزی اختصاص می دهیم و سرمایه و نیروی کار که تقریبا این راه به بن بست رسیده است یعنی ما اغلب اراضی قابل کشت را به بخش کشاورزی اختصاص دادیم. بنابراین خیلی امیدی به این روش نیست برای توسعه کشاورزی اما راه دوم افزایش بهره وری در واحد سطح است یعنی در واحد سطح ما محصول بیشتری را تولید کنیم. خود این از دو جزء تشکیل می شود: 1- در شرایط موجود ممکن است کشاورزان ما به برخی نهادهای تولید مثل بذر، کود، آب و سرمایه در زمانی که نیاز دارند به راحتی دسترسی نداشته باشند یعنی کشاورز می داند کود می خواهد اما در دسترسی ا ش نیست و پول برای تامین آن را ندارد و یا بقیه نهادها به همین ترتیب. 2- با این نهادها و منابع که کشاورز در اختیار دارد بیشتر از این نمی توان تولید کرد بنابراین باید کود جدید و تکنولوژی جدیدی خلق کنیم تا تولید را افزایش دهیم. این راه دوم مخصوصا در بخش دوم زمانبر است چیزی نیست که ما امروزه اراده کنیم که یک بذر اصلاح شده یا یک دام اصلاح شده را به بازار بدهیم. برای اینکه بلافاصله انجام شود باید برای آن ساختار تحقیقاتی ایجاد کنیم. محققین مدتی کار کنند تا دسترسی به منابع را ساماندهی کنند. بنابراین راه های اساسی و اصولی برای دستیابی به تولید بیشتر چیزی غیر از این نیست. اما همان طور که گفتم هدف غایی افزایش درآمد روستاییان است و پرداخت می شود. یعنی درآمد کشاورز مساوی است با حاصل ضرب قیمت تولید ضرب در قیمت محصول. وقتی بررسی می کنیم می بینیم که در برخی مواقع قیمتی که کشاورزان برای محصول خودشان کمتر از یک چهارم قیمت پرداختی مصرف کننده است.

خب این بحث ها چه سودی به حال کشاورز دارد؟ اینکه هنوز سیاست شفافی وجود ندارد یا اینکه به نحوه مدیریت در وزارت جهادکشاورزی بپردازیم. شما می گویید کشاورزی برای کشاورز بصرفد تا او در روستایش بماند و بعد این گونه مهاجرت هم نمی کند و آسیب های بعدی هم رقم نمی خورد؟

بله سوال این است که اگر ما به دنبال افزایش درآمد و رفاه حال روستاییان و کشاورزان هستیم کدام راه برای ما دسترسی آن آسان تر است و تمرکز روی افزایش تولید یا تمرکز روی بهبود عملیات بازار رسانی و افزایش سهم کشاورزان از قیمت محصولات کشاورزی تمرکز بازار رسانی و افزایش سهم کشاورزان از قیمت محصولات کشاورزی؟ به نظر بنده اگر هدف ما افزایش درآمد و رفاه کشاورزان است بخش قابل ملاحظه یی از نگاه وزارت جهاد کشاورزی باید متمرکز شود بر بهبود مسائل بازاررسانی چه در عرصه داخلی، چه خارجی و صادرات. به عبارت دیگر اگر مسئله بازاررسانی محصولات کشاورزی یکی از چالش های اصلی برای رسیدن به اهداف توسعه کشاورزی است ساختار و دیدگاه حاکم بر وزارت کشاورزی بایستی با این معنا شکل بگیرد که نهایتا منجر به حل این مسأله شود.

می توان گفت که برنامه های توسعه روستایی و توسعه کشاورزی تا کنون متولی نداشته و وزارت جهادکشاورزی صرفا به گذران کارهای روزمره مشغول بوده تا سیاستگذاری های کلان و ایفای نقش در مدیریت منابع آب یا مسائلی که به نوعی در کشاورزی به امنیت ملی ما برمی گردد؟

نگوییم متولی ندارد. الان به صورت پراکنده انجام می شود ما نیامده ایم که بگوییم که توسعه روستایی در جهت توسعه تولید و کشاورزی باشد. شاید در یک روستا شما به جای اینکه اعتبارات را بگذارید برای یک طرح هادی روستا اگر عملیات لایروبی و پوشش انهار انجام دهید به مراتب تاثیر آن بیشتر باشد اما الان برنامه ریزی ها منفک از هم انجام می شود. به نظر بنده باید در یکجا سیاست گذاری و تصمیم گیری شود.

با این وضع اگر بخواهیم در مدیریت منابع آب و کشاورزی اولویت بندی برای کار انجام دهیم چه باید تدارک ببینیم؟

به نظر بنده توسعه کشاورزی نیازمند یک بسته سیاستی مناسب است که ممکن است در درون دستگاه های مختلف و یا سازمان های تابعه وزارتخانه صورت بگیرد اما همه با هم و به صورت یکپارچه و منسجم باید انجام شود

منبع: روزنامه اعتماد .

 


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir