بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 شهريور 1392      11:37
موسوی خوئینی ها مخالف بازگشت سرمایه داران دوران شاه به ایران بود؟

تبعیدگاه سابق

بودجه مرکز طی چهار سال گذشته از سه میلیارد به 500 میلیون تومان رسیده است

 

بخش اول  :
بهراد مهرجو

ون، سفید رنگ با پلاک شخصی دستگاه ایکس ری را در مقابل خود قرار داده است. دو مامور میانسال پس از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور منتخب به ساختمان نیاوران تهران آمده اند. سمت راستشان منظره پارک نیاوران قرار دارد و سمت چپشان دیوار بزرگ ساختمان مرکز تحقیقات استراتژیک نظام است. یکی از آنها می گوید، از میان مراجعان برخی که شهرت بیشتری دارند را می شناسد و دیگری تاکنون به سختی تنها دو یا سه نفر را شناسایی کرده است. ورودی اصلی ساختمان پشت سر این دو نفر قرار دارد. پس از شمارش آخرین آرای انتخابات، این ورودی به دلیل مسائل امنیتی بسته شد. ورودی پارکینگ و عبور از ون سفید رنگ ودستگاه ایکس ری هم تنها راه ملاقات با رئیس جمهور منتخب شد. کمی پیش تر مسولان حفاظت ساختمان، تمامی سالن ها، اتاق ها و راهروهای مرکز تحقیقات استراتژیک را به دوربین های مداربسته مجهز کرده بودند. اتاق های مدیران همگی در ضلع شمالی و رو به پارک نیاوران قرار دارد. اتاق جلسات در ضلع جنوبی و گاهی با منظره تهران همراه است. سالن لابی هم طی تمامی سال های گذشته برای ملاقات هایی در نظر گرفته شده بود که امکان برگزاری آن در اتاق های طبقه بالا نبود. چندین قفسه فرسوده با شیشه های خاک گرفته، در سالن اصلی قرار گرفته اند. مجله راهبرد و چندین کتاب تحقیقی که در مرکز تولید شده اند، پشت این شیشه ها پناه گرفته اند. مرکز تحقیقات استراتژیک نظام در دو مقطع زمانی شاهد حضور مدیران عالی رتبه سیاسی و اقتصادی و امنیتی کشور بود. 24 سال قبل و پس از تاسیس آیت الله موسوی خوئینی ها و سعید حجاریان مقدمات رفت و آمدهای سرشناس ترین چهره های سیاسی و اقتصادی به مرکز را مهیا کردند. چند سال بعد با ریاست حسن روحانی برمرکز تحقیقات استراتژیک حضور این چهره ها در مرکز پایان یافت. مدتی بعد بازهم با ریاست حسن روحانی برقوه مجرییه، مرکز تحقیقات استراتژیک به محلی برای لابی های سیاسی در بالاترین سطح تبدیل شد.

 

مرکز تحقیقات استراتژیک چرا شکل گرفت؟

تبعیدی ها از دولت

مرکز تحقیقات استراتژیک قرار بود محلی برای مطالعات راهبردی باشد. اما نسل اول مرکز اعتقاد دارند به دلیل دوری از دولت به این مرکز آمده اند

«آهنگ راه» نام یکی از پربازدیدترین وب سایت های ایران است. لیست گزینه های مشابه ای که متوتور جست و جو گر گوگل ارائه می دهد، مملو از وب سایت های موسیقی پاپ و تلفیقی ایرانی است. اما وب سایت به یکی از سیاسی ترین چهره های سه دهه گذشته جمهوری اسلامی ایران تعلق دارد. آیت الله موسوی خوئینی ها، روحانی که حداقل از زمان تسخیر لانه جاسوسی تا کنون در صدر لیست پرنفوذترین روحانیون انقلابی قرار داشته است. آیت الله نام وب سایت خود را متفاوت انتخاب کرده است. همرهان او در فیس بوک هم صفحه ای به همین نام تاسیس کرده اند. سایت رسمی کمتر از شش ماه پس از تاسیس به سرعت فیلتر شد. آیت الله تصمیم گرفته بود در سایت شخصی خود به سوالات و ابهامات پاسخ دهد. او هیچ کامنتی از سوی مخاطبانش را بی پاسخ نمی گذاشت. وب سایت آیت الله هم پیش از آنکه از فضای مجازی ایران به خواسته موسوی خوئینی ها محو شود، مملو از پرسش های تاریخی و کلیدی در مورد او بود.

 آیت الله در دهه 60 متهم به برخورد با سرمایه داران بود، حتی برخی منتقدان او که بعدها راهی سازمان مدیریت و برنامه ریزی شدند روایت می کردند:« گروهی از سرمایه داران در حال بازکشت به ایران بودند ولی آیت الله خوئینی ها در دادستانی با حضور آنها مخالفت کردند.»

همزمان با او بهزاد نبوی وزیر وقت صنایع سنگین سرمایه دارانی که اموالشان مصادره شده بود را «گربه مرتضی علی» خطلب قرار داد. او معتقد بود:« این ها را هر طوری به هر جهت پرتاب کنید روی چهار دست و پا به زمین می آیند.» نتیجه تلاش های اولیه بایکوت سرمایه داران شد. شایعات در مورد این برخوردها در وب سایت آیت الله نیز نمایان شد. مخاطبی از آیت الله پرسیده بود:« سلام.حاج آقا دربرخی از اسناد آمده هنگامی که حضرت عالی دادستان کل کشور بودید، بحث بازگشت سرمایه داران به کشور در دهه 60 مطرح شده بود ولی با مخالفت هایی که صورت گرفت این اتفاق رخ نداد. شنیده ام شما هم یکی از مخالفان بوده اید؟ اگر چنین است می شود لطف بفرمایید دلایل مخالفتتان را بگوید. این نقل که شما مخالف بازگشت سرمایه داران فراری بوده اید در محافل اقتصادی بسیار شنیده می شود.» البته عباس عبدی، روایت می کند چنین خبری را همان زمان در دادستانی هم نشنیده بوده است.  موسوی خوئینی ها چند ساعت بعد در همان وب سایت پاسخی را چنین ارائه می دهد:« خواهشمندم آن اسنادی که بحث بازگشت سرمایه داران به کشور و مخالفت من با آن را نشان می دهد اعلام بفرمایید تا بتوانیم بحث را با هم بر اساس یک مبنای قابل اعتماد ادامه دهیم. ضمنا بسیار مفید تر خواهد بود که با همان اسناد نشان دهید چه کسانی موافق بازگشت سرمایه داران فراری بوده اند.» گفت و گوها میان مخاطب وب سایت و آیت الله ادامه پیدا می کند. پرسش بعدی چنین ارائه می شود:« برخی اظهار نظرهای شخصی مانند بازاریانی که در این مورد خاطراتی را گفته اند. اسدالله عسگراولادی و علینقی خاموشی دو نفر از این بازاریان هستند. همچین روزنامه رسالت چاپ همان سال هم مطالب زیادی در این مورد نوشته است روزنامه به اسم شما اشاره مستقیم نکرده ولی سعی کرده با کنایه و اشاره چنین القا کند.» این بار آیت الله کمی جدی تر بحث را دنبال می کند:« خواننده گرامی می بینم که پیگیری بحث ها به روش اصولی نتایجی به مراتب بیش از پاسخ به اصل سؤال دارد، از باب مثال چیزی که شما در سؤالتان در مرحله قبل عنوان کرده بودید بطوری بود که گویا مخالفت من با چیزی قطعی بوده است و اسناد هم گواه بر این ادعا است، ولی اکنون معلوم می شود این اسناد همان گفتگوهای محفلی است که صرفا به کار همان محفل آرائی می آید و اگر جناب آقای خاموشی (که نمیدانم منظور کدامیک از آقایان خاموشی هاست، که هرکدام باشند از نظر بنده افرادی قابل احترامند) این مطلب را درباره من گفته باشند ممنون می شوم بفرمایند به استناد چه چیزی آن را نسبت داده اند، توجه دارید که فعلاً بحث بر سر این نیست که بازگشت سرمایه داران (که گاهی با صفت فراری و گاهی بدون این صفت از آنان یاد می شود) خوب یا بد است، فعلاً می خواهم بدانم کسانیکه این مطلب را به من نسبت می دهند به استناد چه مدرکی آن را می گویند؟ و نوشته اید روزنامه رسالت چنین و چنان کرده است و نتیجه گرفته اید که منظورش من بوده ام، ولی معلوم نکرده اید روزنامه رسالت در چه سالی و در کدام شماره به این مطلب پرداخته است تا قابل مراجعه و اظهار نظر باشد و برای من مهم این است که جنابعالی و دیگر خوانندگان را با این روش بیشتر مأنوس کنم که در اینگونه موارد بیش از آنکه به دنبال این باشید که من فلان مطلب را گفته ام یا نه به دنبال اصلاح این اخلاق ناپسند باشید که متأسّفانه امروز در جامعه ما رواج یافته است و تنها یک نمونه آن را ملاحظه کردید که یک شخص محترمی که سابقه وزارت دارد در تلویزیون مطلبی خلاف واقع را می گوید و با چنان اشاراتی آن را بیان می کند که شنوندگان را متوجه من می سازد و وقتی با اعتراض من مواجه می شود می گوید که من نام نبرده ام، چرا فلانی این مطلب را به خود گرفته است؟! من فکر می کردم این شخص از آن حدّی از صداقت و انصاف برخوردار است که وقتی متوجّه می شود مطلبی که به من نسبت داده است صحّت ندارد در کمال صداقت و شجاعت اعلام می کند که اشتباه کرده است، ولی امروز نمیدانم که درباره این قبیل آدمها چگونه باید فکر کنم؟. خواننده عزیز! اگر شما تنها از من سؤال کرده بودید که نظرتان درباره بازگشت سرمایه داران چیست، من با کمال میل نظرم را می نوشتم و دلایل آن را نیز توضیح می دادم. ولی هنگامیکه با طرح این سؤال ها می بینم جامعه ما از بیماریهای خطرناکی رنج می برد، بیشتر به فکر آن هستم تا با همکاری خوانندگان به درمان این بیماری بپردازم.» پرسش و پاسخ های وب سایت مدتی بعد به طور کامل از فضای مجازی حذف می شود. اما ماجرا تنها به گفت و گوهای اینگونه خلاصه نمی شود. ریشه اختلافات دهه 60 تنها میان دو جناح راست و چپ سیاسی منحصر نماند. مدتی بعد از دل اختلاف های اقتصادی دو گروه سربرآوردند که یکی حامیان بازگشت به سرمایه داری به سبک بازاری و نه سرمایه داری بودند و گروه دیگر مخالف این هر دو نام گرفتند. به این ترتیب منازعات میان چپ ها و راست ها از اصول اقتصادی در ابتدای دهه 60 آغاز شد و در پایان همان دهه تفکیک کامل سیاسی رسید. انتخاب آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس دولت، ابتدای راه جدایی ها بود. روسای سازمان مدیریت و برنامه ریزی طی سال های پایانی جنگ در دیدگاه های اقتصادی خود تجدید نظرهای اساسی صورت داده بودند. در صدر آنها مسعود روغنی زنجانی قرار داشت. او تحت تاثیر علینقی مشایخی و محمد طبیبیان به یکی از اصلی ترین مدافعان سیاست های اقتصاد ازاد بدل شده بود. روغنی زنجانی نقل می کند:« اداره اقتصاد در دهه 60 با توجه به دوران جنگ یکسری الزامات داشت ولی در دهه 70 با توجه به نیازهای کشور ما سیاست ها را تغییر دادیم.» تغییر استراتژی های اداره دولت به تفکیک اساسی میان دو گروه از مدیران دولتی و سیاسی منجر شد. طیف همراهان بهزاد نبوی در دولت، طیف مدیران منتسب به آیت الله موسوی خوئینی ها در دادستانی و طیف مدیران سیاسی و امنیتی همراه سعید حجاریان مقابل نویسندگان برنامه اقتصادی دولت هاشمی قرار گرفته بودند. آیت الله هاشمی رفسنجانی مدیران اصلی خود را انتخاب کرده بود ولی هنوز عده ای از نیروهای انقلابی بیرون از بدنه دولت باقی مانده بودند. ایده تاسیس نهادهای به زعامت مخالفان اقتصادی دولت ولی همراه آیت الله همین گونه شکل گرفت. هاشمی برای حضور نیروهای انقلابی با رویکرد متفاوت اقتصادی پیشنهاد تاسیس نهادی را می دهد که گزارش های مطالعاتیش تنها به دست رئیس جمهور می رسد. پیشنهاد اولیه ریاست مرکز آیت الله موسوی اردبیلی بود. اما اتفاقات دیگری رخ می دهد. ایت الله هاشمی در خاطرات سال 68 خود در این مورد می نویسد:« در بحث برنامه اول هم سر بسیاری از مسائل، این اختلاف و تقابل جلوه داشت و عملاً به تشکیل دو جناح رادیکال و محافظه کار یا چپ و راست منجر گردید که امروزه با اسم اصلاح طلب و اصولگرا خوانده می شوند.جناح چپ در انتخابات مجلس چهارم شکست سختی خورد و ذائقه ها تلخ تر شد و در این میان من مثل همیشه سعی کردم، مانع تفرقه بیشتر شوم و حتی در کابینه دوم که با حضور مجلسی با اکثریت راست به تصویب رسید، سهم مساوی به دو جناح داده بودم، اما رسانه های تندرو، روزنامه سلام، مجله بیان و ... به تلخی و به ناحق، انتقادات زننده ای داشتند و من هم تحمل می کردم. با اینکه خودشان تأیید کردند که کابینه 50 50 است، به علاوه مرکز تحقیقات استراتژیک را که به تازگی تأسیس کرده بودم، هم برای اینکه از وجودشان استفاده شود و هم برای اینکه نیروها محفوظ بمانند، دربست به آنها سپردم». مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری تدبیر آیت الله برای دور کردن منتقدان اقتصادی از کابینه ای بود که در همان دوران سرگرم نگارش برنامه تعدیل ساختاری بودند. مرکز ولی چندان دوام نداشت تا منتقدان را در دل خود جایی دهد.  با وجود حضور نیروهای اثرگذار در مرکز تحقیقات استراتژیک اولین و تنها معرفی از فعالیت های مرکز در شماره سوم مجله راهبرد نشریه داخلی مرکز منتشر می شود. گزارشی در این مجله در مورد معرفی مرکز چنین آورده بود:« جمع بندی تجربیات حاصل از اداره امور کشور در دوران پرتلاطم تثبیت انقلاب اسلامی و جنگ همه جانبه تحمیل شده به جمهوری اسلامی ایران سیاست گذاران کشور را به این نتیجه رسانید که برای اقدام به تصمیم گیری های استراتژیک تصمیمای با تاثیرطولانی، میدان و محدوده گسترده و در جهت صورتبندی هدفهای توام با انتخاب وسایل بایستی با ذخایرغنی از مطالعه و تحقیق متکی بود. طرح های استراتژی جامع که دارای سازگاری و انسجام درونی بوده و در عین وفاداری آرمانهای از واقع بینی کافی نسبت به توان و موقعیت ملی منطقه ای و بین المللی کشور برخوردار باشد، مستلزم تاسیس نهادی است که با بسیج تمامی توان علمی و کارشناسی کشور، سازوکار رسمی برای دستیابی به چنین هدفی را فراهم آورد. خلاء موجود در زمینه طراحی و تدوین استراتژی مبی در جمهوری اسلامی ایران باعث شد تا ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در سال 1368 دستور تشکیل مرکزی را به نام مرکز تحقیقات استراتژیک صادر نمایند. به این ترتیب مرکز تحقیقات استراتژیک  با همکاری جمعی از سیاستمداران،​محققان و مدیران ارشد و با سابقه کشور تاسیس شده است.» همین گزارش به صورت دقیق سه هدف برای مرکز اعلام می کند:« تعیین موضوعاتی که در زمینه های مختلف سیاست خارجی،​سیاست داخلی، امور اقتصادی و تکنولوژیکی و امور فرهنگی اجتماعی از اهمیت استراتژیک برخوردارند و انجام مطالعه و تحقیقات لازم درمورد آنها ضرورت دارد. منظور از اهمیت استراتژیک تاثیر مستقیم و موثربربقاء و تداوم حیات نظام اجتماعی یا تکامل و توسعه بلند مدت آنهاست. ارزیابی و نقد راهبردها و سیاست های جاری کشور در زمینه های مختلف با نگاهی استراتژیک و ارائه راه حل ها و پیشنهادهای متناسب با آن. مطالعه در زمینه گسترش و تعمیق اندیشه اسلامی و موانع موجود برسرراه آن و عوامل بالقوه و بالفعل تهدید کننده آن.» بودجه مرکز براساس این گزارش از بودجه عمومی کشور تامین می شده است. معاونت های مرکز هم با اهداف مشخصی تعیین شده بودند. در معرفی مرکز فعالیت های هرکدام از معاونت ها روشن شده بود. معاونت اندیشه اسلامی دو هدف تحقیقاتی اصلی را دنبال می کرد:« تدوین و ارائه اصول راهبردی صیانت و رشد اندیشه اسلامی و اعتلای مبانی اسلامی نظام و گسترش فرهنگ اسلامی در ایران و جهان. آسیب شناسی اندیشه و نظام اسلامی و هم از نظر تهدیدات خارجی و هم از لحاظ آفات درونی.» معاونت فرهنگی و اجتماعی هم دو هدف اصلی داشته است:« ساختار نظام کلی جامعه، فقرنابرابری، آموزش، بهداشت و درمان، جمعیت و باروری، رفاه و خدمات اجتماعی. در بخش فرهنگی نیز موضوعاتی همانند موارد ذیل،​مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرند. فرهنگ ملی و فرهنگ های قومی، توسعه فرهنگی و فرهنگ توسعه، بحران ها و مشکلات فرهنگی تقابل و برخورد فرهنگ ها در سطح بین المللی،​خرده فرهنگ های موجود در متن فرهنگ عمومی.» معاونت سیاست خارجی و روابط بین الملل هم چنین مسولیت های داشت:« این معاونت با هدف تدوین استراتژی امنیت ملی،​استراتژی سیاست خارجی و روابط بنی المللی نظام جمهوری اسلامی تشکیل شده و در زمینه های زیر تحقیق می نماید: کشورهای مستقل مشترک المنافع،​اروپا، امریکا،​حقوق و سازمان های بین المللی، کشورهای آُسیا، خاورمیانه و شمال افریقا، همسایگان ایران،​امنیت استراتژیک و مبانی نظریه ها.» اما معاونت سیاسی به عنوان پرحاشیه ترین بخش مرکز چنین مسولیت هایی برعهده داشت:« محور اصلی فعالیت های معاونت سیاسی، الگوی توسعه سیاسی کشور است. معاونت سیاسی برای دستیابی به اهداف تحقیقاتی در این زمینه، عناوین مهم ترین موضوعات را به صورت زیر برای خودش احصاء نموده است: انقلاب اسلامی،​رفتار شناسی سیاسی اقشار مختلف کشور، احزاب و گروه های سیاسی، نظام حکومتی و دیوانسالاری،​ملاحضات امنیت ملی در آمایش سرزمینی و نهایتا استراتژی توسعه سیاسی کشور.» معاونت اقتصادی هم دردسته کم اثرترین معاونت های مرکز جایی گرفت،​چنین وظایفی داشت:« حوز فعالیت معاونت اقتصاد و تکنولوژی از یکسو تدوین استراتژی توسعه علمی و تکنولوژیکی و اقتصادی کشور بویژه به عنوان بخشی از استراتژی کلی و ملی است. از سوی دیگر ارائه پیشنهاد برای رفع تنگناهای موجود در مسائل بین بخشی و فرابخشی و اصلاح سیستم های موجود و نظارت بربرنامه های کلان ادواری را دنبال می کند.» معاونت اجرایی و ارتباطات مرکز هم مسولیت جمع آوری اطلاعات و منابع تحقیق مورد نیاز را برعهده می گیرد.

چرا مخالفان از مرکز تحقیقات رفتند؟

مرکز چگونه تشکیل شد

در دو سال اول فعالیت مرکز تحقیقات استراتژیک سعید حجاریان و معاونت او فعال ترین بخش مرکز بودند.

تشکیل دولت آیت الله هاشمی رفسنجانی با کوچ جمعی مدیران عالی رتبه اقتصادی به قوه مجریه بود. بسیاری از چهره های سرشناس دولتی که خط فکری نزدیک به هاشمی داشتند راه کابینه شدند ولی عده ای بیرون باقی ماندند. در میان جاماندگان از دولت سرشناس ترین ها دو گروه بودند. دانشجویان خط امام و همراهان آیت الله موسوی خوئینی ها به همراه وزرای کابینه موسوی که حضورشان در کابینه هاشمی ممکن نبود. آیت الله هاشمی رفسنجانی، پیشنهاد تاسیس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به آیت الله موسوی خوئینی ها ارائه می دهد. عباس عبدی اولین معاون فرهنگی و اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک در مورد ایده تاسیس چنین نظر می دهد:« آیت الله هاشمی به دنبال این بود مرکز تحقیقاتی راه اندازی کند. البته به نظر می رسد هدف بسیار مهم این بود که برای آقای موسوی خوئینی ها و دیگران هم کاری ایجاد شده باشد. به هرحال یک طیف وسیعی بیرون از دولت باقی مانده بودند. به همین جهت مرکز تحقیقات استراتژیک نظام تاسیس شد.» مرکز با حضور چهره های سرشناس سیاسی و اقتصادی به سرعت به کانون فعالیت های سیاسی بدل می شد. البته عباس عبدی اعتقاد دارد، کانون فعالیت های سیاسی در مرکز تحقیقات استراتژیک نبوده است.

اما کمی پیش تر تصمیم گیری در مورد محل تجمع خط امامی ها نیز با بحرانی همراه شده بود. علیرضا علوی تبار معاون وقت اجتماعی مرکز در این مورد می گوید:«آیت الله موسوی خوئینی ها کمردرد شدیدی داشتند و به همین جهت احمدآقای خمینی پیشنهاد کردند،​دفتر مرکز در جماران باشد.» آیت الله هاشمی موافقت می کنند و اولین ساختمان مرکز تحقیقات استراتژیک 4 کیلومتر دورتر از محل فعلی آن در نیاوران قرار می گیرد. عباس عبدی در تشریح فعالیت های ابتدای مرکز تحقیقات می گوید:« پرسش اصلی این بود که در حوزه های استراتژیک باید مطالعات راهبری واستراتژیک انجام شود. نمونه این نوع مراکز در جاهای دیگر دنیا هم وجود داشت. در همین دوره اکثریت نزدیکان آقای هاشمی به دولت و کابینه رفته بودند. بنابراین این مرکز در واقع برای کسانی تاسیس شد که به گونه ای از دولت بیرون مانده بودند.»

علیرضا علوی تبار هم گفته های عباس عبدی را به صورتی دیگر تایید می کند:« در دوران ریاست خوئینی ها از افرادی با دید باز برای حضور در این مرکز دعوت شد و چون کار عاجلی نیز نداشته و قرار بر پاسخگویی به سوالات روزمره نبود، امکان انجام برخی پروژه ها و تحقیقات فراهم شد. این کار چندان دوامی نیافته و با استعفای آیت الله موسوی خوئینی ها و حضور دکتر حسن روحانی در مقام این مرکز، وی تمام پروژه هایی را که از نظر خود نامتعارف می دید متوقف کرد.»

سعید حجاریان، عباس عبدی، علیرضا علوی تبار، بهزاد نبوی، محسن کدیور، محمد باقریان، مرحوم دادمان، سردار فیروزابادی، محمدعلی نمازی و دکتر صدر تیم اولیه چهره های سرشناس حاضر درمرکز نام گرفتند. حضور این گروه از سوی محافل بیرون از مرکز تحقیقات استراتژیک به عنوان حلقه فکری سیاسی مسلط برمرکز تفسیر شد. اما عباس عبدی نظر دیگری دارد:« با نگاه امروز نباید وقایع آن سال ها را تفسیر کنید. اینطور نبود که بگوید اینها در مرکز تحقیقات استراتژیک بودند و محفل سیاسی خیلی عجیبی را شکل داده بودند. اولا که بسیاری از افراد پیش از حضور در مرکز با هم دوست بودند و خط فکریشان شکل گرفته بود و دوم اینکه همه کارهای تخصصی خودشان را می کردند. یک بخشی از نیروهای متخصص و با تجربه بودند که جایی در دولت نداشتند ولی می توانستند تجربیاتشان را منتقل کنند. اینها به مرکز آمده بودند. مثلا آقای نبوی اگر چه پیش از آن دارای سابقه کار اجرایی در وزارت صنایع سنگین بود ولی پیش از آن در زمان انقلاب و زندان سابقه مطالعاتی در امور انقلاب و ... داشت. به همین جهت به مرکز آمده بودند. در نظام آموزشی طرحی بود به نام کاد که دانش آموز پس از آموزش می رفت کار می کرد . افرادی که مطالعه می کنند و پس از آن وارد کار اجرایی می شوند. ما در مرکز به شوخی می گفتیم خیلی ها اینجا شده اند نیروهای داک یعنی کسانی که کار کرده اند و پس از کار اجرایشان آمده مطالعه هم انجام دهند.» به توصیه آیت الله موسوی خوئینی ها معاونت های اصلی مرکز تحقیقات به سرعت شکل می گیرد. سعید حجاریان به عنوان معاون سیاسی، عباس عبدی معاون فرهنگی و اجتماعی، علیرضا علوی تبار معاون اجتماعی، محمد باقریان معاون علمی، سردار فیروزآبادی معاون دفاعی، نمازی معاون اقتصادی و صدر معاون سیاست خارجی مرکز می شوند. اما در میان معاونت ها سعید حجاریان مفصل ترین جمع همکاران خارج از سازمان را در کنار خود جمع می کند. او در معاونت سیاسی، اولین زیرمجموعه را به عنوان معاونت انقلاب اسلامی تاسیس می کند و ریاست آن را به بهزاد نبوی می سپارد. محسن کدیور، الهه کولایی و محسن امین زاده به عنوان همکاران این معاونت انتخاب می شوند.

معاونت سعید حجاریان به سرعت با دانشکده حقوق دانشگاه تهران ارتباط برقرار می کند. حسین بشریه و سیدجواد طباطبایی اساتید برجسته دانشکده به همکاران حجاریان در مرکز تبدیل می شوند. سعید حجاریان از حضورش در مرکز تحقیقات استراتژیک و تحولات بعدی چنین روایت می کند:« من کارمند نهاد ریاست جمهوری بودم و چند سال رفته بودم وزارت اطلاعات و بعد دوباره برگشتم به دولت. بعد از تشکیل کابینه نزد آقای هاشمی رفتم و بهشان گفتم که دیگر نمی توانم در وزارت اطلاعات کار کنم. ایشان نیز به آقای فلاحیان دستور دادند که فلانی به صورت نیمه وقت به مرکز تحقیقات استراتژیک برود. منتها آقای فلاحیان از ما پرسید که آنجا با کی کار می کنی. گفتم رئیسم آقای خوئینی ها و مرئوسم بهزاد نبوی است. وحشت کرد و گفت به کلی برو، نیمه وقت هم نمی خواهد اینجا باشی. بنابراین لازم نبود استعفا دهم. همه دوستان ما هم آمدند بیرون و از سال 68 کسی از دوستان ما در وزارت نبود. حاضر نبودند با آقای فلاحیان کار کنند.» حجاریان اعتقاد داشت که پروژه روشنفکری دینی با مدیریت عبدالکریم سروش و توسعه اقتصادی با مدیریت محمد طبیبیان هردو به شکست منجر می شوند. به همین دلیل او در مرکز تحقیقات پایه های تحقیقات گسترده در مورد نوسازی سیاسی را گذاشت. حجاریان در گفت و گوی با یک دوماهنامه در مورد سوابق خود برای اجرای این ایده می گوید:« پروژه من شد نو سازی سیاسی در ایران. همان اصلاحات. من بودم و یک مشت اطلاعات تئوریک و ارتباط با برخی چهره های سیاسی. لذا به این نتیجه رسیدم که بروم درس بخوانم. مثل بچه آدم کنکور دادم و رفتم دانشگاه و از هیچ سهمیه ای و مصوبه ای هم استفاده نکردم. دور اولی بود که بعد از انقلاب فرهنگی برای فوق لیسانس کنکور برگزار شد و تعداد شرکت کننده ها زیاد بود. کنکور دادم و دانشگاه تهران قبول شدم. بورسیه هیچ جا نبودم .دولت هیچ چیز به من نداد. الان حقوق بازنشستگی ام را هم نمی دهند. خلاصه، فوق لیسانس و دکترای علوم سیاسی خواندم.» پیوند فکر حجاریان و مرکز تحقیقات استراتژیک چنین گذاشته می شود:« ما بخش توسعه سیاسی را در مرکز تحقیقات استراتژیک راه اندازی کردیم تا این پروژه را پیش ببریم. معاونت ما پنج گروه داشت. گروه انقلاب اسلامی، گروه دولت که می خواست بپردازد به اینکه ماهیت دولت در ایران چیست، گروه رفتار سیاسی، گروه فرهنگ سیاسی و گروه نو سازی سیاسی. ما می خواستیم از دل این بحث ها یک «پالیسی پیپر» در بیاید برای آقای هاشمی. منتها آقای هاشمی علاقه ای به این مباحث نداشت. آقای هاشمی یک گیر داشت و می گفت که انگار اینجا تحریریه روزنامه سلام است و اینجا را برای پشتوانه فکری روزنامه سلام درست کرده اید. ما  معتقد بودیم که آقای هاشمی هر نظری را می خواهد داشته باشد اما ما باید کار خودمان را بکنیم و ایشان هم بالاخره خواهد فهمید که پروژه اش به بن بست می رسد و توسعه اقتصادی عوارضی دارد که ناچار پیش نیاز رفع آنها توسعه سیاسی خواهد بود.»

پروژه توسعه سیاسی او با حضور بشریه سال ها بعد به محل منازعات مهم سیاسی بدل شد. پس از وقایع سال 1388، روزنامه جوان ارگان رسمی سپاه پاسداران طی گزارشی به ریشه های فعالیت حجاریان در مرکز تحقیقات استراتژیک پرداخت و حضور همزمان بشریه و حجاریان را دلیل اصلی پیروزی دوم خرداد قلمداد کرد. پیش از آن سعید حجاریان در گفت و گویی با خبرگزاری کار ایران متعلق به خانه کارگر، به تشریح فعالیت های سیاسی خود در مرکز پرداخته بود. او گفته بود:« پروژه توسعه سیاسی ما حداقل متودش کاملاً مشخص بود که چه می خواهیم.پروژه ما در چهار سال اول ریاست جمهوری آقای هاشمی در مرکز تحقیقات استراتژیک معلوم شده بود، بعد در دوره آقای روحانی پروژه ما با رفتن آقای موسوی خوئینی ها متوقف شد. در راه نوسازی بومی معلوم بود که چه می خواهیم. همه چیز تعریف شده بود؛ فساد اداری یعنی چه؟ مشارکت یعنی چه؟ رقابت یعنی چه؟ جامعه مدنی یعنی چه؟ چرا ضعیف است و... حتی برای مسائل راه حل داشتیم.» مصطفی تاج زاده هم همزمان با حجاریان به گفت و گویی دیگر با خبرگزاری کار ایران پرداخت و در مورد پروژه توسعه سیاسی مرکز تحقیقات چنین نظر داد:«در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری آقای موسوی خوئینی ها مسئولش بود... آقای حجاریان در معاونت توسعه سیاسی بود که افرادی چون بهزاد نبوی، سازگارا، امین زاده، آرمین، آغاجری، خودم و دیگران با آن همکاری می کردیم.» روزنامه جوان در گزارشی رفتارهای حجاریان در مرکز تحقیقا استراتژیک و اعزام 2 هزار و 500 دانشجوی بورسیه به خارج از کشور که در میان آنها افراد موثر سال های بعد سیاست ایران هم حضور داشتند را دو تلاش موازی برای پیشبرد توسعه سیاسی در ایران و حوادث بعدی ارزیابی کرده بود. حضور سعید حجاریان در مرکز تحقیقات استراتژیک در همان دوره زمانی و حتی سال ها بعد همچنان کانون اصلی توجه بود. عباس عبدی در این مورد اعتقاد دارد:« دو دلیل برای این توجه وجود داشت. اولا موضوع کار اقای حجاریان سیاسی بود. موضوع سیاست همیشه حساسیت دارد. مثلا این حساسیت در مورد کارهای اجتماعی که ما انجام می دادیم به این اندازه وجود نداشت. همچنین ارتباطات آقای حجاریان بسیار گسترده بود و این گستردگی سبب می شد تا افراد مختلفی در مرکز حاضر شوند. حضور همین افراد حاشیه ها را دامن می زد.» حاشیه ها در حوزه های دیگر هیچگاه ایجاد نشد. معاونت اجتماعی مرکز در همان دوره زمانی تحقیقاتی در مورد کنترل جمعیت انجام می داد. سیاست های تحقیقات هم همراستا با خواسته ها و استراتژی های دولت هاشمی بود. با این حال معاونت سیاسی همچنان در کانون توجه قرار داشت و حتی رسانه های جناح راست، مرکز تحقیقات استراتژیک را محفلی برای این فعالیت های سیاسی ارزیابی می کردند ولی عباس عبدی روایت دیگری دارد:« اصلا اینطور نبود. کار اصلی ما این بود که در مورد چند حوزه استراتژیک که برای کشور مهم است تحقیقات گسترده انجام دهیم. به طور مثال معاونت ما روی فقر، بهداشت و جمعیت کار و آموزش می کرد. روال هم این بود که معاونت ها باید اولویت ها را می گفتند. 6 مسئله تعریف در مورد معاونت بنده شد که 3 تای آنها اولویت اصلی داشتند. برای اولویت های اصلی طرح هایی نوشته می شد. این طرح ها در شورای معاونیان مطرح می شد و در صورت تصویب نهایی معاونت مربوطه کارها را پیگیری می کرد. در واقع کار ما توسعه اجتماعی و فرهنگی بود.»

علوی تبار هم در مورد سوژه پروژه های مرکز می گوید:« در مرکز تحقیقات استراتژیک بخش عمده یی از وقت ما صرف پاسخ به این سوال می شد که ایران از چه مشکلاتی رنج می برد. در واقع شناخت مسائل ایران در دستور کار قرار داشت. برای شناخت این مسائل نیز طبعاً احتیاج به یک زاویه نگاه وجود داشت. پس از مدتی همه ما به این نتیجه رسیدیم که باید از زاویه «توسعه همه جانبه» به مسائل ایران نگریسته و توسعه، تنها به توسعه اقتصادی خلاصه و محدود نشود و توسعه فرهنگی، توسعه سیاسی و توسعه اجتماعی نیز در نظر گرفته شود. در این راستا نوعی تقسیم کار صورت گرفته و هر معاونت به آسیب شناسی وضعیت موجود از زاویه یکی از این ابعاد توسعه پرداخته بود. معاونت اندیشه اسلامی نیز همین کار را در حوزه آسیب شناسی آن انجام داده که دکتر کدیور در شهر قم مسوولیت آن را برعهده داشتند. اینها معاونت های دوره ریاست آقای خوئینی ها بوده و پس از حضور آقای روحانی در مرکز، فعالیت آنها نیز متوقف شد، نه از نظر صوری بلکه از نظر محتوایی و جریان و برنامه ریزان همه چیز تغییر کرد.» اصلی ترین نکته ای که علوی تبار به آن اشاره می کند، چنین است:« اما به این نکته نیز باید اشاره کنم که اساساً در آن دوره راه افتادن یک جریان برای انجام اصلاحات در ذهن کسی شکل نگرفته بود. فقط می دانستیم که ایران با مشکلاتی رو به رو است که باید برای آن راه حل هایی اندیشیده و یافت شود. ما به این نکته رسیده بودیم که باید با گفت و گو به این راه حل دست یابیم. به همین دلیل سعی بر آن بود تا یک فضای باز در مرکز تحقیقات استراتژیک ایجاد شده و با گشودن در به روی افرادی که تا پیش از آن از سوی هیچ یک از نهادهای دولتی دعوت نشده بودند، امکان طرح نظرات آنان فراهم شد و سعی نیز بر آن بود تا با استفاده از ظرفیت های مرکز این افراد دچار مشکلاتی اعم از شغلی یا امنیتی نیز نشوند.»

نتیجه تحقیقات مرکز باید به آیت الله هاشمی رفسنجانی منتقل می شد. عباس عبدی در این مورد هم می گوید:« البته من دو سال بیشتر در مرکز نبودم و کار به نتیجه تحقیقات اصلی نرسید. اما اصول این بود که تحقیقات انجام شود و نتیجه آن به آقای هاشمی رفسنجانی منتقل شود. مرکز کار اجرایی و قدرت اجرایی نداشت و اساسا کارش این بود که محیطی برای گفت و گوها و همفکری را ایجاد کند. ما در معاونت فرهنگی و اجتماعی هر شش گزارش مورد نظر را تهیه کردیم.» عباس عبدی اعتقاد دارد، برنامه های مرکز در حوزه های دیگر حساسیت برانگیز نبود. او می گوید:« در ایران هیچ وقت توسعه متوازن نداشته ایم. حتی اگر همین تحقیقات اجتماعی را در حکومت قبلی هم انجام می دادیم کسی با ما کار نداشت. در واقع حوزه اصلی حساسیت جایی دیگر یعنی سیاست بود.» ناظرانی که بیرون از مرکز تحقیقات فعالیت های این موسسه نوپا را رصد می کردند، موسوی خوئیئی ها را چهره پشت پرده و پیش برنده مرکز می نامیدند. اما عباس عبدی می گوید:« ایشان فرد بسیار خوش فکری هستند. اقای خوئینی ها دقت بالایی هم داشتند. به دلیل حضورشان در مقام دادستان کا کشور به حقوق هم مسلط بودند. البته کارهای پژوهشی نکرده بودند ولی نتیجه گزارش ها را می خواندند و نظرات دقیق می دادند ولی این کار به این معنا نیست که مثلا کاری را دیکته کنند.» برخلاف تصور دیگران عباس عبدی اعتقاد دارد حضور مرکز تحقیقات در آن دوره برای دولت اصلا جدی نبود چندان هم جدی نبوده است:« مرکز خیلی هم جدی نبود. دولتی ها خودشان خط فکری و کار خودشان را داشتند. دستگاه های دولتی خیلی کاری با تحقیقات مرکز نداشتند. اساسا سیستم اجرایی ما به جایی نرسیده تا رابطه ای میان پژوهش و اجرا وجود داشته باشد. برای اینکه تحقیقاتی که انجام می شود،کاربردی و موثر باشد حوزه های خاص تعیین می شد و هر معاونت روی همان حوزه ها تمرکز می کرد. اما به هرجهت سیستم اجرایی به اینجا نرسیده بود که این مشاوره ها را جدی بگیرد. معلوم هم نبود که این مشاوره ها خیلی مفید یا عملی باشد. در بدو تاسیس هم اساسا کارهای که مرکز انجام می داد برای دولت جدی نبود. آقای هاشمی هم از بیرون استراتژی پذیر نیستند. ایشان خودشان را صاحب استراتژی می دانند. مرکز هم آن زمان جریان فکری مورد نظر راه اندازی نکرده بود. این جریان فکری وجود داشت و تنها درمرکز تحقیقات استراتژیک دورهم جمع شده بودند. در نظر داشته باشید که خط فکری هم اینطور نیست که یک ماهه و یک ساله ایجاد شود. ارتباطات ها در مرکز دوستانه بود ولی به هرحال برای مثال معاونت علمی با معاونت فرهنگی قاعدتا دیالوگ خاصی نیست. البته که همه از قدیم هم را می شناختند ولی ارتباط ارگانیکی وجود نداشت.» حداقل براساس بررسی امکانات مرکز تحقیقات استراتژیک هم می توان به ارزیابی دقیق تری از ماهیت این مرکز بدست آورد. معاونت های مرکز تحقیقات استراتژیک در چارت سازمانی دولت معادل معاونان وزرا تعریف شده بودند ولی در نهایت حقوق دریافتی وامکانات معاونان مرکز  از معاونان وزیر کمتر بود. مرکز امکانات خاصی در اختیار نداشت.. البته بودجه مرکز تحقیقات هم در بودجه مصوب سال 68 تنها یک هزارم بودجه ادارات دولتی ایران بود. تعداد کارمندان رسمی مرکز تحقیقات استراتژیک در اسناد اداری و مالی دولت در فاز اولیه تنها 20 نفر عنوان شده است. هیچ کدام از معاونت ها به غیر از معاون، نیروی اداری ثابتی نداشند و تنها هر کدام براساس نوع پروژه خود همکارانی به صورت پیمانکاری انتخاب می کردند. عباس عبدی در مورد همکاران خود می گوید:« مرکز تنها این امکان را داشت که به صورت پروژه ای با دیگران همکاری کنیم. به طور مثال در معاونت ما آقای افروغ هم به عنوان همکار بیرون از سازمان حضور داشتند.» معاونان مرکز تحقیقات استراتژیک مانند سعید حجاریان و عباس عبدی در مرکز تمام وقت بود.  

رنو پنج، حقوق پایین و 20 کارمند در تفسیرهای بیرونی از مرکز تحقیقات استراتژیک تفاوتی را ایجاد نکرده است. حتی نسل اول مدیران مرکز تحقیقات خود روایت می کنند، دوره رونق مرکز داوم چندانی نداشته است. علی رضا علوی تبار دراین مورد می گوید:« دوره رونق و نشاط مرکز تحقیقات استراتژیک، عمر و دوام چندان طولانی نداشت. در واقع این دوره رونق به دوران کوتاه ریاست آیت الله موسوی خوئینی ها بر این مرکز باز می گشت.»

تفسیرهای بیرونی از مرکز همچنان متفاوت از نگاه مدیران حاضر در مرکز است. علوی تبار چندی قبل در میزگردی با موضوع فعالیت های مرکز تحقیقات استراتژیک و ارتباط آن با حلقه کیان شرکت کرده بود. او معتقد است:« کار فکری در محافل دیگری نیز صورت می گرفت. شاید بیشترین تولید فکر در آن دوره حول و حوش مجله کیان انجام می شد. دوستان فعال در کیان - که بخشی نیز با مجموعه فعال فکری مرکز تحقیقات استراتژیک مشترک بودند - نیز کار فکری زیادی صورت می گرفت.» مرکز تحقیقات تنها در دو حوزه فعالیت های معناداری را به انجام رساند. توسعه سیاسی پروژه اصلی سعید حجاریان با کمک بشریه سال ها بعد حداقل به کتابی تحت همین نامه و به قلم حسین بشریه تبدیل شد. تحقیقات معاونت اجتماعی در مورد جمعیت و سایر زمینه های ذکر شده  نیز به صورت خلاصه مقالاتی در مجله راهبرد و کنفرانس های تخصصی از سوی محققان مستقل سازمان ارائه شد ولی  محصول حضور سردار فیروزآبادی در معاونت دفاعی به تحقیق منسجمی بدل نشد. محمد باقریان معاون سال های بعد سازمان اداری دولت اصلاحات هم در معاونت علمی، به جمع بندی نهایی در مورد گزارش های راهبردی دست پیدا نکرد. معاونت تحت مدیریت صدر چندین گزارش و مقاله در مورد سیاست خارجی تدوین کرد، اما همین گزارش ها هم حداقل در ارزیابی چندین دیپلمات برجسته کشور راهبردی برای تعیین خط فکری سیاست خارجی کشور نبودند. نمازی، وزیراقتصاد دولت موسوی در معاونت اقتصادی هم به دلیل تعارض آشکار فکری با تیم مستقر در دولت هاشمی، قدمی پیش نبرد. محمد طبیبیان، مسعود نیلی، علینقی مشایخی و مسعود روغنی زنجانی در دولت علاقه ای به استفاده از گزارش های نمازی نداشتند.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir