یادداشت زیر توسط رابرت برو که از استادان اقتصاد دانشگاه هاروارد محسوب میشود در مورد نقد سیاست های اقتصاد اوباما و لزوم حمایت از میت رامنی نوشته شده است:
سطح مباحث اقتصادی مطرح شده طی کارزار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تاکنون چندان شگفت انگیز نبوده است. دموکرات ها میت رامنی را متهم کرده اند که زمان حضور در شرکت بین2 باعث خروج مشاغل از آمریکا شده است و رامنی هم در پاسخ مسوولیت خود در این پدیده را تکذیب میکند. هیچ کس جایگاه صحیح فردی که باعث برونسپاری3 مشاغل میشود را نمیپذیرد: "بله، من برای پس انداز کردن پول، باعث خروج شغل از کشور شدم، و این انتخابی صحیح بود نه تنها برای شرکت من بلکه برای اقتصاد آمریکا."
برونسپاری همانقدر ضروری است که واردات کالا از کشوری خارجی. در برونسپاری، یک شرکت خدمات کارگر خارجی را میخرد و در واردات، یک شرکت کالایی که با نهاده های خارجی و به ویژه کار کارگران، تولید شده را خریداری میکند. پس، عاقلانه نیست که فردی هوادار اقتصاد آزاد در شکل واردات و صادرات باشد در حالی که با برونسپاری مخالفت میکند. مخالفت با هرکدام از آن ها، حمایت گرایی4 است.
مسئله اساسی، دلیل جذابیت تجارت آزاد است. تصور کنید که یک شرکت چینی میآموزد که چگونه رایانه ای را با هزینه ای کمتر از آنچه برای شرکت های آمریکایی در پی دارد، تولید کند. در این شرایط، اقتصاد آمریکا به سوی واردات کامپیوتر و انتقال کارگران و نهاده های تولید خود به سوی تولید محصولی دیگر، که برخی از آن ها به چین فروخته خواهند شد، سوق مییابد. درست است که چنین انتقالی در ترکیبی از تجارت جهانی باعث میشود که وضعیت برخی شرکت ها و کارگران بدتر شود، اما تجارت آزاد به کل اقتصاد منفعت میرساند.
بخش مهم چنین بحثی این است که منابعی که پیشتر برای تولید کامپیوتر در آمریکا استفاده میشدند، پس از تمایل به واردات کامپیوتر از چین، بیکار نخواهند ماند. بلکه بازار سود محور (از طریق آنچه آدام اسمیت "دست نامرئی" میخواند) جایگزین های پربهره ای را برای استفاده از این منابع خواهد یافت، و بنابراین رشد اقتصادی ایجاد میشود.
در مورد سیاست های صنعتی در شکل پرداخت یارانه و کمک به شرکت ها و صنایعی خاص چطور؟ با نگاه به شرکت سولیندرا5، شرکتی در کالیفرنیا که بر روی تکنولوژی های خورشیدی فعالیت میکرد و پیش از اینکه ورشکست شود 535 میلیون دلار وام از دولت فدرال گرفت، به راحتی میتوان دید که چنین سیاستی یک شکست بود. همچنین میتوان به شرکت شوی ولت6 اشاره کرد، که با یارانه های دولتی سرپا مانده اما به بهایی برای مالیات دهندگان که بسیار بیشتر از آن است که عاقلانه جلوه کند.
جنرال موتورز مورد جالب تری است چرا که این شرکت در دوران پس از دخالت دولت، افراد بسیاری را استخدام کرده، خودروهای بسیاری را تولید کرده و حتی سود نیز بدست آورده است. اما این نتایج نیز ثابت نمیکنند که دخالت دولت اقدامیپسندیده بوده است.
اگر جنرال موتورز از بین رفته بود، کارگران سابق آن و دیگر نهاده های تولیدی آن بیکار در گوشه ای رها نمیشدند. شرکت دیگری- مانند تویوتا، هوندا یا فورد- احتمالا فعالیت خود را گسترش و تولید خود را آمریکا را افزایش میداد. بر پایه تئوری اقتصاد، اگر به بازار اجازه داده میشد که به بازتخصیص کارگران و دیگر منابع جنرال موتور بپردازد، آنگاه کل اقتصاد- اگرچه شاید نه در میشیگان یا اوهایو- وضعیت بهتری پیدا میکرد.
همچنین ما باید هزینه هایی که کمک به شرکت ها بر مالیات دهندگان تحمیل میکنند را نیز در نظر بگیریم، هزینه هایی که اخیرا توسط وزارت خزانه داری آمریکا بیش از 25 میلیارد دلار تخمین زده شده است. به علاوه آسیب های اقتصادی ناشی از انکار نسبی حقوق سهامداران شرکت جنرال موتورز توسط دولت را نیز نمیتوان نادیده گرفت. به طور کلی، بررسی های عملی نیز در این مورد از تئوری های اقتصادی حمایت میکنند که کشورها هنگامی که بیشتر به بازار آزاد و کمتر به سوسیالیسم، اعتماد میکنند، عملکرد اقتصاد بهتری خواهند داشت.
از این منظر، شنیدن ارزیابی اخیر رئیس جمهور باراک اوباما در مورد کمک دولت به جنرال موتورز نگران کننده است، چرا که او از چنین کمکی به عنوان یک موفقیت یاد کرد و وعده داد که این سیاست را در مورد دیگر صنایع تولیدی آمریکا نیز به کار گیرد. این وعده گسترش سوسیالیسم، بنابر نقل قول اقتصاددان و فیلسوف بزرگ قرن بیستم یعنی فردریش هایک، راه بردگی اوباما است.
ترسیم نتایج سیاست درست به سختی امکانپذیر است چرا که افراد به طور طبیعی بر روی مشاغلی که به طور مستقیم در اثر کمک دولت به جنرال موتورز حفظ شده اند و یا به خاطر گسترش واردات از چین از بین رفته اند، تمرکز میکنند. در مقابل غیرممکن است که بتوان شرح داد چه میزان شغل ایجاد میشد و از بین میرفت اگر اجازه داده میشد که جنرال موتور سقوط کند و یا اگر تجارت با چین محدود میشد.
آنچه عملی است، نگاهی به تاثیر کلی مجموعه ای از سیاست ها است. برای مثال، افزایش سیاست های سوسیالیستی از رشد اقتصادی میکاهد. و به طور خاص، تضعیف انگیزه های افراد برای کار و تولید توسط دولت اوباما از طریق گسترش سریع پرداخت کمک های دولتی را میتوان عامل به تاخیر افتادن بهبود اقتصاد آمریکا از زمان پایان رکود در سال 2009 دانست. در این میان پل رایان یک اندیشمند محافظه کار و کارشناس بودجه است که میتوان امید داشت با حضور او گفتمان اقتصادی جدی تری شکل بگیرد و از مبحث مهم اصلاحات مالی بلند مدت فراتر رفته و به مناظره طولانی و همچنان ضروری سوسیالیسم در مقابل سرمایه داری کشانده شود.
1- Robert Barro
2- Bain Capital
3- Outsourcing
4- Protectionism
5- Solyndra
6- Chevy